«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

مارکسیسم و رفرمیسم

و. ای. لنین

مارکسیست ها، برخلاف «آنارشیست»۱ ها، مبارزه برای اصلاحات یعنی اقداماتی را که بدون انهدام قدرت طبقه حاکم وضعیت زحمتکشان را بهبود بخشند، به رسمیت می شناسند؛ ولی در همان حال با «رفرمیست»۲ ها که آماج ها و فعالیت های طبقه کارگر را بطور مستقیم یا غیر مستقیم به کسب اصلاحات محدود میکنند، به قاطعانه‌ترین مبارزه دست میزنند. «رفرمیسم»، فریب بورژوایی کارگران است که به رغم بهبودهایی در اینجا یا آنجا، تا هنگامی که سلطه سرمایه وجود دارد همچنان «برده مزدی» باقی خواهند ماند.

بورژوازی لیبرال با یک دست اصلاحات میدهد و با دست دیگر همیشه، آنها را پس میگیرد، به هیچ فرومی کاهد و از آن برای به بردگی کشیدن کارگران، ایجاد چنددستگی در میان آنان و جاودانه کردن «بردگی مزدی» بهره می جوید. به این دلیل، «رفرمیسم» حتا اگر صادقانه باشد، به سلاحی مبدل میشود که بورژوازی با آن، کارگران را فاسد و تضعیف میکند. تجربیات همه کشورها نشان میدهد کارگرانی که به «رفرمیست» ها اعتماد کنند همواره فریب میخورند.

برعکس، کارگرانی که تئوری مارکس را جذب کرده‌اند، یعنی اجتناب ناپذیری «بردگی مزدی» را تا هنگامی که سرمایه‌داری مسلط است، دریافته‌اند، با هیچگونه اصلاحات بورژوایی گول نمی خورند. کارگران با درک این که هر جا سرمایه‌داری وجود دارد، اصلاحات نه میتواند دیرپا باشد و نه ژرف، برای شرایط بهتر می رزمند و از اصلاحات برای تشدید مبارزه با «بردگی مزدی» استفاده میکنند.

«رفرمیست» ها میکوشند کارگران را به تفرقه بکشند و فریب بدهند؛ بوسیله ی امتیازات کوچک، آنها را از مبارزه طبقاتی منحرف کنند. ولی کارگرانی که آنسوی ظاهر دروغین «رفرمیسم» را می بینند، از اصلاحات، برای تکامل و گسترش مبارزه طبقاتی سود می برند.

هر چه نفوذ رفرمیستی در میان کارگران نیرومندتر باشد، طبقه کارگر ناتوان تر، وابستگیش به بورژوازی بیشتر و بی‌خاصیت کردن اصلاحات با نیرنگهای گوناگون، برای بورژوازی آسان تر خواهد بود. هر اندازه که جنبش طبقه کارگر مستقل‌تر، آماج هایش ژرف‌تر و گسترده‌تر و از کوته‌بینی رفرمیستی رهاتر باشد، پابرجا نمودن و بهره‌برداری از بهبودها برای کارگران آسان تر خواهد بود.

در همه کشورها، «رفرمیست» وجود دارد؛ زیرا بورژوازی در همه جا بدنبال آن است که به طریقی کارگران را فاسد کند و آنها را به بردگانی خشنود تبدیل کند که هرگونه فکر رهایی از بردگی را کنار گذاشته‌اند. در روسیه، «رفرمیست» ها، «انحلال طلبان»۳ هستند که گذشته ما را نفی میکنند و می کوشند کارگران را با رویاهای حزبی جدید، باز و قانونی بخوابانند. اخیرا سه‌ورنایا پراودا  (Severnaya Pravda)  «انحلال طلبان» سن پترزبورگ را وادار کرد تا در برابر اتهام «رفرمیسم» از خود دفاع کنند. استدلال های آنها را باید برای توضیح یک مسأله بی نهایت مهم، با دقت تحلیل کرد.

«انحلال طلبان» سن پترزبورگ نوشته‌اند ما «رفرمیست» نیستیم؛ زیرا ما نگفته‌ایم «رفرم» همه چیز است و آماج نهایی هیچ. ما از حرکت به سوی آماج نهایی سخن گفته‌ایم. ما درباره پیشروی از راه مبارزه برای اصلاحات در جهت تمامیت اهداف تعیین شده سخن گفته‌ایم.

ببینیم این دفاعیه "انحلال طلبان" تا چه اندازه با واقعیات انطباق دارد:
واقعیت اول: سدفِ (Sedov) «انحلال طلب»، با جمع بندی گفته‌های همه «انحلال طلبان»، نوشته است که از "سه بنیاد" مارکسیست ها، دوتای آنها دیگر درخور تبلیغات ما نیستند. سدف درخواست روزکار ٨ ساعته را که به لحاظ تئوریک بعنوان یک «رفرم» دست یافتنی است، نگهداشته است. او تک تک آن چیزهایی را که از «رفرم» فراتر میروند را زدوده و یا کنار گذاشته است. در نتیجه، سدف با پیگیری همان سیاستی که با عبارت «آماج نهایی هیچ است» بیان میشود، به «اپورتونیسم» درست و حسابی بازگشته است. هنگامی که "آماج نهایی" (حتی در رابطه با دمکراسی) در تبلیغات ما بجای دورتر و دورتری رانده میشود، این «رفرمیسم» است.

واقعیت دوم: کنفرانس معروف ماه اوت (سال گذشته) «انحلال طلبان» هم به همین ترتیب، درخواست های غیررفرمیستی را به زمانهای دورتر و دورتر واگذاشت ـ تا وقتی که هنگامشان برسد ـ بجای آنکه این درخواست ها را نزدیک تر بیاورد و آنها را در قلب تبلیغ و تهییج ما جای بدهد.

واقعیت سوم: از طریق انکار، نقد و بی حرمتی به "حزب قدیم" و جدا کردن خود از آن، «انحلال طلبان» خود را به «رفرمیسم» وابسته و محدود میکنند. در اوضاع کنونی، ارتباط میان «رفرمیسم» و نفی "قدیم"، امری کاملا آشکار است.

واقعیت چهارم: به مجرد آنکه جنبش اقتصادی کارگران، شعارهایی فراتر از «رفرمیسم» پیش می گیرند، خشم و یورش «انحلال طلبان» را برمی انگیزد (میگویند: "جنون"، "آب در هاون کوبیدن" و غیره و غیره).

نتیجه چیست؟ در حرف، «انحلال طلبان» «رفرمیسم» را به عنوان یک اصل رد میکنند؛ ولی در کردار، در همه موردها به آن می چسبند. آنها از سویی به ما اطمینان میدهند که اصلاحات برای آنها همه چیز و همه ی آماج نیست؛ ولی از سوی دیگر، هر وقت که مارکسیست ها از «رفرمیسم» فراتر میروند، «رفرمیست» ها به آنان یورش می برند یا فریاد بیزاری و اعتراض سر میدهند.

ولی سیر رویدادها در همه بخش های جنبش طبقه کارگر نشان میدهد که مارکسیست ها نه تنها از قافله بازنمانده اند که بی‌هیچ گفتگو در بهره‌برداری عملی از اصلاحات و مبارزه برای اصلاحات در صف قرار دارند. از انتخابات دوما در سطح فراکسیون کارگری و سخنرانی های نمایندگان ما در بیرون و درون دوما گرفته تا سازماندهی رسانه های کارگری، سود بردن از «رفرم» بیمه، بزرگترین اتحادیه یعنی اتحادیه کارگران فلز و غیره، همه جا کارگران مارکسیست از انحلال طلبان جلوترند؛ در فعالیت مستقیم، عاجل و "هرروزه" تهییج، سازماندهی، مبارزه برای اصلاحات و سودبری از آنها.

مارکسیست ها بگونه ای خستگی ناپذیر کار میکنند؛ از هیچ "امکانی" برای به کرسی نشاندن «رفرم» ها و سودبری از آنها درنمی مانند و محکوم نمی کنند که با حمایت، با نهایت مرارت، گامهایی فراتر رفتن از «رفرمیسم» را در ترویج، تهییج و مبارزه اقتصادی توده‌ای و غیره آماده می کنند. «انحلال طلبان» که از مارکسیسم بریده‌اند، از سوی دیگر با یورش هایشان به گوهر هستی نهادهای مارکسیستی، با ازمیان بردن انضباط مارکسیستی و با هواداری‌شان از «رفرمیسم» و سیاست «لیبرال ـ کارگری»، تنها به درهم ریختن جنبش طبقه کارگر سرگرمند.

از این هم نباید سرسری گذشت که در روسیه، «رفرمیسم» به شکل ویژه‌ای هم رُخ می نمایاند؛ به شکل یکسان انگاشتن شرایط بنیادی وضعیت سیاسی روسیه کنونی با وضعیت اروپای امروز. از دیدگاه یک لیبرال این همسان گرفتن، مشروع است؛ زیرا لیبرال بر این باور است و ادعا هم میکند که «شکر خدا قانون اساسی داریم». لیبرالی که اصرار دارد که پس از ١٧ اکتبر۴ هر قدمی که دمکراسی فراتر از «رفرمیسم» بردارد، جنون، جنایت و گناه است، تنها دارد منافع بورژوازی را بیان میکند.

ولی این آن نظرات بورژوایی است که در کردار بوسیله ی انحلال طلبان ما درپیش گرفته می شود؛ «انحلال طلبانی» که پیوسته و به شیوه ای سازمان یافته، "حزبی علنی" و مبارزه برای "حزبی قانونی" و مانند آنها را به روسیه (روی کاغذ) پیوند می زنند. به عبارت دیگر، همانند لیبرالها، آنها موعظه‌گرِ وصله کردن قانون اساسی اروپا به روسیه هستند؛ بدون آن راه مشخصی که در باختر به پذیرش این قانون اساسی و جا افتادنش به درازای چندین نسل و در بعضی موردها به درازای چندین سده، انجامید. آنچه لیبرالها و «انحلال طلبان» می خواهند این است که باصطلاح به آب بزنند، بی آنکه تنشان خیس شود.

در اروپا، «رفرمیسم» در واقع به معنی تَرکِ مارکسیسم و نشاندن "سیاست جامعه ـ دوست" بورژوایی بجای آن است. در روسیه، «رفرمیسم» «انحلال طلبان»، معنایش تنها این نیست؛ معنایش نابود کردن سازمان مارکسیستی و وداع با وظایف دمکراتیک طبقه کارگر است؛ معنایش جایگزین کردن سیاست لیبرال ـ کارگری بجای آنها است.

و. ا. لنین، پروادا ترودا (Pravda Truda )، شماره ٢، دوازدهم سپتامبر ١٩١٣

این نوشتار، در بسیاری جاها، از سوی اینجانب ویرایش شده است.     ب. الف. بزرگمهر

پانوشت:

۱ ـ آنارشیسم یا هرج و مرج طلبي يك جريان سياسي است كه با منافع و آمال طبقه كارگر و همه زحمتكشان مغاير است. از نظر طبقاتي داراي ريشه خرده بورژوايي و از نظر سياسي ارتجاعي است زيرا درجهت تكامل جامعه نيست. اين لغت از واژه يوناني آنارخيا مشتق است كه به معناي فقدان رهبري و حكومت است.

آنارشيست ها ضرورت وجود دولت و منجمله دولت پرولتاري را در هرگونه شرايط اجتماعي، ضروررت وجود حزب و انضباط و مشي سياسي و برنامه عمل آن را نفي مي كنند. در جنبش انقلابي طرفداران آنارشيسم با رهبري نهضت از جانب حزب و با ايدئولوژي آن مخالفند. آن ها بهانه اين كه شخصيت انسان آزاد است، تنها عمل انفرادي را قبول مي كنند و در مقابل اقدام جمعي و مبارزه طبقاتي و نهضت اجتماعي را به هيچ مي گيرند. با چنين طرز تفكري روشن است كه آنارشيسم عملاً مانع مبارزه مردم و گسترش و اتحاد آن مي شوند، طبقه كارگر را از انجام رسالت تاريخي خويش باز مي دارند، نفاق و پراكندگي را به جاي تشكل و همبستگي  مي گذارند.

آنارشيسم به مثابه يك جريان سياسي ... در اروپا به وجود آمد و مبلغين سرشناسي چون ماكس اشتيرنر (stirner)، پردون، و باكونين (bakunin) داشت. ماركس و انگلس بنيان گذاران تئوري سوسياليسم علمي براي ايجاد سازمان كمونيستي طبقه كارگر، مبارزه طولاني و سختي را با نمايندگان اين جريان سياسي انجام دادند. لنين مي نويسد:
«آنارشيست ها طبقه كارگر را تابع سرمايه داري مي كنند و جز جملات كلي عليه استثمار بدون درك ريشه و علت آن چيزي نمي گويند و به مبارزه طبقاتي ايمان ندارند».

منجمله در كوره مبارزه عليه آنارشيسم بود كه موازين سازماني حزب تراز نوين متشكل و پيشرو با ايدئولوژي و مشي سياسي معين تدوين شد. خطر نفوذ انديشه هاي آنارشيستي به ويژه درميان اقشار خرده بورژوازي شهر و ده و قشر عقب مانده طبقه كارگر زيادتر است، اگر چه با گسترش تعاليم ماركسيسم- لنينيسم و با تجربه ساختمان سوسياليسم از اين خطر به ميزان زيادي كاسته شده است. با اين حال احزاب كمونيست به خصوص در كشورهايي كه طبقه كارگر داراي قدرت زياد نيست يا در دوران نخستين رشد سرمايه داريست و يا شرايط اجتماعي و سلطه تفكر خرده بورژوايي براي نفوذ انديويدو آليسم ( يا منش فردي) آماده است بايد متوجه اين خطر و عقيم ساختن آن باشد. (برگرفته از «واژه نامه ی سیاسی»، زنده یاد امیر نیک آیین)

۲ ـ رفرم ( Reforme )
                  
رفرم که به فارسی آن را اصلاح (و اغلب به صورت جمع ـ اصلاحات) می گویند اقداماتی است که برای تغییر و تعویض برخی از جنبه های حیات اقتصادی واجتماعی و سیاسی صورت می گیرد بدون آن که بنیاد جامعه را دگرگون سازد. از این قبیل است رفرم اراضی، رفرم  اداری، رفرم آموزشی، رفرم بازرگانی، رفرم انتخاباتی و غیره.

رفرم آن چنان تغییراتی است که از چارچوب نظام اجتماعی معین فراتر نمی رود و تناسب قوای سیاسی لحظه موجود را کم و بیش منعکس می سازد. رفرم یا اصلاحات در هر عرصه ای از حیات جامعه محصول مبارزه طبقاتی است ولی طبقه حاکمه می کوشند برای دفع فشار طبقه کارگر و سایر زحمتکشان تنها به آن رفرم هایی اکتفا ورزد که به موجودیت و تسلط آن صدمه نزند و هدفش تثبیت وضع و جلوگیری از تحول بنیادیست و  البته در جریان عمل همیشه سعی دارد آنچه را که به زور از دستش گرفته اند دوباره بگیرد یا به شکل نیمه تمام و مثله شده کار را فیصله دهد.

... انقلاب و رفرم دو مفهومی هستند که همیشه در محو ایدئولوژی و سیاست جنبش کارگری قرار داشته اند. استراتژی و تاکتیک صحیح و لنینی احزاب کمونیست درک رابطه دیالکتیکی بین این دو مفهوم و روش اصولی در قبال آن ها را ایجاب می کند. ولادیمیر ایلیچ لنین می نویسد:
«مفهوم رفرم بدون شک با مفهوم انقلاب متناقض است. فراموش کردن این تناقض و عدم توجه به مرز میان این دو مفهوم موجب بروز اشتباهات جدی می گردد. ولی این تناقض مطلق و این مرز جامد نیست، بلکه زنده و متحرک است. در هر مورد مشخص باید آن را معین کرد.
...
کمونیست ها در عین حال که برای انجام قاطع و پیگیر رفرم ها ، بهبود وضع زندگی زحمتکشان و تغییر در وضع اقتصادی و از بین بردن بقایای مناسبات ماقبل سرمایه داری نظیر مناسبات ارباب – رعیتی و غیره برای اصلاحات درحیات اجتماعی وتامین حقوق و آزادی های دموکراتیک و توسعه دموکراسی مبارزه میکنند فراموش نمیکنند که این تغییرات هر قدر هم مهم باشد سرمایه داری را از بین نمی برد . آنها رفرم را محصول فرعی مبارزه انقلابی میدانند و از آن برای بیداری و تشکل توده ها و تسخیر سنگری به منظور حمله به سنگ مقدم تر و پیشبرد هدف انقلابی خود استفاده میکنند .

کمونیست ها نه تسلیم این نظریه می شوند که رفرم همه مسائل را حل می کند و انقلاب و وجود حزب انقلابی دیگر ضرورتی ندارد و نه تسلیم این نظریه که باید با هر رفرمی مخالفت کرد و هرچه وضع بدتر باشد بهتر است. آن نظریه ایست راست و تسلیم طلبانه و این نظریه ماوراء چپ و ماجراجویانه. مجله « دنیا » ارگان تئوریک و سیاسی حزب ما نوشته است:
« مارکسیسم ـ لنینیسم مخالف رفرم نیست. اصلاحات و رفرم هایی را که در کادر سرمایه داری انجام می گیرد نفی نمی کند. مارکسیسم ـ لنینیسم بر آنست که رفرم محصول فرعی انقلاب  است. فشار انقلابی توده ها گاه که پیروز نمی شود هیئت حاکمه را به عقب نشینی و به تن دادن به رفرم ها وامی دارد. حزب انقلابی باید مردم را به مبارزه برای تعمیق این رفرم ها و واداشتن هیئت حاکمه به عقب نشینی بیشتر سوق دهد و چنانچه لنین می گوید از رفرم ها برای بسط و توسعه مبارزات طبقاتی استفاده کند.
        
اگر در داخل جنبش کارگری این رفرم ها و تغییرات و اصلاحات را علاج دردها و راه حل مسائل و تغییر دهنده بنیان اجتماع بداند وی را رفرمیست می نامیم. رفرمیسم عبارتی است در مورد آن جریان سیاسی در داخل جنبش کارگری که دشمن مارکسیسم و منافع اساسی طبقه کارگر است، مبارزه طبقاتی و لزوم انقلاب را نفی می کند و فقط به رفرم ها و اصلاحاتی که در بنیاد سرمایه داری تاثیری ندارد دل خوش می کند. پس اگر رفرم و اصلاحات مربوط به تدابیر و اقدامات هیئت حاکمه است رفرمیسم عبارتیست در مورد تسلیم طلبان راست در داخل جنبش کارگری. احزاب سوسیال دموکرات راست و اعضای انترناسیونال سوسیالیستی نمونه های آن هستند. (برگرفته از «واژه نامه ی سیاسی»، زنده یاد امیر نیک آیین)


۳ ـ فشرده ای درباره «انحلال طلبان»:
در ﺳﺎلهای ارﺗﺠﺎع ﮐﺎر ﮐﺮدن در ﺳﺎزﻣﺎنهاى ﺣﺰﺑﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دوران ﭘﻴﺸﻴﻦ گسترش اﻧﻘﻼب، ﺑﻪ ﻣﺮاﺗﺐ دﺷﻮاﺗﺮ ﺑﻮد. از ﺷﻤﺎره ی اﻋﻀﺎﯼ ﺣﺰب ﺑﺴﻴﺎر ﮐﺎﺳﺘﻪ ﺷﺪ. ﺧﻴﻠﯽ از اﻓﺮاد ﺧﺮدﻩ ﺑﻮرژوازﯼ رﻓﻴﻘﺎن ﻧﻴﻤﻪ راﻩ ﺣﺰب، ﺑﻪ وﻳﮋﻩ روﺷﻨﻔﮑﺮان از ﭘﻴﮕﺮد ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺗﺰارﯼ هراﺳﻴﺪﻩ، ﺻﻔﻮف ﺣﺰب را ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ.

ﻟﻨﻴﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺸﺎن ﻣﻴﮑﺮد ﮐﻪ اﺣﺰاب اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﺎﻳﺪ در ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮاﻗﻊ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺣﺪ ﮐﻤﺎل رﺳﺎﻧﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ در دوران ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ اﻧﻘﻼب، ﻓﻦ ﺗﻌﺮﺿﯽ را ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ، اﻳﻦ ﮐﻪ در دوران ارﺗﺠﺎع ﻧﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﻈﻢ ﻋﻘﺐ
ﻧﺸﻴﻨﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﮐﺎر ﻣﺨﻔﯽ در ﺁﻳﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻪ ﻧﺤﻮ ﺣﺰب ﻏﻴﺮ ﻋﻠﻨﯽ را ﻧﮕﺎهﺪارﯼ ﻧﻤﻮدﻩ و ﻣﺴﺘﺤﮑﻢ ﮔﺮداﻧﻨﺪ، ﺑﺮاﯼ اﺳﺘﺤﮑﺎم رواﺑﻂ ﺑﺎ ﺗﻮدﻩهﺎ ﭼﻄﻮر از اﻣﮑﺎنات ﻋﻠﻨﯽ، از هرﮔﻮﻧﻪ ﺳﺎزﻣﺎنهاى ﻋﻠﻨﯽ، ﺑﻪ وﻳﮋﻩ از  سازﻣﺎنهاى ﺗﻮدﻩاى اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ. 

ﻣﻨﺸﻮﻳﮏ ها ﺑﻪ اﻣﮑﺎن ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻧﻮﻳﻦ اﻧﻘﻼب اﻋﺘﻤﺎد ﻧﮑﺮدﻩ ﺳﺮاﺳﻴﻤﻪ و هراس زدﻩ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﻴﻨﯽ ﻣﻴﮑﺮدﻧﺪ و ﺑﺎ رﺳﻮاﺋﯽ از درﺧﻮاﺳﺖهﺎى اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ و ﺷﻌﺎرهاﯼ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺣﺰب دﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﻴﺪﻧﺪ و ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺰب اﻧﻘﻼﺑﯽ ﻏﻴﺮﻋﻠﻨﯽ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﻳﺎ را از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ. از اﻳﻦ روﺳﺖ ﮐﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻨﺸﻮﻳﮏها را «اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺒﺎن» ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻴﺪﻧﺪ.

ﻟﻨﻴﻦ و ﺑﻠﺸﻮﻳﮏها ﺑﺮ ﺿﺪ ﺟﺮﻳﺎن اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺒﯽ از ﺑﺪو ﭘﻴﺪاﻳﺶ اﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎن اﭘﻮرﺗﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﻣﺒﺎرزه ی ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. ﻟﻨﻴﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ ﻧﻤﻮد ﮐﻪ «اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺒﺎن» مانند مزدوران «ﺑﻮرژوازﯼ ﻟﻴﺒﺮال» در ﺣﺰب هستند.

ﺗﺮوﺗﺴﮑﯽ و ﺗﺮوﺗﺴﮑﻴﺴﺖها در همه ی ﻣﺴﺎﺋﻞ اﺳﺎﺳﯽ، روش اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺒﺎﻧﻪاى در ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. وﻟﯽ ﺗﺮوﺗﺴﮑﯽ اﺻﻮل اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺒﯽ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻃﺮﻓﺪارﯼ از ﻣﻴﺎﻧﻪ ﮔﻴﺮﯼ ﻳﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺳﺎزش جویی روﭘﻮﺷﯽ ﮐﺮدﻩ و  همزمان ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﯽ ﻧﻤﻮد ﮐﻪ از ﺑﻠﺸﻮﻳﮏها و ﻣﻨﺸﻮﻳﮏ ها ﺧﻮد را ﮐﻨﺎر ﮐﺸﻴﺪﻩ و ﮔﻮﻳﺎ در ﺗﻼش ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ را ﺑﺎ هم ﺁﺷﺘﯽ
دهد. ﻟﻨﻴﻦ در اﻳﻦ ﺧﺼﻮص ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺮوﺗﺴﮑﯽ از «اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺒﺎن» ﺁﺷﮑﺎر، ﻓﺮوﻣﺎﻳﻪ ﺗﺮ و زﻳﺎنبارﺗﺮ اﺳﺖ؛ ﭼﻮن ﮐﻪ او ﮐﺎرﮔﺮان را با این ادعا ﻓﺮﻳﺐ ﻣﻴﺪهد ﮐﻪ وﯼ "ﺧﺎرج از ﻓﺮاﮐﺴﻴﻮن" ﻗﺮار دارد؛ وﻟﯽ در ﺣﻘﻴﻘﺖ اﻣﺮ از ﻣﻨﺸﻮﻳﮏهاى «اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺐ» کاملا ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﯽ ﻣﻴﮑﻨﺪ.

ﻣﺒﺎرزﻩ ﺑﺮ ﺿﺪ «اﻧﺤﻼل ﻃﻠﺒﺎن» و «اﺗﺰوﻳﺴﺖ ها و همچنین ﻣﺒﺎرزﻩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺗﺮوﺗﺴﮑﻴﺴﺖ ها، در برابر ﺑﻠﺸﻮﻳﮏ ها، ﺣﻴﺎﺗﯽ ﺗﺮﻳﻦ وﻇﺎﻳﻒ را ﻗﺮار داد ﮐﻪ ﺁن ﻋﺒﺎرت ﺑﻮد از ﻣﺘﻔﻖ ﺳﺎﺧﺘﻦ همه ی ﺑﻠﺸﻮﻳﮏها و در ﺁوردن ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻳﮏ
ﺣﺰب ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺑﻠﺸﻮﻳﮑﯽ. ﺿﺮورت اﻳﻦ ﮐﺎر ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮاﯼ ﺁن ﺑﻮد ﮐﻪ در ﺣﺰب ﺑﻪ ﺟﺮﻳﺎﻧﺎت اﭘﻮرﺗﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻴﺎن طبقه ﮐﺎرﮔﺮ ﺗﻔﺮﻗﻪ ﻣﯽ اﻧﺪاﺧﺖ، ﺧﺎﺗﻤﻪ دادﻩ ﺷﻮد که ﺑﺮاﯼ ﺁن ﻧﻴﺰ ﻻزم ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ اﻣﺮ ﺟﻤﻊ ﺁورﯼ ﻗﻮاﯼ طبقه ﮐﺎرﮔﺮ را ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎن رﺳﺎﻧﺪﻩ، ﻃﺒﻘﮥ ﮐﺎرﮔﺮ را ﺑﺮاﯼ روﻧﻖ ﻧﻮﻳﻦ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁﻣﺎدﻩ ﮐﺮد. ﺟﻬﺖ ﺁن ﮐﻪ اﻳﻦ وﻇﻴﻔﻪ اﻧﺠﺎم ﻳﺎﺑﺪ، پیش از هرچیز ﻻزم ﺑﻮد ﺣﺰب را از وﺟﻮد اﭘﻮرﺗﻮﻧﻴﺴﺖها، ﻣﻨﺸﻮﻳﮏها ﭘﺎﮎ و ﻣﻨﺰﻩ ﺳﺎﺧﺖ. اﻳﻨﮏ دﻳﮕﺮ هیچ ﻳﮏ از ﺑﻠﺸﻮﻳﮏها ﺷﺒﻬﻪاى ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ پس از اﻳﻦ، ﻣﺎﻧﺪﻧﺸﺎن در ﻳﮏ ﺣﺰب ﺑﺎ ﻣﻨﺸﻮﻳﮏها ناممکن اﺳﺖ.
(برگرفته از «ﺗﺎرﻳﺦ ﺣﺰب ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ (ﺑﻠﺸﻮﻳﮏ) اﺗﺤﺎد ﺟﻤﺎهﻴﺮ ﺷﻮروﯼ، دورۀ فشرده، زیر ﻧﻈﺮ ﺗﺤﺮﻳﺮیه ی ﮐﻤﻴﺴﻴﻮن ﮐﻤﻴﺘﮥ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺣﺰب ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ (ﺑﻠﺸﻮﻳﮏ) اﺗﺤﺎد ﺷﻮروﯼ، اﺗﺤﺎد ﺷﻮروﯼ ﺳﺎل ١٩٣٨)

۴ ـ پس از اعتصاب عمومی اکتبر ١٩٠٥، تزار در ١٧ اکتبر بیانیه‌ای مبنی بر وعده «آزادیهای مدنی خدشه ناپذیری حقیقی حقوق فرد، آزادی عقیده، بیان، حق انجمن و تشکل» صادر کرد. حزب طرفدار تزاریسم (اکتبریستها)، این بیانیه را اساس فعالیت خود قرار داد.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!