«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

«دُم خروس» گاهی اینجوری بیرون می زنه!



به این گاهنامه چندان سرنمی زنم. می دانم که به قول معروف: «از هر صدتا چاقو که می سازه، یکی هم دسته نداره». با این همه، در گشت و گذار اینترنتی ام، امروز سری بهش زدم. یکجور بیماریه دیگه. گاهی پیش میاد و کاریش نمی شه کرد. با خودت می گی:
«حالا برم یه نگاه بندازم ببینم شاید محاسن تازه ای در آیت الله کوسه کشف کرده اند ... آخه آیت الله تا چندی پیش خیلی پَکَر بود ... ولی تازگی گویا جانی تازه گرفته و گویا موفق هم شده که این بار همه تضادهای هستی رو در تضاد اسلام با بقیه جهان خلاصه کنه! چه دلیلی بهتر از این که مُشتی امام جمعه نادان و منتظر امام زمان، همون حرفها را توی نمازجمعه هاشون برای خلق الله بلغور می کنند ...». تو همین فکرها بودم که یکباره چشمم به سرمقاله سمت چپ بالای صفحه افتاد. آخه اونا برعکس بیشتر گاهنامه ها، دوتا سرمقاله دارن! یکی، بالا سمت راست و دیگری بالا سمت چپ. چاره ای ندارن، چون جای دیگه ای نیست. اگه می تونستن هر دوتا شو سمت راست می زدن؛ ولی زشت می شد و این مطلب رو سردبیر همه فن حریف اونجا خوب می دونه. عنوان سرمقاله که باید معمولا درشت تر از زیرعنوان باشه، کوچک تر نوشته شده:
«نامه جبهه مشارکت به هاشمی رفسنجانی». من هم عمدا کوچک تر نوشتمش که خودتون خوب ببینید! بجای یه «زیرعنوان»، دوتا زیر عنوان داره. اونهم به این درشتی!:
«کشور درحال فروپاشی است»
«کمیته حقیقت یاب باید تشکیل شود»

حالا دیگه حسابی کنجکاو شده ام که ببینم داستان از چه قراره. تعجُب نکنید ها! همین جوری توجه خواننده ای که اومده یه نگاهی بندازه بره را به مطلبی بسیار مهم جلب می کنند! این هم از فوت و فن های خبرنگاریه که اون آقا سردبیره، خیلی ادعاش را داره و تا دلتون بخواد از این فوت و فن ها بلده. این هم برای خودش هنری به حساب می یاد!

عنوان و «زیرعنوان» های درشت ترش اینجور تو ذهن آدم فرو می کنن که «جبهه مشارکت» به هاشمی رفسنجانی، در مقام پیشوا یا نجات دهنده، برای نجات از فروپاشی کشور مراجعه و از وی درخواست کمک کرده! کاربرد «سردار سازندگی» یا «سردار جنگی» در اینجا کمی اُفت داره و بخصوص این دومی با توجه به نتایج جنگ «اسلام» با «صددام» واقعا ضایعه!

صفحه را باز می کنم و می بینم که «... جبهه مشارکت (روز یکشنبه گذشته) با انتشار نامه ای خطاب به هاشمی رفسنجانی بعنوان رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع مصلحت نظام، از وی خواست برای بررسی اوضاع کنونی ایران که به دنبال بحران پس از انتخابات دامنگیر کشور شده یک "کمیته حقیقت یاب" تشکیل دهد»* پس روشن می شه که موضوع بر سر تشکیل یک «کمیته حقیقت یاب» برای بررسی تقلب های انتخابات هستش. بقیه مطلب هم اینطور ادامه پیدا می کنه:
«جبهه مشارکت خطاب به هاشمی نوشت ... » و روشن می شه که غرولندهای مُشارکتی ها درباره اوضاع کشور که سالها یادشون رفته بود درباره اش چیزی بگن و حالا که اینهمه خیطی بالا آوردن، گردن همدیگه میندازن، چندان مهم تر از مراجعه شون به «عالیجناب همه رنگ پوش» نیست! من نمی گم ها؛ «سرمقاله» اینجوری می گه! تو همه سوراخ سُنبه هاش هم چیزی با عنوان «کشور درحال فروپاشی است» یا مانند اون از قول اون «جبهه» من پیدا نکردم؛ شما اگه پیدا کردین، منو هم در جریان بذارین!

پیشاپیش دست های نارنین تون رو می بوسم.

«نُخود آش»
عضو «کُمیته دروغ یاب»


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!