«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

کمی زیاده از اندازه «شکر» میل فرموده اند!

در یکی از گاهنامه های اینترنتی وابسته به هاشمی رفسنجانی زیر عنوان «نگاهی به مصاحبه هاشمی رفسنجانی به مناسبت 12 فروردین، مقایسه سال 88 با سال 58 یعنی 30 سال عقب ماندگی» از جمله چنین آمده است:
«از میان مجموع مصاحبه ها و اظهار نظرها و سخنرانی های مقامات حکومتی – غیر از پیام های نوروزی موسوی، کروبی و خاتمی- شاید مصاحبه هاشمی رفسنجانی به مناسبت فرارسیدن 12 فروردین – روز رفراندوم جمهوری اسلامی- نزدیک ترین نظر به واقعیات امروز جامعه و جنبش سبز باشد. 
...
هاشمی رفسنجانی در مورد صحت و سقم تلاش‌های بسیاری که برای شبیه‌سازی تاریخی سال 1388 و 1358 می شود گفت:
... آنهایی که الان به عنوان معترض یا منتقد در خیابان‌ها آمدند و صحبت کردند اکثریت قاطع‌شان وفادار به نظام هستند. یعنی جمهوری اسلامی و قانون اساسی را با همه موازین آن قبول دارند.
... این اعتراض در واقع یک نوع اصلاح است ولی با اصل مخالفتی ندارند«. 
(http://peiknet.com/1389/12farvardin/08/page/31Moghayeseh.htm) 

بر آن آقا حرجی نیست؛ ولی به نظرم این مزدبگیر کمی زیاده از اندازه «شکر» میل فرموده اند که سخنان یکی از تبهکارترین و آلوده ترین میوه چینان انقلاب ایران را درباره وفاداری اکثریت قاطع معترضین یا منتقدین به نظام، «نزدیک ترین نظر به واقعیات امروز جامعه و جنبش سبز» وانمود می کنند.

ب. الف. بزرگمهر         ۸ فروردین ۱۳۸۹ 

برجسته نمایی ها از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر


ارزیابی هایی درباره وضعیت کنونی و چشم اندازهای آینده ایران


آماج این نوشته، ارزیابی فشرده وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی کنونی، پیش‌بینی پیامدها و کاوش راهکارهایی برای پیشبرد مبارزه به سود طبقه کارگر و همه زحمتکشان دست ورز و اندیشه ورز، به سود همه تولیدکنندگان ثروت‌های مادی و معنوی جامعه ایران است.

بسیاری از جُستارها و نتیجه‌گیری های یادشده در این نوشته، در نوشتارهای پیشین اینجانب، بررسی و درمیان نهاده شده‌ است. در اینجا دانسته، از تفسیر و توضیح گسترده خودداری شده است.
  • انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی ملی ـ دمکراتیک با انگیزه های آفرینش و برقراری عدالت اجتماعی پایدار و گسترش یابنده به سود طبقه کارگر و زحمتکشان شهری و روستایی بوده و می باشد. این انقلاب، در پی بحران برآمده از رشد و گسترش بی رویه، ناموزون و ناهماهنگ سرمایه داری وابسته (کمپرادور) و نابودی بخش های بزرگی از اقتصاد بومی ـ ملی و وابستگی هرچه بیشتر اقتصادی ـ اجتماعی و نیز سیاسی میهن مان به سامانه امپریالیستی، پدیدار شد؛
  • انقلاب بهمن، با وجود بی سامانی عمومی نیروهای طبقه کارگر و سایر زحمتکشان کارورز و اندیشه ورز و سستی و کم مایگی نیروهای سیاسی نماینده آن، نمودارها و نشانه های ژرف ضد امپریالیستی، نه تنها در پهنه سیاسی که در پهنه اقتصادی را دربرداشت؛
  • موتور محرکه این انقلاب دربرگیرنده طیف بسیار گسترده ای از طبقه کارگر صنعتی (کارگران و زحمتکشان صنایع نفت و دیگر واحدهای بزرگ صنعتی)، لایه های کارگری صنایع کوچک و بخش های گسترده خدمات، لایه های نیمه کارگر ـ نیمه روستایی حاشیه نشین های شهرهای بزرگ و به میزان کمتری بخش های آگاه تر روستاییان بی زمین و کم زمین بویژه در شمال، شمال باختری، باختر و جنوب باختری ایران ـ زمین و نیز لایه های میانی بطور عمده کارمندان بخش های دولتی و خصوصی بوده است. در کنار و گاه لنگ لنگان همراه این طبقات و لایه ها، بورژوازی ملی سست پایه و نارس گام هایی لرزان و احتیاط آمیز بر می داشته است؛
  • بسان انقلاب مشروطه در فرجام خود، لایه های واپسگرا و محافظه کار جامعه (این بار، بورژوازی بازرگانی بویژه کوشا در پهنه ایران، لایه هایی از اربابان زمیندار و زمینداران بزرگ و واپسمانده های سایر همبودهای اجتماعی ـ اقتصادی کهنه) با سوء استفاده از سستی ها و کاستی ها بویژه در زمینه سازماندهی و رهبری انقلاب و نیز نبود جبهه ای متحد از نیروهای انقلابی پیگیر، توانستند با همکاری‌ های آشکار و پنهان نیروهای امپریالیستی، زیر پوستین نمادهای مذهبی و رنگمایه ای از شعارهای چپ، خود را در جبهه گسترده نیروهای انقلاب جا بزنند و رفته رفته سکان رهبری آن را به چنگ آورند؛
  • درباره تاثیر کشورهای امپریالیستی (بویژه انگلیس) در کژنمودن و به بیراهه کشاندن انقلاب بهمن، گرچه اندازه و برد آن هنوز به درستی و بسنده پژوهش نشده، نشانه‌ها و نمودهای بسیاری در دست است که نباید آن را دستکم گرفت. برپایه آگاهی‌های کنونی در زمینه کاربرد پیچیده، چند سویه و فریبنده رسانه ای ـ اطلاعاتی امپریالیسم خبری، این تأثیر بویژه در زمینه بستر سازی سیاسی ـ تبلیغاتی برای نیروهای حاشیه‌ای انقلاب چشمگیر بوده است؛
  • اندازه و برد تاثیر نیروهای واپسگرای جهانی و منطقه ای به رهبری امپریالیست ها، از همان آغاز همراه با اشتباهات نیروهای هرج و مرج جوی انقلابی درون و پیرامون حاکمیت، چپ روی های نیروهای چپ رو و چپ نما در همراهی با توطئه های ضدانقلابی و نیروگرفتن یکباره نیروهای راست و فراراست در حاکمیت جمهوری اسلامی پس از آغاز جنگ گرانبارشده صدام و امپریالیست ها بر علیه انقلاب ایران و روندهای منفی پس از آن، رو به افزایش داشته و با نابودی عمده نیروهای آگاه انقلابی در رهبری حزب توده ایران، از آن پس و گام به گام دست بالا را در سمتگیری روند رویدادها و بویژه تصمیم گیری ها در حاکمیت دگردیسه شده جمهوری اسلامی داشته است؛
  • نبود سازمان های نیرومند کارگری ـ خلقی، به همراه آن سستی ها و کاستی های بسیار آشکار نیروهای سیاسی چپ و در راس آنها حزب توده ایران، رهبری انقلاب را در دستان نیروهای خرده بورژوا که بگونه ای عینی از نبود افق گسترده طبقاتی ـ اجتماعی رنج می برد، نهاد. رهبری این نیروها، هرج و مرج اقتصادی ـ اجتماعی گسترده تری را دامن زد و نیرومندی هرچه بیشتر بورژوازی ملی سست عنصر، بورژوا ـ لیبرال ها، بورژوازی بازرگانی و دیگر همبودهای کهنه و واپسگرای در پوستین اسلام درآمده را در حاکمیت جمهوری اسلامی درپی داشت؛
  • نیروهای واپسگرای جامعه، بطور عمده دربرگیرنده سرمایه داری وابسته و زمینداران بزرگ، که در پی انقلاب شکست سختی خورده بودند، با خزیدن زیر پوستین اسلام و نفوذ در حاکمیت، جانی تازه گرفتند و از همان نخست، راه پیشروی روند انقلابی به سود توده های زحمتکش را کند نموده و تا اندازه‌ای بستند؛
  • سهم طبقه کارگر در حاکمیت انقلابی، با وجود نقش مهم و تعیین کننده آن در انقلاب و سرنگونی رژیم شاهنشاهی، کم و بیش هیچ بود؛
  • ترس بورژوازی ملی سست عنصر از نیرومند شدن و سازمان یافتن طبقه کارگر، آن را با دیگر نیروهای واپسگرای جامعه در زمینه سرکوبی و جلوگیری از سازماندهی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان کارورز و اندیشه ورز، همسو می نمود؛
  • تضاد آشکار درونمایه خلقی ـ انقلابی گسترده و ژرف انقلاب بهمن با برونزد کم و بیش محافظه کار، واپسنگر و ضد پیشرفت و توسعه بویژه در زمینه های اجتماعی مانند حقوق زنان و کارگران، آزادی های اجتماعی و مدنی مانند آزادی بیان و تشکیل سازمان های صنفی و سیاسی، از همان آغاز، نشان از دردناک بودن روند پیشرفت و گسترش بویژه در زمینه عدالت اجتماعی به سود توده های زحمتکش و خلق های زیر ستم داشت. دُمل چرکین نیروهای واپسگرا رشد یافت و رفته‌رفته سراپای روند انقلابی را دربرگرفت؛
  • نشانه‌ها و نمودهای کافی، گواه ترس بورژوازی ملی که نم نم باران را به سیل بنیان کن انقلاب ترجیح می داد و نیز هراس فزاینده سایر نیروهای واپسگرا و واپس نگر اجتماعی از گسترش پیشرفت انقلاب و سمتگیری هرچه بیشتر آن به سود طبقه کارگر و توده های زحمتکشان، بود. تاریخ نشان می دهد که پیش از پیروزی انقلاب تا هم اکنون، تماس های بیشتر پنهانی و گاه از پرده برون افتاده ای، از سوی نمایندگان سیاسی همه این نیروها با نمایندگان کشورهای امپریالیستی و بویژه امپریالیست های ایالات متحده (از گفتگوهای ژنرال هایزر با آیت اله بهشتی و دیدارهای ابراهیم یزدی به نمایندگی از سوی ایت اله خمینی با نمایندگان ریز و درشت امپریالیست های اروپایی و امریکایی پیش از انقلاب بر سر برکناری شاه از حاکمیت و جایگزینی این نیروها بجای رژیم وابسته شاهنشاهی گرفته تا ماجرای ننگبار و خائنانه مک فارلین ـ رفسنجانی به نام ایران ـ گیت و دیدارها و همکاری های گسترده پس از آن در فروپاشی یوگسلاوی، به پیروزی رساندن نیروهای اشغالگر امپریالیستی در عراق و افغانستان و ...) به زیان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان ایران و منطقه، به زیان منافع ملی ایران و حتا گاه به زیان منافع کوته بینانه نیروهای درون و پیرامون حاکمیت، وجود داشته است؛
  • با همه این ها، شرکت گسترده توده های انقلابی کارگر و زحمتکشان شهر و روستا، مهر و نشان ژرف خود را بر روند رویدادهای آینده، برجای نهاده بود؛
  • ایستاندن راه رشد سرمایه داری بطورکلی و از میان برداشتن سرمایه داری وابسته بویژه، همزمان با درپیش گرفتن «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» از همان آغاز در دستور کار انقلاب بود. انقلاب ملی ـ دمکراتیک، چنان سمتگیری اجتماعی ـ اقتصادی را در نهاد خود می پروراند که فرجام روند انقلابی نمی توانست مانند نمونه های انقلاب های بورژوازی سده های پیشتر در کشورهای اروپایی، در دایره بسته و تنگ خواست های بورژوازی ملی ایران، به رشد و گسترش و شکوفایی اجتماعی ـ اقتصادی بینجامد. درست به همین انگیزه، بورژوازی ملی ایران همگام با بورژوازی بازرگانی جاخورده در روند انقلابی، از همان آغاز راه مغازله و داد و ستد سیاسی پنهان و دور ازچشم توده ها را با سرمایه امپریالیستی و نمایندگان سیاسی آن، بویژه با امپریالیست های اروپای باختری در پیش گرفت؛
  • روند رشد سرمایه داری نولیبرال و گلوبالیسم سرمایه داری در پهنه جهانی، در شرایطی که بویژه به دلیل رشد پرشتاب فن آوری در پهنه آگاهی رسانی و رسانه ای و گردش بی مانند سرمایه مالی از یک سو و فضای تهی پدید آمده در پی فروپاشی اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی از سوی دیگر شتاب هرچه بیشتری یافته بود، بر شدت و دامنه تناقضات روندهای اقتصادی ـ اجتماعی چه در پهنه جهانی و چه در پهنه ایران بسی افزود. شکست و چه بسا زمینگیر شدن سیاست نولیبرالی سرمایه داری، سرشت واپسگرایانه و طفیلی گری این سامانه تبهکار را آشکارتر نمود و نظامی گری و تجاوز آشکار به حقوق کشورهای دیگر را بویژه در خاورمیانه بیش از پیش افزود. برآیند چنین سیاستی در مورد کشور ما تاکنون، افزایش فشار و باجگیری سیاسی ـ اقتصادی پیگیر از حاکمیت ریاکار و دروغگوی جمهوری اسلامی و سرازیر شدن میلیاردها دلار سرمایه ملی ایران به جیب انحصارهای بزرگ سرمایه داری از یک سو و گردن نهادن و همسویی با سیاست های امپریالیستی در عراق، افغانستان و منطقه خاورمیانه بوده است؛
  • نکته بسیار مهم در رابطه حاکمیت جمهوری اسلامی با کشورهای امپریالیستی و در راس همه آنها ایالات متحده، با وجود شعارهای دهان پرکن ضد استکباری و ضد امریکایی آن، همکاری یکسویه از سوی این حاکمیت سست بنیاد و ضد مردمی، کارچاق کنی و بستر سازی پیشبرد سیاست های امپریالیستی به زیان خلق های منطقه و ایران بوده است؛
  • در زمینه سیاست های اقتصادی، چه در دولت های "اصلاح طلب" و جانبدار "گفتگوی تمدنها"ی خاتمی و چه در دولت های "عدالت گستر" و "مهرپرور" احمدی نژاد، سیاست‌ها و دستورهای «بانک جهانی» و دیگر نهادها و بنیادهای مالی امپریالیستی و سیاست ایران برانداز «بازگشایی دروازه های اقتصادی» دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی پیگیری شده است. پیگیری چنین سیاستی و زیرپانهادن اصل ۴۴ قانون اساسی در دوران کنونی، نه تنها کشور ما را در آستانه ورشکستگی کامل اقتصادی نهاده که خطر فروپاشی سیاسی و از هم پاشی سرزمینی آن را نیز به اندازه ای بسیار زیاد افزایش داده است؛
  • سیاست امپریالیستی از یک سو و سیاست های ضدمردمی و نابخردانه اقتصادی حاکمیت جمهوری اسلامی از سوی دیگر، نه تنها به «انباشت نخستین سرمایه» که برای پیشرفت و گسترش سرمایه صنعتی و فن آوری های نو ـ حتا درچارچوب سامانه سرمایه داری آن ـ نینجامیده که فرار هرچه پردامنه تر و پرحجم تر سرمایه ملی ایران به کشورها وبانک های کشورهای دیگر، از کشورهای اروپای باختری، کانادا و ایالات متحده گرفته تا ژاپن، مالزی، ترکیه و شیخک نشین های خلیج فارس، در روندی پیوسته شتاب یابنده درپی داشته است؛
  • پیامد چنین وضعیتی، سست بُنیگی هرچه بیشتر اقتصاد ملی در چارچوب سامانه سرمایه داری و همراه با آن گرایش هرچه بیشتر سرمایه داری ملی و بازرگانی ایران به وصله پینه نمودن پیوندهای کهنه و آفرینش پیوندهای نو با سرمایه امپریالیستی، نوکری و کارچاق کنی برای آن را، این بار به شکلی بسیار نوکرمنشانه تر از دوران رژیم شاهنشاهی، فراهم آورده است؛
  • همه این ها، رویهمرفته به روشنی نشان می دهد که پیشرفت و گسترش اقتصادی ـ اجتماعی در چارچوب سامانه سرمایه داری در کشور ما به بیکاری و بی چیزی گسترده تر طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان، گرانی بازهم بیشتر کالاهای مصرفی، افزایش ناهنجاری های اجتماعی و در فرجام خود بن بست اقتصادی ـ سیاسی و فروپاشی ایران ـ زمین می انجامد؛
  • راه رشد و شکوفایی ملی گرایی (ناسیونالیسم) ایرانی زیر پوشش اسلام یا هر پوشش ایدئولوژیک دیگر بسته است. چنین ملی گرایی، از نظر تاریخی هیچگونه دورنمایی نداشته و ندارد. پیگیری چنین راه رشدی، نه تنها مانند گذشته، گریز هرچه گسترده‌تر سرمایه های ملی ایران را در پی داشته و دارد که این بار، زمینه دست درازی، دست اندازی و دستیابی کشورهای امپریالیستی بر هست و نیست میهن ما (چه بسا بدتر از نمونه عراق)، تکه پاره شدن سرزمین ایران و سرافکندگی خلق های ایران را ازهرباره فراهم نموده است؛
  • گسترش و ژرفش طفیلی گری سرمایه امپریالیستی همراه با افزایش نظامی گری و پیگیری سیاست تجاوزکارانه آن از سویی و بنیاد سست و شکننده سرمایه داری ملی ـ بازرگانی ایران از سوی دیگر زمینه های پیدایش همکاری برابرحقوق میان این دو را، آنگونه که برخی خام پنداران "ملی گرا"ی ایرانی درسر پرورانده و به بهای بیکاری و بی خانمانی زحمتکشان و نابودی سرمایه های ملی ایران همچنان با نابخردی به پیش می برند، ناممکن می کند. ناسیونالیسم ایرانی، هیچگونه راه فراری از بن بستی که در آن گرفتار است، ندارد. این، بن بستی تاریخی است؛
  • رویش و رشد بنیادها و نهادهای سرمایه گذاری نوین زیر پوشش «سپاه پاسداران» و مانند آنها را تا اندازه ای می توان واکنشی در برابر شکست ناسیونالیسم ایرانی و گرایش های ناگزیر خائنانه آن در همکاری با سرمایه امپریالیستی و بن بست پدیدار شده و در فرجام خود نیازهای برآورده نشده اقتصادی ـ اجتماعی انقلاب بهمن و فشار از پایین، از سوی توده ها پنداشت. گرچه، باید توجه داشت که چنین بنیادها و نهادهای سرمایه گذاری در زمینه های گوناگون اقتصادی ـ خدماتی، در روند رشد، شکوفایی و گسترش خود، در شرایطی که راه رشد خانمان برانداز سرمایه داری بر کشور استوار است، جز هرج و مرج و خرده کاری اقتصادی، فرار و هدر دادن بیشتر سرمایه های ملی یا پیوند با سرمایه امپریالیستی و پذیرش نقش کارچاق کنی آن، دورنمای دیگری ندارند. با این همه، پیدایش چنین بنیادها و نهادهایی نشانگر نیازهای برآورده نشده انقلاب بهمن و امکان فرارویی و دگردیسی ساختارهای اقتصادی سرمایه داری به ساختارهای اقتصادی با سمتگیری سوسیالیستی را به بهترین شکلی به نمایش می گذارند. ترس از گسترش چنین ساختارهای اقتصادی در میهن ما، بورژوازی لیبرال و بویژه امپریالیست ها را به هراس افکنده است.
  • در زمینه سیاسی ـ اجتماعی نیز بورژوازی لیبرال ایرانی کمترین گنجایشی برای پیشبرد جامعه ایرانی به سوی رفاه و شکوفایی نداشته و به همین انگیزه در ایستاندن، کژنمودن و سرکوب جنبش توده‌ای از یک‌سو با بدکردارترین نیروهای واپسگرا و هرج و مرج جوی جامعه و از سوی دیگر با نیروهای امپریالیستی، همسو و همدست است؛
  • همدستی و همسویی بورژوا ـ لیبرال های "ایرانی" با نیروهای امپریالیستی، برای بخشی از نیروهای چپ که روند گشایش و پیشرفت اوضاع را (به سود طبقه کارگر و زحمتکشان؟) هنوز در چارچوب بسته دمکراسی بورژوازی می جویند و می پویند، بدرستی روشن نیست. این نیروها، همچنان نتوانسته اند مهر و نشان سیاست‌های شکست خورده نولیبرالیسم امپریالیستی را از راه و روش سیاسی و سازمانی خود بزدایند. دنبال نمودن سیاست فرصت جویانه (اپورتونیستی) بیش از دو دهه، راه نفوذ عناصر راست، بی باور به مارکسیسم ـ لنینیسم و "اصلاح طلب" (رفرمیست) به درون این سازمانها را گشوده است. چنین عناصری در جبهه نیروهای چپ و سازمانهای چپ ایران هنوز هم حضوری جدی دارند و مانند موریانه این جبهه و سازمان های سیاسی نماینده آن را از درون می پوسانند؛
  • این بخش از نیروهای چپ، با انگشت نهادن یکسونگرانه بر نادرستی ها و نابکاری های نیروهای هرج و مرج جو و زیانکاری آن‌ها بویژه در زمینه محدود نمودن آزادی‌های اجتماعی و مدنی، نقش جاده صاف کن بورژوا لیبرال ها و بورژوا ـ دمکرات ها را برای نیروهای امپریالیستی که همنوا با آن‌ها زیر پوشش شعارهای آزادیخواهانه، «گفتگوی تمدن ها» و مانند آن‌ها پنهان شده، بی شرمانه به داد و ستدهای پرسود بر ضد منافع ملی ایران سرگرمند، نادیده می گیرند؛
  • این نیروها در کردار، به فشارهای امپریالیستی از بیرون و دستکاری و سمتدهی رویدادهای اجتماعی بوسیله مزدوران شان در درون (بویژه درون و پیرامون حاکمیت) به سود منافع آنها از یک سو و سیاست خائنانه بورژوازی لیبرال ایرانی در همدستی آشکار و پنهان با لایه‌های واپسگرای جامعه و نیروهای امپریالیستی چشم فروبسته و خرابکاری ها را به پای تنها بخشی از این نیروها می نهند. پیامد چنین سیاست نابخردانه ای، نادیده گرفتن این واقعیت ساده و مانند روز روشن است که دستکم بخشی از تنش‌ها و رویدادهای ناهنجار اجتماعی در اثر فشار نیروهای امپریالیستی و آنچه که آن را، درست یا نادرست، مهندسی اجتماعی خوانده‌اند، در همکاری بی بروبرگرد با نیروهای بورژوا ـ لیبرال و لایه‌های فرادست خرده بورژوا انجام می پذیرد. زمینه سازی های نیروهای بورژوازی لیبرال در آفرینش، گسترش و فرارویی ناامنی های اقتصادی ـ اجتماعی به بحران های بزرگ، بوسیله این گروه از نیروهای چپ به هیچ گرفته می شود؛
  • اکنون بیش از پیش روشن است که نیروهای امپریالیستی با استفاده بهینه، علمی و گسترده از رسانه‌های گروهی و توانمندی‌هایی چون «فِیس بوک»، «توییتر» و مانند آنها، نقش مهمی در «مهندسی اجتماعی» و کاریزه نمودن (کانالیزه کردن) رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن، به سود خود داشته اند. گستردگی و ژرفای تأثیر چنین سوء‌استفاده ای هنوز از سوی نیروهای کوشمند سیاسی ایران دستکم گرفته می شود؛
  • سیاست نابخردانه این بخش از نیروهای چپ، آن‌ها را از همکاری با بخش عمده‌ای از نیروهای خرده بورژوازی که به انگیزه‌های روشن به ماجراجویی و هرج و مرج جویی گرایش دارند و نیز این نیروها را از همیاری، پشتیبانی و رهبری علمی نیروهای چپ، محروم نموده، هم این و هم آن را، از سمتگیری انقلابی به سود توده ها و تولیدکنندگان ثروت‌های مادی و معنوی جامعه، بازداشته است. در اینجا نیز «مهندسی اجتماعی» نیروهای امپریالیستی در افزایش شکاف میان نیروهای سیاسی ـ اجتماعی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان فرودست کشور ما از یک‌سو و دیگر لایه‌های میانی، بسیار کارساز و کامیاب بوده است.
  • همانگونه که تجربه تلخ گذشته نشان داده، روند همکاری با نیروهای هرج و مرج جو، همچنان با دشواری ها و چالش های گاه خطرناک همراه خواهد بود. این نیروها در سر هر پیچ یا گردشی و در سر هر گردنه ای، بازهم مانند پیش، رفیقانی نیمه راه و گاه نابکار خواهند بود؛ ولی همانگونه که تجربه تاریخی پر ارزش ایران و جهان (به عنوان نمونه: پشتیبانی نیروهای انقلابی کمونیست به رهبری یکی از پیگیرترین و فداکارترین قهرمانان تاریخ کنونی ایران: حیدر عمو اوغلی با نیروهای ناپیگیر و ماجراجوی چپ جنبش انقلابی گیلان یا پشتیبانی فداکارانه نیروهای انقلابی کمونیست با نیروهای هرج و مرج جوی اسپانیا در «جنگ داخلی اسپانیا») گواه است، پیمودن همین راه دشوار و پرچالش، بخردانه ترین راه برای همسو نمودن نیروهای پیگیر و ناپیگیر انقلابی است و نه درپیش گرفتن راه همکاری با بورژوازی لیبرال و دیگر نیروهای همکار یا مزدور سرمایه امپریالیستی برای آفرینش فضای باز برای آزادی احزاب سیاسی یا دیگر شعارهای دهان پرکن و فریبنده؛
  • سیاست نابخردانه این بخش از نیروهای چپ، نه تنها آن‌ها را همسو با سیاست نیروهای امپریالیستی و مزدوران ایرانی آن می نماید که بر سردرگمی سایر نیروهای پیشرفت خواه جامعه افزوده و همچنان می افزاید. این سردرگمی، آنچنان شدید است که حتا مفهوم «نیروی چپ» دچار دگردیسگی بسیار زیادی شده و زمینه برای رشد نیروهای چپ نما از خرابکاری در سازمان های کارگری و سندیکایی گرفته تا مراکز دانشگاهی بیش از پیش فراهم شده است. بی گفتگو، نقش حاکمیت ایران در دامن زدن به این سردرگمی، سرکوب نیروهای راستین چپ و گشودن روزنه برای چپ نما و چپ روها کم نیست. به گفته نغز یکی از رفقای تیزبین و شوخ طبع: «این روزها در کشور ما هرکه راست نیست، حتماً چپ است!»؛
  • پیگیری چنین سیاست نابخردانه ای از سوی بخشی از نیروهای چپ به آنجا انجامیده است که بجای سازماندهی مبارزه صنفی ـ سیاسی کارگری و افزایش توان طبقه کارگر برای بدست گرفتن هرچه بیشتر سرنوشت خود، از این طبقه خواسته می‌شود که در میارزه آزادیخواهانه توده های مردم برای دستیابی به دمکراسی که بخش عمده‌ای از آن را لایه‌های میانی جامعه دربرگرفته اند، کوشاتر شرکت نموده، به سرنگونی «رژیم استبدادی ولایت فقیه» یاری رسانند؛
  • بخش عمده‌ای از نیروهای چپ، همچنین از درک این جُستار که گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان در چارچوب سامانه سرمایه داری، پاسخگوی نیازهای انقلابی ملی ـ دمکراتیک نیست، ناتوان است. این نیروها، نمی بینند که چنین ساختارهایی، حتا در آزادترین برونزدهای آن، تنها ابزارهایی در خدمت سامانه بورژوازی است. در کشور ما، این ساختارها بخوبی بوسیله بورژوا ـ لیبرال ها و نیروهای امپریالیستی مورد سوء‌استفاده قرار گرفته و می گیرند؛
  • سیاست نابخردانه این بخش از نیروهای چپ، خطر دست درازی های امپریالیستی به خاک ایران و تکه پاره شدن سرزمین و همراه با آن نابودی همبستگی ملی ایران را دستکم می گیرد. در این زمینه، گرچه، سیاست بسیار نادرست، خطرناک و ضدخلقی حاکمیت ایران، زمینه‌ساز خوبی برای پیدایش چنین شرایطی بوده و هست، افزایش نفوذ و بُرد عناصر کور ملی گرا درون سازمان های عمده چپ ایران به نابینایی و ناپیگیری هرچه بیشتر این سازمان ها در پیمودن مبارزه ضد امپریالیستی بسی افزوده است؛
  • با وجود چرخش نسبی در شعارها و خط مشی سیاسی نیروهای چپ به سوی درک هرچه بیشتر پیوند عدالت اجتماعی به سود طبقه کارگر و سایر زحمتکشان دست ورز و اندیشه ورز از یک سو و جُستار آزادی‌های اجتماعی و مدنی از سوی دیگر، هنوز سیاست این نیروها از یکپارچگی لازم برپایه مارکسیسم ـ لنینیسم برخوردار نیست. هنوز این دانش و بینش که در دوره ای کم و بیش دراز، گاه با اندک کژی هایی، راهنمای مبارزین راستین چپ بوده و در دو دهه اخیر از سیاست این نیروها رخت بر بسته است، به قطب نمای سیاسی پایدار و سنگ خارآیین سمتگیری های سیاسی تبدیل نشده است. از همین رو، همچنان نوسان های سیاسی از چپ به راست یا راست به چپ و سردرگمی در این نیروها، در گزینش راهکارهای بهینه، دیده می شود؛
  • خودویژگی دوره ای که در آن به سر می بریم، جلوگیری از پیشرفت ضد انقلاب در برونزدها و جامه های گوناگون آن ("اسلامی"، محافظه کار، "اصلاح جو"، سلطنت طلب، چپ نما، ...) و رسوا نمودن همدستی آن با نیروهای امپریالیستی، انتقال گام به گام انقلاب ـ در روندی کم و بیش پیچیده و دردناک ـ از نخستین مرحله خود که در آن حاکمیت به علت کمبود آگاهی و سازماندهی طبقه کارگر، به دست نیروهای خرده بورژازی و بورژوا ـ لیبرال افتاده، به دومین مرحله که در آن باید حاکمیت به دست طبقه کارگر و لایه‌های تهیدست دهگانان بیفتد، می باشد؛
  • خودویژگی یاد شده، پیگیری سیاستی رادیکال تر از سوی همه نیروهای چپ راستین را ناگزیر می‌سازد و براستی نیروی چپ راستین در این دوره با چنین سیاستی شناخته خواهد شد. سیاست رادیکال با نمودها و گرایش های زیر شناخته می شود:
    • توجه دقیق به این جُستار که برونرفت از بُن بست بسیار خطرناک پدیدار شده برای سرنوشت همه ایرانیان و جلوگیری از فروپاشی سرزمین ایران، بدون سرکردگی طبقه کارگر در فرگشت های آینده، هر روز بیش از پیش دشوارتر و سرانجام ناممکن خواهد شد؛
    • توجه دقیق به این جُستار که نیروی پتانسیل جنبش مردم ایران بسی فراتر از برخی چهره‌های شناخته شده و آزمایش پس داده مانند میرحسین موسوی، کروبی و مانند آنهاست. نگاهی کمی باریک‌تر به رویدادهای جنبشی که به نام «جنبش سبز» نامیده شده، نشان می‌دهد که از همان نخست، خواست های توده های شرکت کننده در آن و بویژه جوانان شرکت کننده که بخش بزرگی از این جنبش را در برمی گیرد، بسی رادیکال تر از "نماد" های دست پرورده رسانه‌های امپریالیستی و بورژوا ـ لیبرال درونی بوده است. اینکه گفته شود «ما رهبری آقای موسوی را می پذیریم» و در کردار به هر انگیزه‌ ای (نبود نیروی کافی و به نظر من از همه مهم‌تر پیامدهای در پیش گرفتن سیاستی نادرست بیش از دو دهه و برخی دلیل های دیگر) به دنباله روی از نیروهای بورژوا ـ لیبرال کشانده شویم، کمترین مناسبتی با سیاست چپ راستین ندارد. چنین سیاستی، در بهترین حالت آن، گردن نهادن به وضعیت موجود ـ آنهم با نگرشی بیش از اندازه سطحی به رویدادها ـ و نکوشیدن برای زایش حرکتی نوین به سود توده هایی است که با وجود توانمندی‌ های خود هنوز از نداشتن گزینه های بهینه در پهنه سیاسی و نداشتن رهبری سیاسی آگاه و رهنمون رنج می برند؛
    • رسوا نمودن هرچه بیشتر درونمایه حاکمیت دورو که از سویی هنوز با گستاخی، صورتک مردمی و ضد امپریالیستی بر چهره می‌نهد و از سوی دیگر پیگیرانه با امپریالیست ها بر سر تاراج منافع ملی ایران به گفتگو سرگرم بوده، از جیب مردم ایران باج های باورنکردنی پیشکش شان می کند؛
    • همسویی های بیش از پیش احتمالی آینده برخی کشورهای پیرامون ایران بویژه حاکمیت مافیایی روسیه که هرچه بیشتر پایگاه طبقاتی خود در میان توده های مردم روسیه و پشتیبانی اجتماعی آن‌ها را از دست می‌دهد با سیاست‌های امپریالیستی برضد منافع ملی ایران و پیروزی احتمالی گروه تبهکار وابسته به امپریالیسم ایالات متحده در "گزینش" ریاست جمهوری آینده عراق را باید در برآیند تراز نیروهای سیاسی در نظر داشت؛ 
    • رسوا نمودن هرچه بیشتر درونمایه سیاست همه آن نیروهایی که از سویی سردرآخور رژیم جمهوری اسلامی داشته یا در پی زدوبند با آن هستند و از سوی دیگر با امپریالیست های آمریکایی و اروپایی به مغازله سرگرمند؛
    • توجه دقیق به سیاست‌های امپریالیستی بویژه امپریالیسم رسانه ای و چگونگی سوء‌استفاده آن‌ها از بُن بست سیاسی ـ اقتصادی پدیدار شده و در دام چنین سیاست زیرکانه و ماهرانه ای نیفتادن؛
    • تمرکز همه توان و نیرو برای سازماندهی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان در سازمان های صنفی ـ سیاسی خود؛
    • پیشبرد شعار نقش بیشتر و تعیین کننده شوراهای کارگری و دهگانی در جُستارهای اقتصادی ـ اجتماعی و افزایش نقش آن‌ها در تصمیم گیری های مهم سیاسی حوزه فعالیتشان و نیز کمک به آفرینش و پیدایش این شوراها در جاهایی که هنوز پدیدار نشده اند؛
    • پیشبرد شعار نقش بیشتر شوراهای شهر و روستا در همه پهنه های اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی و افزایش نقش آن‌ها در تصمیم گیری های مهم سیاسی حوزه فعالیتشان؛
    • تبلیغ و ترویج برای برقراری رسیدگی و بازرسی تولید و توزیع اجتماعی بوسیله شوراهای شهر و روستا؛
    • تبلیغ و ترویج برای درآمیختن همه بانک های کشور در یک بانک ملی (بانک مرکزی) و برقراری حسابرسی و بازرسی آن از سوی نمایندگان راستین توده های مردم؛
    • پیشبرد شعار آفرینش ساختارهای سیاسی ـ اقتصادی کشور بر پایه سامانه شورایی و بویژه گسترش و ژرفش نقش و توان شوراهای شهر و روستا در اداره امور کشور به جای گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان در چارچوب سامانه سرمایه داری؛
    • تبلیغ برای زایش و پیدایش سامانه شورایی در نیروهای بسیج و سپاه؛ و
    • تبلیغ و تمرکز کار برای گسترش هرچه بیشتر سازمان های مدنی و اجتماعی (پشتیبانی از صلح، حقوق زنان و ...).

ب. الف. بزرگمهر ۷ فروردین ۱۳۸۹







۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

ارزش «دمکراسی آمریکایی»!



خبر، چندان شگفت نبود: پیروزی ائتلاف به رهبری ایاد علاوی در "انتخابات" کشور همسایه باختری ما!

در نوشتار هنوز منتشر نشده ای که سرگرم فراهم کردن آن هستم، از جمله چنین آمده است:
«همسویی های بیش از پیش احتمالی آینده برخی کشورهای پیرامون ایران بویژه حاکمیت مافیایی روسیه که هرچه بیشتر پایگاه طبقاتی خود در میان توده های مردم روسیه و پشتیبانی اجتماعی آن‌ها را از دست می‌دهد با سیاست‌های امپریالیستی برضد منافع ملی ایران و پیروزی احتمالی گروه تبهکار وابسته به امپریالیسم ایالات متحده در "گزینش" ریاست جمهوری آینده عراق را باید در برآیند تراز نیروهای سیاسی در نظر داشت ...»

و اکنون، این گروه تبهکار را زیر چتر «دمکراسی آمریکایی» به حاکمیت رسانده اند. پیش از این، همین نیرنگبازی نه برای بار نخست، در کشور اشغال شده و درد و رنج کشیده افغانستان، همسایه همزبان خاوری ما رُخ داده بود. جاسوسی بدسگال، بدنام و بدسرشت، دزدی سرِ گردنه به نام حامد کرزای را با هزاران نیرنگ و ریا از صندوق های رای بیرون کشیدند و به مردم شریف و خوب افغانستان گرانبار کردند.

نوبت ما کی خواهد رسید؟ هنگامی که بُز عزازیل را به صحرا برده، قربانی کنند؟!

ب. الف. بزرگمهر  

۷ فروردین ۱۳۸۹

۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

هراس رژیم «شهید پرور» از گلباران مزار شهیدان!


مادران عزادار در حلقه ی نيروهای لباس شخصی مزار شهيدان را گلباران کردند

بهار آمد، گل و نسرين نياورد
نسيمی بوی فروردين نياورد
پرستو آمد و از گل خبر نيست
چرا گل با پرستو همسفر نيست
چه افتاد اين گلستان را، چه افتاد؟
که آئين بهاران رفتش از ياد!




بار ديگر نيروهای ضد آزادی نگذاشتند مادران عزادار در پنج شنبه آخر سال آن چنان که خود می خواستند گرد هم آيند و ياد عزيزان شان را گرامی دارند. مادران در حلقه نيروهای پليس و لباس شخصی در فضای وحشت و تهديد و ارعاب، مزار ندا، سهراب، اشکان و عليرضا مختاری و همه شهدای سبز گمنام قطعه ٣٠٢ را گلباران کردند.

مادرانی که فرزندان شان مفقود شده و بيش از ده سال است از آنان بيخبرند فرياد می زدند ندا، سهراب، اشکان به ما بگوييد آيا پسران ما را ديده ايد؟ آيا آنان هم در کنار شما هستند؟ و صدای هق هق گريه و فرياد مادران ديگر، مادرانی که فرزند ان شان در بندند و نگران. درگيری لفظی ماموران و... لعن و نفرين مادران... پراکنده کردن مردمی که دسته دسته گل بر مزار شهدای ملت می گذاشتند و زيرپا له کردن گل ها توسط نيروهايی که از همبستگی مردم وحشی می شدند.

همچنين شنبه شب نزديک تحويل سال، مادران هر يک به سليقه خود هفت سين های زيبايی آماده کرده اند، يکی با تور سبز، يکی سنتی و يکی مدرن ولی همگی ساده و در انتظار فرصت اند که پشت ديوار زندان اوين بنشينند و کمی نزديک به عزيزان شان سال را نو کنند. وای خدای من نکند اسرائيل حمله کرده و ما خبر نداريم يا رهبری می خواهد سان ببينيد! بدون فاصله، ماموران خبردار، ايستاده اند. تعداد آنقدر زياد است که فکر می کنی اينجا ميدان جنگ يا پادگان است. عداه ای لباس شخصی هم به دنبال شکارند و چند نفراز آنها مشغول عکاسی و فيلم براداری. ماموران لباس شخصی پارک لاله را هم آورده اند که مادران را شناسايی کنند همان مامورانی که تا کنون ٨٦ نفر از مادران را دستگير کرده به جرم اينکه اعلام کرده اند: مادران زنده اند و خاموش نخواهند شد. يکی از مادران سينی هفت سين را از ماشين بيرون می آورد، گردن کلفتی لباس شخصی سينی را از دستش می گيرد و به سمت پل پرتاب می کند. سينی های هفت سين در دست مادران مانداه اند، نمی گذارند کسی از ماشين پياده شود. به دختر جوانی که از ماشين پياده می شود حمله می کنند دختر سيلی محکمی به گوش مامور می زند ٧ نفری به جان دختر افتاده اند و می برندش با چند نفر تلاش می کنيم نزديک شويم دنبالمان می کنند چند نفر از مادران و زنان جوان خودشان را به آنها می رسانند. همه را مثل اسرای جنگی به سمت ماشين های ون می کشند. نمی دانم بازداشتشان کردند يا پس از مدتی آزاد شدند. يک نفر می گويد در خيابان آزادشان کردند ولی مطمئن نيستم. ای کاش خانواده های شان اطلاع بدهند که چه بلايی برسرشان آمده است. هيچ نشانه ای جز درد مشترک مان از هم نداريم. به طور وحشيانه ای به جان مردم افتاده اند. برای چه؟ برای اجرای يک رسم و آيين ايرانی که مردم مسلمان همراه کتاب حافظ، کتاب قران کريم هم در سفره می گذارند و سال هاست يک آيين ايرانی اسلامی شده است. ترس آقايان از چيست؟ همبستگی مادران داغدار و عزادار و مادرانی که فرزند در زندان دارند يا فرزندان شان مفقود شده چنان ترس و وحشت به جان اين پسران و دختران بی خرد انداخته که هر دستوری را کور کورانه اجرا می کنند.

در آغاز سال نو دلم می خواهد به همه مامورانی که به حقوق مردم تجاوز می کنند بگويم که:
هيچ حکومتی ماندگار نيست از تاريخ درس بگيريد و خودتان را قربانی نکنيد.

و با "سايه" همراه شويم که می گويد:
بهارا، شاد بنشين، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام
اگر خود عمر باشد، سر بر آريم
دل و جان در هوای هم گماريم
ميان خون و آتش ره گشاييم
ازين موج و ازين طوفان برآييم
دگر بارت چو بينم، شاد بينم
سرت سبز و دلت آباد بينم
به نوروز دگر، هنگام ديدار
به آئين دگر، آيی پديدار...

يک مادر داغدار/ سوم فروردين ١٣٨٩ 

برگرفته از:
http://madaran.tk/

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

بهار


تلاش برای پرونده سازی جدید علیه منصور اسالو


فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران: از چند روز قبل از چهارشنبه سوری تهدیدات و فشارها علیه زندانیا سیاسی و سایر زندانیان بند ٤ زندان گوهردشت بصورت جنون آمیزی شدت یافت که منجر به انتقال آقای منصور اسالو به بند ٥ و شکنجه وحشیانه ٧ زندانی بی دفاع شده است.

روز یکشنبه ٢٣ اسفند ماه بطور غیر مترقبه و ناگهانی آقای منصور اسالو رئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت اتوبوس رانی واحد تهران و حومه توسط حفاظت و اطلاعات زندان فراخوانده شد. پس از مراجعه او را به اتهام واهی که قصد برگزاری مراسم چهارشنبه سوری را دارد به سلولهای انفرادی بند ٥ منتقل می کنند ولی بدلیل پر بودن سلولهای انفرادی این بند او را به بند عمومی ٥ زندان گوهردشت کرج معروف به بند متادون منتقل می کنند و در کنار زندانیان که اعتیاد شدید دارند و مبتلا به بیماریهای واگیر دار هستند قرار می دهند. زندانیان سیاسی در این بند از هیچ امنیتی برخوردار نیستند. وکیل بند،بند ٥ از باند های مافیایی زندان می باشد و در پخش موادر مخدر و حذف فیزیکی زندانیان شهرت دارد.او بدستور علی محمدی و کرمانی وفرجی عمل می کند این فرد خودفروخته هر دستوری که به وی داده می شود را به اجرا در می آورد. از روز گذشته همچنین به آقای منصور اسالو اعلام شده است که او از حالا به بعد در بند ٥ باقی خواهد ماند. جان آقای منصور اسالو در معرض خطر جدی می باشد و باعث نگرانی شدید سایر زندانیان سیاسی شده است.

از طرفی دیگر برای پرونده سازی علیه آقای اسالو روز یکشنبه همزمان با انتقال او به بند ٥ چهار تن از زندانیان سالن ١٢ بند ٤ را به حفاظت و اطلاعات احظار کردند و برای مدت طولانی آنها را با باتون های برقی تحت شکنجه های وحشیانه قرار دادند. از آنها خواسته شده که علیه آقای اسالو اعتراف کنند که برای اجرای مراسم چهارشنبه سوری پتوها را قرار بود به آتش بکشند.زندانیان بی دفاع که بدن آنها در اثر شکنجه دچار کبودی شدید بود حاضر به چنین اعترافات دروغین نشدند.

در تلاشی دیگر روز دوشنبه ٢٤ اسفند ماه ٣ زندانی بی دفاع دیگر که از جمله آنها آقای شهریاری بود به حفاظت زندان گوهردشت کرج احضار شدند . آنها را هم برای مدت طولانی تحت شکنجه های غیر انسانی با باتونهای برقی قرار دادند . از این ٣ زندانی خواسته شده بود اعتراف کنند که قصد همکاری با آقای اسالو برای برگزاری مراسم چهارشنبه سوری را داشتند.

شکنجه ٧ زندانی بی دفاع توسط کرمانی و فرجی رئیس و معاون حفاظت و اطلاعات زندان گوهردشت کرج صورت گرفته است. کرمانی و فرجی از شکنجه گران قصی القلبی هستند که تا به حال در اثر شکنجه های غیر انسانی آنها چند زندانی جان خود را از دست داده اند.

زندانیان سیاسی شب گذشته مراسم چهارشنبه سوری را علیرغم تهدیدات و فشار های مختلف در بندهای مختلف برگزار کردند.

همچنین شب گذاشته تعداد زیادی از مردم و جوانان کرج مراسم چهارشنبه سوری را در مقابل زندان گوهردشت کرج برگزار کردند. این مراسم به حدی گسترده بود که صدای ترقه ها و نور فشفشه ها توسط زندانیان شنیده و دیده می شد. این اولین باری است که مردم در مقابل زندان مخوف گوهردشت تجمع می کنند و مراسم گسترده ای را برگزار می کنند. حرکت مردم و جوانان باعث وحشت زندانبانان شده بود.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، انتقال منصور اسالو به بند ٥ که محل نگهداری زندانیان معتاد و مبتلا به بیماریهای واگیردار و قرار دادن او در بندی که وکیل بند او یکی از افراد بندهای مافیای و خطرناک است و همچنین تلاش برای گشودن پرونده جدید علیه او را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد،سازمانهای جهانی کار و سایر سندیکاهای کارگری جهان خواستار اقدامات عملی و فوری برای نجات جان این فعال کارگری شناخته شده است.

٢٦ اسفند ١٣٨٨

با سپاس از فرستنده: شهلا

بیانیه‌ی كانون نویسندگان ایران به مناسبت نوروز ۱۳۸۹

كانون نویسندگان ایران: سالی كه گذشت، سال خودآگاهی مردمی بود كه از تبعیض و نابرابری، مردم‌ستیزی و آزادی‌كُشی به جان آمدند.

بهار است! زمینِ فرومرده به دمِ سردِ زمستان بار دیگر از نفسِ گرمِ بهار باغ و راغ را چراغان كرده است. بردمیدن سبزه، عطر گُل و نسرین، و شمیم شكوفه‌های رنگ در رنگ، نوید كوچِ زمستان و بازآمدنِ جان به رگ‌های فِسرده‌ی زندگی می‌دهد. رفتنِ سیاهی و كهنگی، و آمدنِ روشنایی و نوشكفتگی، حكمِ طبیعت و خواستِ‌ بی‌چون‌وچرای آدمی است.

در سال كهنه، اگرچه در پی اعلام نتایج انتخابات خردادماه و سرریز انبوه مردم معترض به خیابان‌ها موج سركوب و شكنجه و زندان ابعادی باورنكردنی به خود گرفت، زندان‌ها و سیاه‌چال‌ها و بیغوله‌های بی‌نام‌ونشان انباشته از جوانانی شد كه خواستی جز آزادی و پاسِ كرامت انسانی نداشتند، مادران سوگوار را به زنجیر كشیدند، سانسور كتاب، رسانه‌ها و ضرب‌و‌شتم و بازداشت روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی رفتاری روزمره شد، احكام اعدام را پشت سر هم و با شتاب به اجرا گذاشتند، به هر وسیله‌ی ممكن متوسل شدند تا جریان آزاد اطلاعات و اخبار را مختل و متوقف كنند... و باز اگرچه هزاران زندانی آزاردیده دور از خانه و خانواده‌ی خود در ضدانسانی‌ترین شرایط به سر می‌برند، و در پایان سال شمار بیش‌تری از خانواده‌ها تحویلِ سال را در پای دیوارهای زندان سر خواهند كرد، اما... سالی كه گذشت، سال شكفتنِ امید نیز بود؛ سال خودآگاهی مردمی كه از تبعیض و نابرابری، مردم‌ستیزی و آزادی‌كُشی به جان آمدند و در طلب آزادی و برابری جانانه بر حق خود پای فشردند.

بهار است! امید است كه در كشاكشِ نیروهای تاریكی و سردی با میلِ سركش به زندگی و جوشش و روشنی، «زمستانِ نارضایی ما در پرتو پیكار آزادگانْ بهاری باشكوه گردد».

نوروز بر تمامی مردم خجسته باد!

كانون نویسندگان ایران

۲۶ اسفند ۱۳۸۸

آواز های حاجی فیروز/ برای کوچـه های بهـــار

سروده ای از م. سحر

حاجی فیروزهای جنبش آزادیخواهی ایرانیان، خودشان را برای جشن های نوروزی که بی شک امسال استثنایی خواهد بود آماده می کنند.

شاعر تبعیدی، از جانب ِعمو نوروز، برای آوازهای بهاری آنها چند بیتی فراهم کرده است که پیشکش یاد جوانانی می کند که در راه آزادی ایران جان خود را نثار کردند.

ایران خودم سلام علیکم

ایران خودم سرتو بالا کن

ایران خودم بهار تو راهه

شکوفه شاهده سبزه گواهه

ایران خودم چشمای ماهت

میون آسمون مونده به راهت

ایران خودم دلارونلرزون

بذا بهار بیاد کنار ایوون

ایران خودم هف سینو جور کن

از سفرهء عید غصه رو دور کن

ایران خودم ظلمتو ورچین

سبزی رو بکار کنار پرچین

بذا تا بشکفه سوسن و سنبل

بلبل بشینه رو شاخهء گل

قمری بزنه به زیر آواز

شاعر بشه با دلش غزلساز

مطرب بزنه به سیم سازش

دشمن بشینه روتخم غازش

اردوی غم از مرز تو دورشه

باغ و جنگلت دریای نورشه

ایران خودم سلام علیکم

ایران خودم سرتو بالا کن

بگو تا بچه هات بیان کنارت

شادی بیارن به روزگارت

زیبایی و عشق ونغمه و نور

همه همدم صلح و شادی و شور

بذار یار، لب یارش رو ببوسه

توی جلد ِ سیا ، دلش نپوسه

بذا رو شاخ ِ گل غنچه بخنده

نذار وا نشده لباشو ببنده

بذا چشمه تو جوبار بشه جاری

نذا لباش بخشکه تو صحاری

ایران خودم قربون اسمت

بذا بشکنه اون بند طلسمت

بذا بشکنه این حصار کهنه

دیو کپّه کنه تو غار کهنه

بذار تا از دیار روشنایی

آزادی بیاد به دیدنایی

آزادی برات آب حیاته

واس ِ نوسفرات چترِ نجاته

ایران خودم عشق کبیرم

تو که تو زنجیری ، منم اسیرم

ایران خودم مامای عزیزم

یه جون دارم و اونم به پات می ریزم

ایران خودم عید بهاره

دل ِ آهوی عشقت بی قراره

دل ِآهوی عشقت تو بیابون

ازین واحه به اون واحه گریزون

ببین آهوی عشقت خون ِ صافش

شتـَک زد به زمینت واس ِ نافش

ببین خنجر کین ، تو دست دیندار

زمینو کرد پر از خون ِ زمین دار

ببین گلات چطو پرپر ِ بادند

پریشون و پیام آورِ دادند

پیام آور آزادی فردا

برا اهل وطن ، شادی فردا

ایران عزیز مام گرامی

روحت شده شرکت سهامی

نام و شرفت رو سکه کردند

زربفت ِدلت رو تکه کردند

دشمنت لباس دین به تن داشت

خاتم از حجاز ، تیغ از یمن داشت

دشمنت رسید با طیلسو نش

آزادی و دین ورد ِ زبونش

اما زیر اون عبای ژنده

مِهر ِ مُرده داشت و کین ِ زنده

جز مرگ نداشت کار و پیشه

وِردش رو لب و خونش به شیشه

صندقچهء دینش زیرِ رونش

امضا می رسید از آسمونش

با چوب ِ تر وپیازِ تندش

خاکت زیر چکمه های جُندیش

آزادی می داد به خورد ملت

با زور پیاز و چوب ِ ذلت

طبعش به فریب و فتنه مایل

شمشیر ستم بر او حمایل

آزادی می داد که خون بریزند

سقف از سر بیستون بریزند

آزادی می داد به دارو دسته ش

مور و ملخ ِ رو شاخ نشسته ش

آزادی می داد که حیله و ننگ

بنشونه به پرچم تو خرچنگ

اسمش بشه دورهء ولایت

روزش ستم و شبش جنایت

ایران خودم مام ِ قدیمم

یادت ، نفـَس و غمت ندیمم

آزادی اهل ِ دین ، همینه

با دشمن مُلک هم نشینه

هم کاسهء رهزن و تبه کار

سلطان ِ ولی ، فقیه ِ سردار

ایران خودم سلام علیکم

ایران خودم سرتو بالاکن

ایران خودم توچاه نفتی

زیر بار زور کاش نمی رفتی

تا دولت تو توچنگ دینه

فردای تو بد تر از همینه

تا هستی تو چنگ ِملاست

زیر بار زور کمر تو دولاست

تا دین تو غرقه در سیاست

دشمن میکنه بهت ریاست

ایران خودم که نازنینی

تا چند اسیر ِ اهل دینی ؟

ایران خودم سبزه دمیده

وقت رفتن غمت رسیده

این دفعه زمستون ِهزاره

وارونه روی خرش سواره

راه رفتنش به پیش روشه

بزا تو لجن ِ خوش فروشه

طاووس خدا و پای زشتش

راه دوزخ و شوق ِ بهشتش

چون تیغ ستم دین خداشه

ول کن که جهنم زیر پاشه

بذار از خاک ما گم شه نشونش

زمین آسوده شه از آسمونش

ایران عزیز، وطن ِ کـُهن دیر

بذار تا پاک بشه خاک ِ تو از غیر

بگذار که سیاهی روسیا شه

یک بار دیگه خدا ، خدا شه

این قلعهء جور واژگون شه

خاکش گِل و سقفش آسمون شه

امروز و ببین، برای فردا

تا کشته نشه ندای فردا

ایران خودم سلام علیکم

ایران خودم سرتو بالا کن

پاریس

١٨٫٢٫٢٠١٠

http://msahar.blogspot.com

نوروزانه برای کوردلانی که اندک شادی مردم را برنمی تابند!


از زبان سعدی شیرین سخن:
وقتي در سفر حجاز طايفه‌ای جوانان صاحبدل همدم من بودند و همقدم  وقت‌ها زمزمه‌ای بکردندی و بيتي محققانه بگفتندی و عابدی در سبيل، منکر حال درويشان بود و بی‌خبر از درد ايشان. تا برسيدم به خيل بنی هلال کودکي سياه از حی عرب بدر آمد و آوازی برآورد که مرغ از هوا در آورد. اشتر عابد را ديدم که برقص اندر آمد و عابد را بينداخت و برفت. گفتم ای شيخ در حيوانی اثر کرد و ترا همچنان تفاوت نمی‌کند.

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
                                   تو خود چه آدميی کز عشق بی‌خبری
اشتر بشعر عرب در حالتست و طرب
                                  گر ذوق نيست ترا کژ طبع جانوری
به ذکرش هرچه بينی در خروش است
                                  دلی داند درين معنی که گوش است
نه بلبل برگلش تسبيح خوانيست
                                             که هر خاری به تسبيحش زبانيست


جشن و پایکوبی نوروزی در تاجیکستان


در شهر ما سزای پریدن ... تفنگ نیست!


شادباش نوروزی


همی خواهم ز وَخشورِ تَـش افروز      که نوروزت همیشه باد پیروز

 فرارسیدن نوروز باستانی را به همه آشنایان، دوستان و یاران ارجمندم، پیشاپیش شادباش می گویم و برای همگی سالی خوب همراه با دوستی ها و همدلی های روزافزون آرزومندم.

بیاییم در سال نو، کوشش خود را برای آفریدن و زایش جهانی دیگر که در آن دیگر رنج و بدبختی از زندگی آدم ها ـ دربرگیرنده آنها که در این میان "جزیره خوشبختی" خود را می جویند ـ رخت برخواهد بست، دوچندان کنیم!

بیاییم گرامی میهن خود را که یکی از گهواره های بزرگ فرهنگ آدمی، جشن ها و سرودهاست، ارج و پاس بداریم و آن را به سوی پیشرفت و شکوفایی اقتصادی ـ اجتماعی و رهایی از "فرهنگ" ایرانی ستیز که تنها مویه و غم را با خود به ارمغان آورده، با کوشش بیشتر رهنمون شویم!

بیاییم یاد همه رفتگان و کوشندگان برای جهانی آدموار را که دیگر در میان ما نیستند، گرامی بداریم و سفره هفت سین (یا هفت شین) خود را با آنها قسمت کنیم!

بیاییم، به کوری چشم فرهنگ ستیزان و دین فروشان، نوروز باستانی را با فرّ و شکوه هرچه بیشتر برگزار نماییم!

با مهر و سپاس

ب. الف. بزرگمهر 


کودکانه از زنده یاد فرهاد مهراد


به مناسبت فرارسیدن نوروز باستانی!

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

در حسرت دیداری دیگر ـ به یاد یدالله خسروشاهی

... نبضش به معنای دقیق کلمه با نبض جنبش کارگری می زد. گویی پیروزی کارگران در هر نبرد، پیروزی او و شکست شان، شکست او بود. این را می شد به خوبی در نگاه او و حالت چهره اش دریافت. هرگاه که خوشحال و سر زنده اش می دیدی، میتوانستی حدس بزنی که اتفاق مبارک و خوشی در جنبش کارگری روی داده است و یا دارد روی میدهد. و هر زمان که غمگین و گرفته بود، باید حدس می زدی که اوضاع مساعد نیست و کارها به خوبی پیش نمی رود. خبر کشتار کارگران خاتون آباد چنان خشمگینش کرده بود که روی پا بند نمی آمد. و خبر احیا و آغاز فعالیت مجدد سندیکای کارگران شرکت واحد و اعتصاب آنان چنان شوق و شوری در او بر انگیخته بود که اندازه نداشت.

او اگر چه از صحنه اصلی مبارزه کارگران به ناگزیر دور بود اما ناظر و یا تحلیلگر بی طرف اوضاع جنبش کارگری نبود. تا آنجا که در توان داشت و گاه خیلی بیش از توان جسمی اش برای کمک به پیشبرد مبارزه کارگران و تقویت جنبش کارگری، از خود وقت و نیرو می گذاشت. او این را وظیفه نمی دانست، این را ادای سهم نمی دانست. او خود جزیی از مبارزه کارگران بود.

درگیربودن با مسایل کارگری فقط دغدغه ذهنی‌اش نبود، بلکه کل زندگی اش بود. او اصولا زندگی به شیوه ی دیگر را نمی شناخت. زندگی در مبارزه بود که برای او معنا می یافت. او نمی توانست باشد و مبارزه نکند. شادی هایش در اساس از پیروزی و پیشروی کارگران در مبارزه بر می خواست، و غم هایش، غم های شکست ها، عدم موفقیت ها و پیش نرفتن کارها بود.
فرشته البته که نبود. انسانی بود چون همه ما. اشتباه می کرد و گاه اشتباه اش را تکرار می کرد. گاه و بی گاه دوستان و همرزمانش را می آزرد و به دلجویی بر نمی آمد. در کار جمعی، تک روی هم می کرد. گاه چنان رک و صریح بود که تعجب انسان را برمی انگیخت و گاه چنان نرمش و اغماضی از خود نشان می داد که انسان از درک آن عاجز می ماند. اما شکوه راهی که او از روهروان صادق، صمیمی و همیشگی اش بود آن چنان تلألو خیره کننده ای داشت که همه این ها در برابرش رنگ میباخت.

در نگاه یدی، تئوری، خاکستری می نمود، حال آنکه سبز، درخت جاویدان زندگی بود. نه به این معنی که به مباحث نظری اصلا اهمیت ندهد. بلکه به این معنی که تغییر واقعیت موجود برایش مهم تر بود. تئوری در نظرش می بایست به این امر کمک می کرد. با این وجود در نتیجه گیری عملی از مباحث پیجده نظری استعداد کم نظیری داشت. علاقه چندانی به مباحث مربوط به آینده درازمدت جنبش کارگری نشان نمی داد و پرداختن به آن را نابهنگام و هدردادن وقت می دانست. در برابر، بیشتر توان و وقت خود را صرف شناخت و رفع موانع موجود در راه پیش روی مبارزه کارگران می کرد.

به باور او در تغییر دادن شرایط موجود، کارگران خود را نیز تغییر می دهند و آینده را نه براساس برنامه و نقشه از پیش تدوین و طراحی شده، که در فرایند دوسویه تغییر دادن همزمان واقعیت و تغییردادن خود، خواهند ساخت. پس علاقه ای به پرداختن به بحث های مربوط به آینده ی سرمایه داری و بدیل های ممکن نشان نمی داد. وقت اش را هم نداشت.

او را متهم می کردنند که سندیکالیست آن هم به معنای بد آن یعنی سندیکالیست رفرمیست است. او اما خواهان تشکل مستقل کارگری بود؛ هر تشکلی که کارگران بتوانند با تکیه به نیروی خود ایجاد کنند. عمیقیا به توان و قدرت کارگران باور داشت. انوع تشکل ها و تفاوت‌های آنها را خوب می شناخت. اما خیالپردازی نمی کرد و شرایط و توازن نیروها را همیشه در نظر داشت. او این ها را نه در لابلای صفحات کتاب بلکه به تجربه دریافته بود:
او در پیش از انقلاب، دبیر سندیکای کارگران پالایشگاه تهران بود. بعد از اعتصابی که همین سندیکا در ١٣٥٣ سازماندهی اش کرده بود دستگیر و زندانی شد. در جریان انقلاب ١٣٥٧ وقتی که به همراه سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد، سهم ارزنده ای در سازماندهی کمیته های مخفی اعتصاب در صنعت نفت ایفا کرد. او سپس در اوایل انقلاب از فعالین پیگیر جنبش شورایی بود و خود یکی از نمایندگان شوراهای سراسری کارگران شرکت نفت بود. بنابراین از نظر او نوع تشکل مستقلی که کارگران در یک برش زمانی می توانند و باید ایجاد کنند بستگی به توان آنها و شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی داشت. با همین نگاه بود که از همان آغاز بر آمد جنبش اعتراضی اخیر با نوشتن مقاله ای از کارگران خواست که شوراهای خود را بوجود آورند. کسی که متهم به سندیکالیسم بود، پیش از دیگران پیشنهاد تشکیل شوراها را داد. چنین به نظر می رسد که او در زمان نوشتن آن مقاله، می پنداشت که انقلاب دیگری آغاز شده است که با همان سرعت انقلاب بهمن به پیش خواهد رفت.

اوهمیشه به چندین کار مشغول بود. از جمع آوری کمک های مالی برای کارگران گرفته تا نوشتن مطلب و مقاله درباره مسایل کارگری. از دنبال کردن آخرین وقایع کارگری تا تلاش برای جلب همبستگی جهانی از کارگران ایران.
...
او به براستی یکی از برجسته ترین چهرهای جنبش کارگری بود. نسل هایی از کارگران آینده هنوز می توانند از داشتن چنین چهره ای در سنت خویش، به خود ببالند. می توانند بگویند:
نگاه کنید به تاریخ ما، نگاه کنید به سنت ما و ببینید که چه انسان های شریف و نجیبی را در دامن خود پروده است. نگاه کنید به ...علی امید و نگاه کنید به یدالله خسرو شاهی و ببیند که آنان چگونه زیستند. ببیند چگونه در فرازها و فرودهای تاریخ مبارزاتی ما، از پیدایش نخستین نشانه های پیروزی و افق های باز تا شکست های سخت و سهمگین درتاریکترین شب ها، به طبقه خویش وفادار ماندند. ببینید که چگونه تا واپسین لحظه ها در هرکجای جهان سرمایه که بودند، شجاعانه، سربلند و با افتخار ایستادند و جنگیدند.

ایوب رحمانی
فوریه ٢٠١٠

این نوشتار در برخی جاها، پیرایش و ویرایش شده است. برجسته نمایی ها نیز از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر

پژوهشی درباره چگونگی پیدایش «چهارشنبه سوری»

سور به معناى ميهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پريدن؟ براساس سروده هاى پيروز پارسى، حكيم فردوسى، سياوش فرزند كاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى گزيند، سودابه كه زنى زيبا و هوسباز بود عاشق سياوش مى شود:
يكى روز كاووس كى با پسر
نشسته كه سودابه آمد ز در
زناگاه روى سياوش بديد
پر انديشه گشت و دلش بردميد
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند
 
سودابه در انديشه بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود را بهانه حضور سياوش كرده و او را فرا خواند:
كه بايد كه رنجه كنى پاى خويش
نمائى مرا سرو بالاى خويش
بياراسته خويش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرويان هزار
 
آنگاه كه سودابه سياوش را در كاخ خويش يافت به او گفت:
هر آنكس كه از دور بيند ترا
شود بيهش و برگزيند ترا
زمن هر چه خواهى همه كام تو
بر آرم نپيچم سراز دام تو
من اينك به پيش تو افتاده ام (و يا ايستاده ام)
تن و جان و شيرين ترا داده ام
 
سودابه پس از اين كه از مهر و عشق خود به سياوش مى گويد و همزمان به او نزديك مى شود. ناگاه او را در آغوش كشيده و مى بوسد:
سرش تنگ بگرفت و يك بوسه داد
همانا كه از شرم ناورد ياد
رخان سياوش چو خون شد ز شرم
بياراست مژگان به خوناب گرم
چنين گفت با دل كه از كار ديو
مرا دور داراد كيوان خديو
نه من با پدر بى وفائى كنم
نه با اهرمن آشنائى كنم
 
سياوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
سر بانوانى و هم مهترى
من ايدون گمانم كه تو مادرى
 
سياوش خشمناك از جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ سودابه را كرد. سودابه كه از برملا شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد كرد و درست بسان افسانه يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را به سياوش متوجه كرد و چنانچه در نمايشنامه افسانه، افسانه ها نوشتيم، اكثر افسانه هاى سامى، افسانه هاى شاهنامه مى باشد كه رنگ روى سامى گرفته است و نيز در آئين اوستا نوشته ايم كه كتاب اوستا يك كتابخانه كتاب بوده است كه تاريخ شاهان ايران يكى از ۱۲۰ جلد كتاب كتابخانه اوستا مى باشد و چگونگى به نظم آوردن آن را توسط فردوسى در زندگينامه پيروز پارسى، يعنى حكيم ابوالقاسم فردوسى شرح داده ام...
 
بارى سياوش به سودابه مى گويد كه پدر را آگاه خواهد كرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آويخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پيش تو
بگفتم نهانى بد انديش تو
مرا خيره خواهى كه رسوا كنى؟
به پيش خردمند رعنا كنى
بزد دست و جامه بدريد پاك
به ناخن دو رخ را همى كرد چاك
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زايوان برآمد بكوى

در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس پادشاه ايران از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر گفت كه پاكدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم از آتش عبور خواهم كرد

سراسر همه دشت بريان شدند
سياوش بيامد به پيش پدر
يكى خود و زرين نهاده به سر
سخن گفتنش با پسر نرم بود
سياوش بدو گفت انده مدار
كزين سان بود گردش روزگار
سرى پرز شرم و تباهى مراست
سياوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى كه اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشايش پاك يزدان بود
دم آتش و باد يكسان بود
سواران لشكر برانگيختند
همه دشت پيشش درم ريختند
 
سياوش به تندرستى و چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش از آتش عبور كرد و تندرست بيرون آمد:
يكى شادمانى شد اندر جهان
ميان كهان و ميان مهان
سياوش به پيش جهاندار پاك
بيامد بماليد رخ را به خاك
كه از نفت آن كوه آتش پرست
همه كامه دشمنان كرد پست
بدو گفت شاه اى دلير جهان
كه پاكيزه تخمى و روشن روان
چنانى كه از مادر پارسا
بزايد شود بر جهان پادشا
سياوخش را تنگ در برگرفت
زكردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه كام ها با سياوش براند
سه روز اندر آن سور مى در كشيد
نبد بر در گنج بند و كليد!
 
اين اتفاق و آزمايش عبور از آتش در بهرام سيد (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر كشور پهناور ايران به فرمان كيكاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد. از آن پس به ياد عبور سرفرازانه سياوش از آتش، همواره ايرانيان واپسين شبانه بهرام شيد (سه شنبه شب) را به ياد سياوش و پاكى او با پريدن از روى آتش جشن مى گيرند. 

پژوهشی از سیاوش اوستا


برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!