«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

شاعری در اوج


شاعر اینك
بر مركب غرور
بر پشت اسب سفید بالدار
خوشبختی اش در اوج
می خواهد افتخار خویش را
با خوانندگان شعرش در شهر تقسیم كند
می خواهد با دستان خویش
بنیاد شعر امروز را كلنگ زند

شاعر خوشبختی
شاعر عشق و شكوه و شكوفه
شاعر بهار و ستاره!
بر زمین سخت كلنگ باید زد
تا بنیاد شعر امروز پای گیرد
از اسب سفید بالدار پیاده باید شد
بر زمین سخت پای باید بنهاد

ـ  آقا تو رو خدا دو تا آدامس بخر
ـ  تو كیستی كودك؟ اهل كجایی؟
ـ  اهل پایینم من
پدرم بیكار است
ـ مادرت كودك جان، مادرت؟
ـ  مادرم تاب نیاورد مرا
آمدم من، او رفت
ـ خانه ات را ، نگفتی كه كجاست؟
اهل این شهر یقینا كه نئی؟
ـ خانه ام آن پایین
زیر آن ابر سیاه، پیش آن كورهی آجر
لای چندین حلبی
پیش صد خانه كه هر شب غم فردا دارد
در مسیری كه قطار
می گریزد از شهر
شاعر، آن ساخته بر اوج، بهشت ابدی
ناگهان خورد زمین

ـ كودك راست بگو
توی این شهر به جز عشق
به جز مهر كه دید؟
نغمه ی غم كه شنید؟
راست گو! از كجا آمده ای؟
راست گو، ورنه مرا
به در خانه ببر

رفت بر خانه ی كودك با او
و پس از آن دیدار
شاعر بیچاره
هر چه پیش از اینها
رشته بُد، شد پنبه
لیك بنیاد نهادش شعری
كه در آن
سفتِ سفت است زمین، شخم باید بزند شاعر ما
بذر خوشبختی اگر خواست بپاشد به یقین

سروده سرا  ؟

«جهان نوین»، شماره یازدهم، آبان ماه ۱۳۸۹

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
مجله جهان نوین مجله ای است که از شعور مارکسیستی ـ لنینیستی زلال لبریز است و بلوغ بی همانندی از خود بروز می دهد.
من در عمرم مجله ای به این زیبائی ندیده ام، مجله ای بی همانند که فقط می توان بدان دل بست و با عطشی پایان ناپذیر به خواندنش نشست و لذت برد.
برای هیئت تحریریه این نشریه من هنوز همانندی ندیده ام. عمرش دراز باد و خواننده اش بیشمار.
تنها عیب قابل رفعی که دارد و این عیب اکثریت منابر است، جویدن لقمه اندیشه و نهادنش در دهان خواننده است.
خواننده لقمه های سهل الغورت مجله را به آسانی حلیم می بلعد و سر به بالین می نهد و می خسبد.
نشریه مارکسیستی ـ لنینیستی را اما رسالت لنینی دیگری باید.
آن باید خواننده را به تفکر و عمل شعورمند سوق دهد، خواننده را به تفکر وادارد، خواننده را به پرسش و جست و جو وادارد، به خوداندیشی راهنمائی کند.
اگر روزی این عیب محتوائی ـ ماهوی را رفع کند، برای آن نظیری وجود نخواهد داشت.
با پوزش

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!