«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

رنگ و ننگ / نامه ای از فرهاد وکیلی زندانی سیاسی محکوم به اعدام

به نام آزادی


دوره میکنم گذشته هایم را وفقط گذشته و پس از گذشت حدود دو سال از دوران حبس مجددأ توفیق یافتم به بند پر رمز و راز وزارت اطلاعات (٢۰۹) باز گردم . همزمان با زدن چشم بند یک بوی تند که بر خلاف بوی ماندگی که همیشه در قسمتهای مختلف این ساختمان وجود داشت، مشامم را آزار می داد.خاطرات گذشته ازین مکان نا میمون برایم بسیار دردناک بود.این نقطه از خاک ایران همچون دیگر نقاطی که خواهر خوانده ٢۰۹ می باشند.

به وسیله افرادی با تفکرات خاص بر اساس سایه یک ایدئولوژی شکل گرفته کنترل میشود.یاد اولین روزهای انتقالم به ٢۰۹ را زنده میکرد.زمانی که پس از تحمل سخت ترین اعمال غیر انسانی اداره اطلاعات در سنندج برای تشدید فشار باینجا منتقل شدم. با افرادی به عنوان کارشناس روبه رو شده وآنان پرونده پر افتخار خود را که حکایت از سالها بازجوییهایشان بود را برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر برای من تعریف کرده تا من باور کنم در این مکان هیچ کس نمیتواند چیزی را برای خود نگه دارد .

روزها وهفته ها وماهها تحمل سلول انفرادی، فشار همیشگی بازجویی و بی خبری از خانواده ودنیای بیرون از زندان فرصتی را برایم خلق کرد تا بتوانم بر خود وآنچه ایدال وآرمانم بود فکر کنم. من باور کرده ام که گاهی اوقات سکوت تأثیری را خواهد داشت که بسیاری از میتینگها وتجمع ها و تحریر مقالات احساسی نمیتوانند آنگونه تأثیری را داشته باشند. در طول مدت زندان بارها خواستم بنویسم و بارها نوشتم .ابتدا نوشتن سخت بود ودر نهایت از آنچه که صفحه کاغذ را سیاه کرده بود .احساس رضایت نمی شد همیشه میدانستم در این نوشتن ها چیزی کم است آن هم یک مورد بسیار اساسی بود .من باید به آنچه میگفتم و مینوشتم خود ایمان داشته باشم که در غیر اینصورت خود را فردی سست عنصر وخائن به تمامی ارزشها میدانستم .

بازگشت مجدد به ٢۰۹ و برخورد با تاکتیک جدید بازجوها ی پرونده ام این شائبه را در من ایجاد کرد که بسیاری چیزها تغییر کرده. این بار من و بازجو رو در روی هم بودیم ، اینبارچشم بند وجود نداشت و بازجو از آینکه من او را ببینم و بر اساس یک شرایط نسبتأ عادلانه تر با او وارد بحث شوم نمی ترسید. حتی وضعیت ظاهری و شخصیتی کارشناس (همان بازجو) تغییر کرده بود. اینبار طرف مقابل من فردی بود اهل مطالعه وباسواد . شاید کرارأ به این نتیجه رسیدم که در ادعاهای او چاشنی ریا ودروغ وجود دارد. اما حتمأ شرایطی ایجاد شده که کارشناسی که قبلأ از موضع قدرت با من برخورد میکرد و چیزی جز توهین وتحقیر نمی دانست اینبار با احترام با من برخورد میکرد. حتی اگر این برخورد یک نوع تاکتیک باشد.

این رفتار باعث میشد که احساس کنم طرفین درک درستی از همدیگر نداشته و فقط در چهار چوب تعصبات وزمینه های قبلی با هم بر خورد کرده ایم . سیستم مرا یک عنصر ضد آسایش ومخل امنیت خود میدانست که در هیچ شرایطی حاضربه تمکین در مقابل او نمی باشم. به گمان اومن هیچ حقی نداشته و فقط باید ثناگوی او باشم که میتوانم در سایه قدرت حکومتش به زندگی خود ادامه دهم.

دزدی جزئی خصایص انسانی. پستی وانحطاط اخلاقی لازمه حکومت و سرکوب.زندان و اعدام لازمه قانون است وبه باور من حکومت به معنی ایدئولوژی بود که جز خود و مقاصد صاحبان قدرت چیزی را بر نمی تافت وامکان تغییر را در هیچ شرایطی ممکن نمی دید. روزها میگذشت و من در تردید بین سلول واطاق بازجویی و هر روز آن بویی که روز اول برایم تازگی داشت بیشتر میشد.

بعد از چندین جلسه بازجویی که احساس میکرد توانسته برخلاف دیگر همکاران خود ارتباط نزدیکی را با من برقرارکند، خواسته اصلی خود را مطرح کرد. " درخواست عفو". او اصرار داشت برای من که باید به جرم داشتن اعتقادات و باورهای خاص اعدام شوم، تنها یک راه نجات وجود دارد و آن هم درخواست عفو از سوی من خطاب به مسئولین حکومت ایران. تیم جدید بازجویی اذعان داشت که دستگاه امنیتی بر خلاف واقعیت و طی یک پروسه کاملا سیاسی باتحت فشار قرار دادن سیستم قضایی ایران اقدام به صدورحکم اعدام نموده واکنون تنها راه نجات و در جهت جبران خطای آنان تقاضای عفومن است. البته این ازخصیصه های حکومتهای خودکامه است که هیچوقت حاضر به قبول اشتباهات و خطاهای خودنیست. آنها از من میخواستند که گذشته خود را حاشا کنم.


بله بسیار ساده. توقع این بود که من با امضای برگه عفوبه هرآنچه داشتم پشت پا بزنم. به من میگفتند هیچ چیز به خودی خود حقیقت ندارد و فقط با فرمان آنان هر چیزی را میتوان به حقیقت تبدیل کرد. از من میخواستند انسانی باشم عاری ازهرگونه اراده ومقاومت اخلاقی وهویت اجتماعی و تاریخی. تمام سعی خود را کردند به من هنر فراموشی تاریخی را بیاموزند.هنر فراموش کردن سالها ظلم و تعدی و جنایت را نسبت به یک ملت.هنر فراموشی نسبت به تمامی جنایتهایی که درسالهای حکومتشان تحت نام دین وملت وامنیت کشور و دیگر شعارهای دهان پرکن و توجیه کننده جنایتهایشان برملت ایران وعلی الخصوص ملت کرد روا داشتند.هنر به بایگانی سپردن آنچه را که برمن و خوانواده ام روا داشتند.آنها اصرار داشتند آنچه که امروز اتفاق می افتد حقیقت است و آنها رهبران و مالکان گذشته اند، و اصرار من برگذشته ام بی اساس است.


پیش از شما،
بسان شما
بی شمارها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
که این دولت خجسته جاوید و زنده باد .

روزها ،هفته ها و ماه ها طول کشید تا آنان باورکردند که من نمی خواهم بودن خود را از طریق رابطه باحاکمان تعریف کنم. من با توسل به گذشته خود وهویت تاریخی ملتم به نوبه خود و درحد توانم به زورگویان ومستبدان اعلام کردم که این هدف شما به غایت دست نیافتنی است ، ودرهر فرصتی درجهت احقاق حق خود گام برخواهم داشت و این شیوه جدید حکومتها را چه در ایران و چه در دیگر حکومتهای حق توتالیتر و پوپولیسم که میخواهند تمامی مفاهیم وتعاریف انسانی را در قالب سیاست تعریف کرده و واقعیت های انسانی یک ملت را درمایه ایسم ها به رنگ تبلیغی درآورده و با استفاده از ابزارهای خود شعار دموکراسی و تلاش در جهت تثبیت حق ملتم را سر دهند و با استفاده از نمادهای تاریخ ملتهای تحت ستم همچون ملت کرد و استفاده ابزاری از احساسات میهنی به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک مینگرند را دیگرتاب نخواهم آورد و اطمینان دارم، درخواست عفو وبخشش در مقابل جرم نکرده چیزی جز واقعیت از من نخواهد ساخت که این جز ندامت و پشیمانی ارمغانی را برایم در بر ندارد و امروز پس از تحمل سالهاحبس وشکنجه وبا باوربه حقیقتی که طی این سالها به آن رسیده ام، ایمان دارم که جز مقاومت ومقاومت ومقاومت راه دیگری وجود ندارد. وبه یقین دریافتم که متولیان وحاکمان امروز وکسانی که برمسند قدرت تکیه زده اند برای بدست آوردن آنچه که میخواهند راهی جز توسل به زور،خشونت وآدمکشی نمی دانند. وحالا که آدمهای کم هوش، بی کفایت وتجاوزگر قشر برگزیده را تشکیل داده اند حتم بدانید که تمامی دمل ها سرباز خواهندکرد. و بدانید کسانی که با زبان خشونت پرورش یافته اند زبان دیگری رانمی فهمند وهر ضعف و مسامحه ای برقدرت جانیان می افزاید .وابزار قدرت با قدرتی با حق ویژه تبدیل می شود که مشروعیت خود را از سرکوب توده ها وخشونت اعمال شده بر جامعه می گیرد . در آخرین روزهایی که بازجوی دگراندیش مرا از اتاق بازجویی خارج وبه طرف سلولم هدایت میکرد ، باز هم آن بو که در این مدت آزارم داده بود به مشامم رسید . اما این بار واضح تر . تا جایی که فهمیدم عده ای که ازچشمان من پنهان هستند مشغول رنگ زدن دیوارهای زندان بودند. آنها دیوارهای گردگرفته را رنگ میزدند ودر زیر این گرد صدای ضجه وناله هزاران انسانی است که پنهان مانده ،ترس هایشان ، آرزوهای قبل از مرگشان، تنهایشان، برای رحم و شفقت شکنجه گران. درخواست هایشان، اعتراف هایشان وداستانهایی که برای بازجوهایشان تعریف کرده اند.


آری تراژدی یک ملت اینجا پنهان است.
بله،بویی که در این مدت آزارم داده بود، بوی رنگ بود و من از اینکه آن بو را تشخیص داده بودم خوشحال بودم خوشحال
دردهای من
گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست
از درد مردم زمانه است
 
فرهاد وکیلی
زندان اوین


برگرفته از تارنگاشت «هرانا»:

http://hra-news2.info/news/13302.aspx

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

خطر جان منصور اسالو را تهدید می کند!

تامین امنیت جانی زندانیان سیاسی از جمله منصور اسالو می باید در مرکز توجه و افشاگری سازمان ها و نهادهای مردمی و احزاب و نیروهای مدافع آزادی و عدالت قرار داشته باشد.

حزب توده ایران سوء قصد به جان منصور اسالو را محکوم کرده و تامین امنیت جانی وی و دیگر زندانیان سیاسی را وظیفه مسئولان قضایی دانسته و در عین حال با تاکید خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی می باشد!

منصور اسالو رییس هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه در زندان گوهر دشت در اوضاع نگران کننده ای قرار دارد.
مطابق گزارشات موثق، روز دوشنبه 3 اسفند ماه در هواخوری بند چهار زندان گوهردشت به جان وی سوء قصدی انجام پذیرفت ولی خوشبختانه آسیبی به این فعال سرشناس جنبش سندیکایی وارد نیامد.

منصور اسالو از مدتها قبل نسبت به وضعیت خود در زندان های جمهوری اسلامی خصوصا زندان گوهردشت اعتراض نموده و در مورد امنیت جانی خود ابراز نگرانی کرده بود. حمله یکی از زندانیان عادی که براساس گزارشات منتشره از اعضای سپاه پاسداران است، تاییدی برنگرانی خانواده وی و شخص اسالو قلمداد می گردد، بویژه آنکه حمله با برنده تیزی به او در حضور مسئولان بند صورت گرفته و حاکی از برنامه ای حساب شده در این زمینه می باشد.

رییس هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، از زمره آن دسته از زندانیان سیاسی است که در ماه های اخیر مورد تهدید و اعمال فشار قرار گرفته اند. منصور اسالو قبل از سوء قصد نافرجام اخیر مدتی را در سلول های انفرادی بند 5 زندان گوهردشت و در وضعیتی دشوار گذرانده بود!

افزایش فشار به منصور اسالو بخشی از سیاست ارتجاع حاکم خصوصا دولت کودتا در مواجهه با اعتراضات کارگری رو به رشد در اوضاع حساس کنونی به شمار می آید. با نزدیک شدن اول ماه مه و در هراس از اعتراضات کارگری که همراه با اجرای برنامه های ضد ملی و کارگر ستیز اقتصادی-اجتماعی از جمله قانون هدفمند سازی یارانه ها انتظار وقوع آن می رود، سبب گردیده، علاوه برایجاد فضای رعب و وحشت در محیط های کارگری و تقویت بسیج کارخانجات، فعالان و مبارزان جنبش سندیکایی زحمتکشان ایران با انواع فشارها روبرو شوند.

تامین امنیت جانی زندانیان سیاسی از جمله منصور اسالو می باید در مرکز توجه و افشاگری سازمان ها و نهادهای مردمی و احزاب و نیروهای مدافع آزادی و عدالت قرار داشته باشد.

حزب توده ایران سوء قصد به جان منصور اسالو را محکوم کرده و تامین امنیت جانی وی و دیگر زندانیان سیاسی را وظیفه مسئولان قضایی دانسته و در عین حال با تاکید خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی می باشد!

سایت حزب توده ایران
۵ اسفند ۱۳۸۸

برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:
http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=998

موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر از نگاه مانا نیستانی

کاریکاتوریستی توانا که می رود تا جای خالی اردشیر محصص را پر کند:






















































































با سپاس از فرستنده: شهلا


مگر به فرموده مقام معظم رهبری!



































با سپاس از فرستنده: شهلا

ساختارشکنی؟!





























با سپاس از فرستنده: شهلا

ما بیشماریم؛ فرزند کاریم!



۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

حقوق کارگران و زحمتکشان و دستبرد گسترده رژیم به سازمان تامین اجتماعی



اخبار جسته و گریخته ای که اخیرا توسط رسانه های مجاز داخلی انتشار یافته حاکی از بحرانی عمیق در بزرگ ترین سازمان اجتماعی کشوراست که به زحمتکشان میهنمان تعلق دارد.



کارگران و زحمتکشان میهن که طی سالیان متمادی و به دلیل سیاست های خانمان برانداز اقتصادی وضعیت بسیار نامطلوبی را متحمل گردیده اند، هم اکنون با یک چالش جدی و حیاتی توسط دولت ضد کارگری احمدی نژاد مواجه شده اند. بحران در سازمان تامین اجتماعی که نقش اساسی و کاملا حیاتی یی درزندگی میلیون ها نفر از کارگران و زحمتکشان میهن دارد، موضوعی است که باید با حساسیت کامل پیگیری شود. سازمان تامین اجتماعی از آن رو با اهمیت است که حیطه کاری این سازمان هم در ارتباط با کارگران و زحمتکشانی است که هم اکنون به کار مشغولند و هم در ارتباط با کسانی است که قبلا بازنشسته شده اند.



سایت تابناک،۱۱ بهمن، در این باره می نویسد:

«به رغم ادعاهای مدیر عامل تامین اجتماعی مبنی بر اوضاع عادی و خوب سازمان تامین اجتماعی، اطلاعات خبرنگار ما از بحرانی بودن وضعیت بزرگترین و ثروتمند ترین سازمان کشور حکایت دارد.»



بنا بر همین گزارش، کسری بودجه هنگفت سازمان تامین اجتماعی در حالی است که این سازمان که حدود ۴۰ درصد جمعیت کشور را تحت پوشش خود دارد ، مالک بزرگ ترین و ثروتمندترین شرکت سرمایه گذاری کشور(شستا) است، و علاوه بر فعالیت های متعدد اقتصادی از امتیازهای ویژه در زمینه کشتیرانی و راه سازی و نفت بهره مند است.به گزارش تابناک، سازمان تامین اجتماعی با کسری بودجه ۲۵ هزار میلیارد تومانی روبه رو است.



محمد اشرفی، مشاور مدیر عامل تامین اجتماعی، نیز در این باره گفت:

«در حال حاضر سازمان تامین اجتماعی از لحاظ مالی در وضعیت نامناسبی قرار دارد و منابع و مصارف آن همخوانی ندارد»(ایلنا ، ۱۷ بهمن).



محمد مروج حسینی، عضو شورای عالی تامین اجتماعی، در مصاحبه با ایلنا ،۱۳ بهمن، در این باره می گوید که، دولت باید سالانه ۴۷۰۰ میلیارد تومان از بدهی های خود را به این سازمان پرداخت کند اما برای بودجه سال ۱۳۸۹فقط ۷۰ میلیارد تومان بابت بدهی های دولت به تامین اجتماعی پرداخت خواهد شد.



باید توجه داشت که این سازمان از دسترنج مستقیم میلیون ها نفر از زحمتکشان میهن طی سالیان متمادی شکل گرفته، و بحران موجود، با توجه به گزارش تابناک که این سازمان را ثروتمندترین سازمان در کشور می داند، به خوبی نشان می دهد که به دلایل مختلف به سمت و سویی سوق پبدا کرده است که این سازمان بررغم ثروت غیر قابل انکارش، عملا در آینده با ورشکستگی عمدی مواجه خواهد شد. اگر آمار اعضای این سازمان را که دادخواه، رئیس کار- گروه سرمایه گذاری شورای عالی تامین اجتماعی، بالغ بر ۳۰ میلیون نفر ارزیابی کرده است(ایلنا ، ۳۰ دی) درست قلمداد کنیم، اثرات فاجعه بار این وضعیت را به راحتی می توان از هم اکنون قابل پیش بینی دانست.این نکته ای است که اتفاقا دادخواه در مصاحبه با ایلنا به آن اشاره می کند و می گوید که، در حال حاضر بیمه شدگان و بازنشستگان سازمان تامین اجتماعی دچار تشویش ذهنی شده اند، و در ادامه می گوید:

« آیا درست است کسی که ۳۰ سال حق بیمه به سازمان پرداخت کرده است با نگرانی مواجه شود.»



مروج حسینی نیز در قسمتی دیگر از سخنانش در این باره و پیامدهای بحران در سازمان تامین اجتماعی می گوید:

«بسیاری از بیمارستان های دولتی به دلیل پرداخت نشدن مطالبات خود از تامین اجتماعی به بیمه شدگان خدمات ارایه نمی دهند که این جای تاسف است»(ایلنا ، ۱۳ بهمن).



ایلنا ، ۲۲ دی ماه، باز در این باره گزارشی دارد و از قول کارکنان سازمان تامین اجتماعی می نویسد:

«چنانچه فردی از کارکنان تامین اجتماعی دچار عارضه قلبی شود و مجبور به جراحی باشد، سقف تعهدات بیمه تکمیلی برای جراحی قلب تا سال گذشته ۵ میلیون بود در حالی که در برخی از بانک ها مثل بانک صادرات تقریبا تمامی هزینه جراحی قلب به کارکنان پرداخت می شود.»



باید انتظار داشت که چنین معضلاتی در آینده فشارهای بیشتری را به اعضای سازمان تامین اجتماعی وارد سازد. اما بررغم اعمال چنین محدودیت های آشکاری نسبت به وارثان واقعی این سازمان، ما شاهد حیف و میل های بزرگی در این سازمان هستیم که تاوان آن را باید اعضای آن با تحمل محدودیت های ذکر شده در بالا بپردازند.



به گزارش ایلنا، ۲۱ دی، دو نفر از اعضای پیشین هیات مدیره سازمان تامین اجتماعی پس از بازنشستگی هر کدام حدود ۳۰۰ میلیون مزایای سنوات خدمت و بازنشستگی دریافت کرده اند . بر طبق همین گزارش، بر طبق قانون فعلی، دریافتی هر کدام از این افراد حدود ۵۰ میلیون می شد. یکی از افراد مذکور علاوه بر اینکه در سال ۱۳۸۷ عضو هیات مدیره سازمان تامین اجتماعی بود، در عین حال رئیس هیات مدیره هلدینگ دارویی شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی نیز بوده و هست و سال گذشته حدود ۱۵۰ میلیون تومان پاداش در شستا دریافت کرده است. ایلنا، ۳۰ دی، در گزارشی دیگر، گوشه ای دیگر از چپاولگری های فعلی در سازمان تامین اجتماعی را افشا کرده و از قول دادخواه، رئیس کار- گروه سرمایه گذاری شورای عالی تامین اجتماعی، می نویسد که هیات مدیره ۵ نفره شستا در سال گذشته ۹۰ میلیون تومان پاداش دریافت کرده اند. با استناد به گزارشات ایلنا در بالا و با یک حساب سرانگشتی به ساد گی می توان گفت که طبق هیچ گونه ضابطه و قاعده ای حدود یک میلیارد تومان دارایی های متعلق به زحمتکشان میهن توسط کسانی که مسئولیت های بالایی در این سازمان داشته و دارند به غارت رفته است. وجود این بحران، حیف و میل اموال این سازمان و سوء مدیریت، باعث گردیده اند تا حملات و انتقاداتی متوجه مقامات بالایی این سازمان بشود.



برهانی، رئیس هیات مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران، در این ارتباط گفت:

«سازمان تامین اجتماعی ۱۰ ماه است که با اساسنامه غیر قانونی اداره می شود و از نظر کارگران، مدیر عامل و هیات مدیره این سازمان غیر قانونی هستند»(ایلنا، ۲۱ دی).




وی بخشنامه های صادره اخیر تامین اجتماعی را غیر قانونی عنوان کرد و افزود:

«امروز بر خلاف قوانین بخشنامه صادر می کنند و از حضور نمایندگان در کمیته سوابق جلوگیری می کنند.»



وی مهرورزی و عدالت محوری [!!] را شعار اصلی احمدی نژاد عنوان کرد و گفت:

«آقای رئیس جمهور، با سرمایه خودمان در تامین اجتماعی به ما فخر می فروشند. »



وی از سازمان بازرسی کل کشور خواست که عملکرد تامین اجتماعی و شستا را بررسی کنند و بگویند که چه افرادی عضو هیئت مدیره شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی هستند. به گزارش ایلنا، ۲۳ دی، علی بیگی، عضو هیات نظارت بر سازمان تامین اجتماعی، با اشاره به اینکه همه چیز در این سازمان به هم ریخته است، گفت:

«منافع بیمه شدگان تامین اجتماعی در خطر است.»



وی همچنین وجود چنین بحران خطرناکی در سازمان تامین اجتماعی و افشاگری های مربوط به آن را در ارتباط با انتصابات اخیری دانست که توسط احمدی نژاد صورت گرفته است و نارضایتی فزاینده ای را در بین فعالان مرتبط با آن پدید آورده است. تابناک، ۷ بهمن، در این رابطه می نویسد:

«علی ذبیحی، مدیر عامل تامین اجتماعی از مدیران مشکوک به دو شغله کشور است که علاوه بر این سمت، مشاور منابع انسانی رئیس جمهور نیز هست. ذبیحی که از اسفند سال ۸۷ به عنوان مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی منصوب شد، اساسنامه این سازمان را تغییر داد و تامین اجتماعی از زیر مجموعه وزارت رفاه بیرون رفته و زیر نظر ریاست جمهور قرار گرفت.»



ثروتی، رئیس فراکسیون بازنشستگان مجلس، نیز در این ارتباط توضیح داد که، دولت مدعی بود که حکم دیوان عدالت به قانونی بودن اساسنامه جدید سازمان تاکید دارد اما طبق قانون، تشخیص این موضوع با رئیس مجلس است که وی نیز طی نامه ای به رئیس جمهور موارد غیر قانونی اساسنامه سازمان تامین اجتماعی را اعلام و خواستار اصلاح آن شده است (ایلنا، ۴ بهمن).


هادی مقدسی، نماینده بروجرد در مجلس، در مصاحبه با ایسنا، ۴ بهمن، با اشاره به تغییر اساسنامه تامین اجتماعی گفت:

«بر اساس این تغییر اساسنامه، سازمان تامین اجتماعی از شمول دستگاه های زیر مجموعه وزارت رفاه بیرون رفت و جزو یکی از محدوده های کار ریاست جمهوری قرار گرفت.»



اگر تا اینجای مسئله را بخواهیم مورد موشکافی قرار بدهیم باید به این نتیجه رسید که سازمان تامین اجتماعی هم اکنون قربانی درگیری های جناحی واقع شده است. از یک طرف با بحران مالی و از طرف دیگر با درگیری برای تصاحب این سازمان ثروتمند متعلق به زحمتکشان مواجه شده است، چنان که زیربناهای بنیادی این سازمان به سوی لرزان شدن هر چه بیشتر پیش می رود. آن چیزی که در این میان از احمدی نژاد و حامیانی همچون حسن صادقی باید پرسید این است که، هدف آنها از از تغییر اساسنامه و جابه جایی اخیر در سازمان تامین اجتماعی چه بوده است؟ اگر این فرضیه را قبول کنیم که هدف آنها جلوگیری از حیف و میل اموال این سازمان است، باز هم این سوال پیش می آید که چرا باید این سازمان حتما زیر نظر رئیس جمهور درآید تا کارآیی داشته باشد؟ در طول چهار سال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد نظارت بر این سازمان از طرف وی چگونه صورت می گرفته است؟ اگراین ادعا که گفته می شود در این سازمان حیف و میل می شده ، و ما هم آن را قبول داریم که اتفاق افتاده است، چه کسی و کسانی مبادرت به این کار کرده، و آیا اقدامی در مورد برگشت این اموال دستبرد زده شده صورت گرفته است؟ این سوال و ده ها سوال مشابه دیگر مسلما به دلیل پاسخگو نبودن مسئولان حاکم هیچ زمانی جوابی دریافت نخواهند کرد، اما بر هیچ کس پوشیده نیست که مبارزه برای تصاحب این سازمان اهدافی غارتگرانه دارد.
بررغم تمامی اختلافات و بحث و جدل ها بر سر سازمان تامین اجتماعی، تغییر در اساسنامه آن توسط احمدی نژاد، و مخالفت فزاینده با انتصاباتی که توسط وی صورت گرفته است،ایلنا ، ۲۸ دی ماه، خبر داد که با نظر مستقیم محمود احمدی نژاد، مدیر عامل فعلی سازمان تامین اجتماعی یعنی علی ذبیحی در سمت خود ابقا شده است.



فاطمه آجرلو، نماینده کرج، در رابطه با عزل و نصب های احمدی نژاد در سازمان تامین اجتماعی گفت:

«این عزل و نصب ها ناپخته، عجولانه و به شکل نامناسب و غیر عملی انجام گرفت و متاسفانه برخی از کارشناسان و مدیران خدمت گزار، ارزشی و تاثیر گذار در سازمان تامین اجنماعی کنار گذاشته شدند.»



اما بر خلاف اظهارات بالا، حسن صادقی که ایلنا، ۲۳ دی، از او با عنوان رئیس پیشکسوتان جامعه کارگری نام برده است و طی سالیان دراز با عنوان نماینده کارگران، عملا بر ضد منافع آنها و به نفع چپاولگران فعالیت کرده و می کند نظر دیگری دارد. وی در حمایت از احمدی نژاد و انتصاباتش می گوید:

«بر خلاف مدیران قبلی سازمان تامین اجتماعی، مدیر عامل فعلی توانسته است تا از حیف و میل اموال بیمه شدگان جلوگیری کند.»



وی اعتقاد دارد که ذبیحی تاکنون اموال سازمان را به خوبی حفظ کرده است و حداقل تا پایان دولت دهم در این سمت به فعالیت خود ادامه دهد. به عبارت دیگر تا چند سال دیگر در این مقام برای چپاول ماندگار شود.


حسن صادقی در حالی که سعی دارد تصویر مثبت از انتصاب چدید ارائه دهد،عملکرد مدیر عامل کنونی سازمان تامین اجتماعی را با بدنه نیروی انسانی این سازمان ناپخته می داند. همین امر نشان می دهد که نارضایتی از احمدی نژاد و همفکرانش در سطح بسیارگسترده ای است. صادقی سعی دارد این نارضایتی را مربوط به جریانی بداند که به دلیل خلاء موجود در مدیریت گذشته از منابع تامین اجتماعی به نفع خود سود می برده است. حتی خود ذبیحی در عکس العمل به مخالفت های موجود با انتصاب وی در سازمان تامین اجتماعی تهدید کرد که در آینده برخی رانت های سیاسی و مناسبات ناسالم راا افشاء خواهد کرد. وی در همین ارتباط گفت:

«قراردادهای هنگفتی منعقد شده است که یک طرف آن امثال کدیور و ابراهیم یزدی بودند»(وطن امروز ، ۲۰ بهمن).


احمدی نژاد و همفکرانش بیش از چهار سال است که به طور متناوب اعلام می کنند که به زودی افراد فاسد در رده های بالا را نزد مردم افشا خواهند کرد اما در طول نزدیک به پنچ سال ریاست جمهوری تحمیلی اش حتی اسم یک نفر را هم افشا نکرده است. صحبت های پوچ مدیر انتصابی اش در سازمان تامین اجتماعی نیز دنباله همین داستان تکراری است. هدف از بر زبان راندن چنین کلمات تهدید آمیزی، از میدان به در کردن رقبای چپاولگرشان است.


به نظر می رسد بحران در سازمان تامین اجتماعی از دید موافقان و مخالفان نام برده در بالا، بر گرداگرد یک محور متمرکز گردیده است و آن، انتصاب ذبیحی از سوی احمدی نژاد است. بر این اساس، باید به این نتیجه رسید که قسمت عمده این افشاگری ها در ارتباط با تعیین جایگاه نیروهایی است که می خواهند اموال زحمتکشان میهن را به یغما ببرند.


مسلما دغدغه اصلی وارثان واقعی این سازمان فارغ از درگیری های جناح های فوق ، حفظ اموال متعلق به خودشان و اشراف کامل داشتن بر آن است. موضوع سازمان تامین اجتماعی و معظلات عدیده در رابطه با آن به دلیل سرشت ضد کارگری رژیم ولایت فقیه، هر سال نسبت به سال قبل به سوی وخیم تر شدن پیش می رود. اما آن چیزی که مسلم است و به خوبی در لابه لای صحبت های آمده در بالا می توان مشاهده کرد آن است که، سازمانی این چنین مهم و عظیم با بحرانی ژرف و جدی روبه رو است که ریشه اش در سیاست هایی است که هدف ان نه تامین آتیه وارثان واقعی این سازمان، بلکه پرکردن جیب کسانی است که بنا بر موقعیت سیاسی یی که احراز کرده اند، قادر هستند به راحتی به سوء استفاده های کلان اقدام ورزند.


سازمان تامین اجتماعی متعلق به تمامی کارگران و زحمتکشان شریف میهن مان است. سرمایه این سازمان از نیروی کار زحمتکشان و کارگران گردآوری شده است. ما معتقد هستیم که این حق مسلم کارگران است که نمایندگان واقعی آنان نظارت کامل بر گردش مالی و اجرایی این سازمان داشته باشند.


برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:

http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=996







زحمتکشان، قربانیان اصلی برنامه های دولت ارتجاع


وزیر کار و امور اجتماعی دولت احمدی نژاد درجریان مراسم معارفه رییس سازمان آموزش فنی و حرفه ای، با شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت های خود، ضمن اعتراف به رشد نرخ بیکاری، شکست طرح بنگاه های زودبازده و پیامدهای ناگزیر اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها و نیز اعتراف به وضعیت وخیم زندگی کارگران، یادآوری کرد: 
«مشکل بیکاری ما به سایر ابعاد حیات اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی سایه انداخته است ... حتی دولت هم به میدان بیاید، نمی تواند مشکل را حل کند، بیکاری به ما (دولت) ارتباطی ندارد، نرخ بیکاری درآمریکا هم افزایش یافته، اصلا ما متولی اشتغال نیستیم، اگر وزیر کار قبلی (جهرمی) هم در شرایط فعلی بود، متولی اشتغال نمی شد.»

شیخ الاسلامی ،وزیرکار، دراوضاعی وزارتخانه خود و به طور کلی دولت را ا ز مسئولیت درقبال وضعیت وخیم اقتصادی ـ اجتماعی مبرا می داند که با اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها تورم و گرانی، بیکاری و سقوط سطح زندگی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان ابعاد گسترده تری خواهد یافت. خبرگزاری کار ایران ـ ایلنا ـ دوازدهم بهمن ماه، از قول یکی از نمایندگان عضو کمیسیون صنایع مجلس نوشت: 
«تورم سال آینده بیش از ۴۰ درصد خواهدبود، دراین شرایط آیا دستمزد کارگران ۴۰ درصد افزوده می شود ... از من بعنوان نماینده مجلس انتظار دارید چه خبری را اعلام کنم؟ گرانی، تورم، بیکاری، مشکلات واحدهای صنعتی که مثل روز روشن است، حداقل دستمزد ۲۶۳ هزار تومانی نیز که پاسخگوی نیازهای اولیه کارگران نیست. دراین شرایط چگونه می توان اظهار نظر کرد.»

وضعیت چنان وخیم است که یکی از اعضای شورای عالی کار تاکید کرد که، جراحی اقتصادی کشور قطعا اثر تعیین کننده ای دراعلام میزان حداقل دستمزدها دارد و دهک کارگران در قانون هدفمند سازی یارانه ها نامعلوم است. به همین علت، عضو شورای عالی کار خاطر نشان می سازد: 
«نمی دانیم کارگران درچه دهکی درطرح هدفمند کردن یارانه ها قرار دارند، صحبت ها ضد و نقیض است، بعضا گفته می شود یارانه به همه تعلق می گیرد و بعضا هم گفته می شود طبقه و خوشه بندی یارانه به افراد تعلق می گیرد. دولت باید شفاف سازی بیشتری در باره هدفمند کردن یارانه ها انجام دهد تا به این ترتیب شورای عالی کار هم بتواند به نحو احسن به تکلیف خود درباره تعیین حداقل مزد کارگران اقدام کند.»

درسالیان گذشته، به موازات تخریب تولید داخلی و فروپاشی تدریجی صنعت، طبقه کارگر میهن ما لطمات جدی از این امر خورده است. به عبارت صحیح تر، تضعیف بنیه تولیدی ـ صنعتی کشور و رشد اقتصاد انگلی ـ دلالی و رکود و تعطیلی و بحران دایمی درواحد های مختلف، اثرات فاجعه باری برزندگی، معیشت و امنیت شغلی زحمتکشان داشته است. نباید ازیاد برد که، هنگامی که تولید ملی صرفه اقتصادی خود را از دست می دهد و فعالیت های سود آور غیر مولد شیرازه اقتصاد ملی را از هم می پاشاند، حقوق و منافع و مهم تر از همه جایگاه و وزن و اعتبار اجتماعی- سیاسی طبقه کارگر درساختار طبقاتی و صحنه سیاسی جامعه تضعیف می شود. دولت ضد ملی و کارگر ستیز احمدی نژاد و باندهای ثروت اندوز هوادار کودتای انتخاباتی، طی چند سال اخیر با رواج بیش از پیش اقتصاد دلالی وحمایت از واردات سیل آسا، همزمان به تولید ملی، بنیه صنعتی، منافع و موقعیت طبقه کارگر لطمه و آسیب وارد آورده اند. اکنون نیز آثار و نتایج شوم اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها، آزاد سازی اقتصادی و مقررات زدایی برپایه ابلاغیه اصل ۴۴ بیش از هر طبقه و قشر اجتماعی دیگر بردوش کارگران و زحمتکشان سنگینی خواهد کرد. 

اگر درنظر بگیریم که اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها همراه و هماهنگ با برنامه چهارم و پنجم توسعه و بودجه سال آینده کل کشور خواهد بود، آنگاه می توان تصویری واقعی و درعین حال دهشتناک از اثرات این برنامه ها درجامعه و خصوصابر زحمتکشان و نیز قشرهای میانه حال به دست داد.

دراوایل بهمن ماه امسال ـ ۶ بهمن ـ نشست مشترکی میان تشکل های کارفرمایی وخانه کارگر جمهوری اسلامی برگزار شد که درآن به پیامد اجرای برنامه های اقتصادی دولت نامشروع کودتا از جمله هدفمند سازی یارانه ها و خصوصی سازی برپایه اصل ۴۴ برصنایع کشور و همچنین زندگی زحمتکشان اشاره شد. ایلنا درگزارشی از این نشست به نقل از سخنرانان نوشت: 
«برخلاف تولید کنندگان، بازرگانان توانسته اند از طریق همراه کردن بخش های مختلف ... شرایط را به نفع خود تغییر داده و ثابت نگهدارند، .... درحالی که نفت یک کالای سرمایه ای غیر مصرفی تعریف شده است، مشاهده می کنیم که دراجرای برنامه توسعه، بودجه ۸۵ میلیاردی درنظر گرفته شده برای واردات به ۲۸۵ میلیارد افزایش پیدا کرده است، چنین انحرافی برای نابودی تمام تولید کنندگان کافی است.»

نابودی تولید نیز به همراه خود بیکاری و خانه خرابی و پایمال شدن امنیت شغلی و حقوق کارگران را دارد. مطابق آمار انتشار یافته از سوی مجلس و مرکز آمار ایران، با حذف یارانه ها، آب، برق، تلفن و حمل و نقل که درسبد هزینه کارگران و طبقات محروم کمتر از ۸ درصد است، تا ۳۲ درصد افزایش می یابد. همین نسبت یعنی افزایش هزینه درمورد تغذیه نیز رخ می دهد. و باید پرسید با توجه به سطح پایین دستمزدها، خانواده های کارگری چگونه باید غذای روزانه خود را تامین کنند؟!

حال در چنین اوضاعی می توان به علت موضع گیری وزیر کار دولت کودتا که حاضر نیست هیچ گونه مسئولیتی درقبال حق زحمتکشان بپذیرد، به خوبی پی برد! درحقیقت عاملان اصلی فقر و نابودی تولید درپس شعارهای عوام فریبانه خود را پنهان کرده و از پذیرش مسئولیت طفره می روند.

اجرای برنامه های مبتنی برنسخه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی توسط دولت ضد ملی احمدی نژاد آثار و عوارض فوق العاده منفی برای کشور داشته و دارد. زحمتکشان میهن ما قربانیان اصلی سیاست و برنامه های دولت مدافع کلان سرمایه داران و دلالان به شمار می آیند. طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان ما ضمن مبارزه برای منافع سیاسی- صنفی خود، از تقویت تولید ملی و صنعت دفاع کرده و درصحنه سیاسی نیز تامین منافع آنی و آتی آنان با حذف و طرد نیروهای مدافع و متکی براقتصاد غیر مولد و انگلی پیوند داشته و دارد!

برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:
http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=994


۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

اينترنت: تزريق جديدی به بازوی سطله ايالات متحده


منبع: روزنامه خلق، ارگان حزب کمونيست چين
 
اينترنت در خاک آمريکا به وجود آمد. در سال ۱٩۶٩، «آژانس طرح‌های پژوهشی پيشرفته» Advanced Research Projects Agency وابسته به وزارت دفاع ايالات متحده اولين آزمايش «شبکه بسته تقسيم شده»  (PSN) را با مرتبط کردن چهار دانشگاه در خاک ايالات متحده انجام داد. از اواخر دهه ۱٩٧۰ تا اوايل دهه ۱٩٨۰، جهان شاهد گسترش مقياس و تعداد کاربران اينترنتی بود. در سپتامبر ۱٩٨٩، با کمک مالی وزارت بازرگانی ايالات متحده «شرکت اينترنتی برای تعيين نام‌ها و شماره‌ها» (ICANN) برای مديريت سرور پايانه‌ای اينترنتی Internet terminal server  تأسيس شد. طی چهل سال گذشته، ايالات متحده برخوردار از امتياز مهد اينترنت بودن، به عنوان دارنده اصلی فن‌آوری بر اينترنت جهان مسلط بوده است.

برای اين‌که اينترنت کار کند، در جهان سيزده سرور پايانه‌ای وجود دارد، که يک سرور اصلی و ٩ تا از ۱۲ سرور ثانوی در ايالات متحده مستقرند. از نظر تکنيک، اگر مرکز ثبت نام دامنه يک کشور در سرور پايانه‌ای مسدود و يا حذف شود، شبکه کشور از اينترنت جهانی ناپديد می‌شود. اين نوع رفتار با قانون هيچ کشوری منطبق نيست، مگر با  مقررات «شرکت اينترنتی برای تعيين نام‌ها و شماره‌ها». در آوريل ۲۰۰۴، ليبی پس از حذف مرکز ثبت نام دامنه کشور "LY" که به علت اختلاف اداری رخ داد، به مدت سه روز از روی اينترنت ناپديد شد.

نگرانی در باره انحصار ايالات متحده بر سيستم «سرور نام دامنه» domain name server (DNS) در ميان ملت‌های ديگر، به اندازه اتکای آن‌ها بر اينترنت برای موضوعاتی است که از سياست و اقتصاد تا دفاع و جامعه عمومی را در بر می‌گيرد. سال‌ها پيش، پيشنهادی وجود داشت داير بر اين که اينترنت از طرف سازمان ملل يا تحت همکاری بين‌المللی اداره شود. اتحاديه اروپايی اصرار داشت که شبکه جهانی World Wide Web يک منبع بين‌المللی است که بايد مشترکاً از طرف تمام ملت‌ها اداره شود. بعضی از کشورهای در حال توسعه يادآور شدند که در مرحله اوليه توسعه اينترنت، کشورهای توسعه يافته مقدار زيادی نام‌های دامنه domain names را مصادره کردند، و مقدار محدودی برای آن‌ها گذاشتند، و خواستار آن شدند که با ايالات متحده در اداراه اينترنت سهمی داشته باشند، مقامات آمريکايی با اين پيشنهاد مخالفت کردند.

«مجله استراتژی دفاع ايالات متحده» در مارس ۲۰۰۵ نوشت که فضای اينترنتی بايد همان اولويت دامنه‌های فضای قاره‌ای، دريايی، هوايی و ماوراء فضا را برای حفظ برتری بلامنازع ايالات متحده داشته باشد. بيانيه‌ای از واشنگتن در ۳۰ ژوئن ۲۰۰۵، اين را روشن ساخت که دولت ايالات متحده برای هميشه کنترل خود بر DNS را حفظ خواهد کرد؛ بدين معنی که انتقال مديريت آن به سازمان ملل يا الگوهای همکاری بين‌المللی مانع حرکت جريان آزاد اطلاعات خواهد شد، به تحريک آسان اينترنت انجاميده و نظارت جهانی را دشوارتر خواهد کرد.

در سعی برای به هم ريختن «اجلاس جهانی پيرامون جامعه اطلاعاتی»، که در نوامبر ۲۰۰۵ در تونس برگزار شد، کاندوليزا رايس وزير امور خارجه ايالات متحده به رييس وقت اتحاديه اروپا، وزير امور خارجه بريتانيا، نوشت که دولت او در واشنگتن از اداره و هماهنگ کردن اينترنت از طرف ICANN (يک سازمان غيردولتی ادعايی که در واقع يک سازمان شبه‌دولتی در درون وزارت بازرگانی ايالات متحده است) پشتيبانی می‌کند. رايس گفت مديريت از طرف شرکت‌های خصوصی امنيت و ثبات اينترنت را تضمين می‌کند، در حالی که انتخاب گزينه يک مکانيسم بين‌دولتی مانعی بر سر راه رشد اينترنت خواهد بود. هم‌زمان با آن، کنگره ايالات متحده با ۴۲۳ رأی موافق بدون رأی مخالف، در تأييد بيانيه کاخ سفيد مبنی بر اين‌که کنترل آمريکا بر اينترنت اجتناب‌ناپذير است، لايحه‌ای را تصويب کرد. جان تايلور دوليتل John Taylor Doolittle نماينده جمهوری‌خواه از کاليفرنيا در مجلس نمايندگان ايالات متحده گفت که ايالات متحده اينترنت را اختراع کرد و آن را به عنوان هديه‌ای از پول ماليات دهندگان آمريکايی به جهان، توصيف کرد. او گفت مخالف هر حرکتی است که کنترل کشور [بر اينترنت] را به سازمان ملل منتقل کند.

کنترل بر اينترنت برای ايالات متحده يک نقش استراتژيک دارد. با استفاده از اينترنت، ايالات متحده می‌تواند از طريق شبکه مانع انتقال اطلاعات بشود، ارزش‌ها و نظران ايالات متحده را صادر کند، از يک «انقلاب رنگی» پشتيبانی کند، قدرت‌های مخالف و شورش‌گران عليه دولت‌های ضد ايالات متحده را تغديه نمايد، در امور داخلی ديگر کشورها مداخله نموده و به شيوه‌ای پيشدستانه به ارتباطات و شبکه هدايت‌گر دشمن حمله کند. جيمز آدامز James-Adams يک پيش‌بينی کننده نظامی در کتاب خود، «جنگ جهانی بعدی» اين کلمات را نوشت: «کامپيوتر سلاح جنگ آينده است و هيچ خط مقدم واقعی، شبيه نبرد سنتی وجود ندارد و byte  [بايت برابر با هشت بيت Bit (کوچک‌ترین واحد اطلاعات)] برای به دست گرفتن کنترل هوا، نقش گلوله را می‌گيرد.»

شرکت‌های ايالات متحده قصد دارند تحت هدايت دولت ايالات متحده در جريان پژوهش و توليد، برای کنترل اطلاعاتی جهانی آينده و اعمال تحريم‌ها، تدارک ببينند. در اوايل سال ۲۰۰۲، طرح آزمايشی ‏«سيا»‏ برای جاسوسی اينترنتی از طرف رسانه‌های انگليسی افشاء شد، گفته شد ‏«سيا»‏ در صدد جمع‌آوری اطلاعات از طريق ورود بدون مجوز به درون شرکت‌های بزرگ، بانک‌ها و ارگان‌ها و سازمان‌های دولتی در سرتاسر جهان بود. ‏«سيا»‏ تحت پوشش يک شرکت فن‌آوری برجستۀ غيرنظامی با همکاری يک شرکت توليدکننده نرم‌افزار در «سليکان ولی» Silicon Valley برای طراحی نرم‌افزار «ويروس» جهت جمع‌آوری اطلاعات از طريق اينترنت وارد همکاری شد. نرم‌افزار جاسوسی متصل به نرم‌افزار عادی موقعی که يک کاربر شروع به استفاده از نرم‌افزار عادی کند، به طور خودکار نصب می‌شود.

نيويورک تايمز در دسامبر ۲۰۰۵ گزارش داد که ‏«سيا»‏ با شرکت‌های مخابراتی کشور برای اختراع يک برنامه کامپيوتری که قادر به شنود مخابرات اينترنتی باشد، همکاری کرد. شبکه تلويزيونی سی. بی. اس. CBS TV، در روز ۱۱ ژانويه ۲۰۰۶ ادعا کرد که ‏«سيا»‏ برای شنود اطلاعات در کشورهای ديگر با استفاده از ابزار فن‌آوری پيشرفته، يک مؤسسه ويژه تأسيس کرده است. سرپرست اين مؤسسه در گفت‌وگو با سی. بی. اس. گفت که ‏«سيا»‏ ميزان عظيمی از اطلاعات بسيار مهم به دست آورده است. گرچه ايران سعی کرده است برنامه پژوهش و توسعه اتمی خود را پنهان کند، «سيا» راه‌های کسب اطلاعات و تصاوير دست اول از فعاليت اتمی ايران را پيدا کرده است. به کار گرفتن فن‌آوری شنود به «سيا» کمک کرد که بعد از اعدام جاسوس ‏«سيا»‏ تا پشت درب آزمايش اتمی پنهان ايران راه يابد. وی افزود که ‏«سيا»‏ از زمان به کار افتادن اينترنت کنترل نظارتی خود بر ايران را متوقف نکرده است و سه کتابخانه نواری برای ذخيره اطلاعات جمع‌آوری شده ايجاد کرده است.

به گفته نيويورک تايمز، پايگاه‌های شبکه‌های اجتماعی، به مثابه سرآمد اينترنتی جديد در قرن بيست و يکم، نقش بزرگی در تظاهرات در گرجستان، مصر و ايسلند بازی کرده اند. «انقلاب رنگی» ناموفق آوريل ۲۰۰٩ در مولداوی نيز، به خاطر دخالت «توئيتر»، که يک پايگاه شبکه اجتماعی اينترنتی مستقر در ايالات متحده است، «انقلاب توئيتر» نام گرفت. در «مؤسسه جامعه باز» سوروس که در ايالات متحده مستقر است، کسانی هستند که مسؤوليت دامن زدن به به اصطلاح «جنبش دمکراتيک« در يک «جامعه بسته» را دارند. ايران، بعد از انتخابات ژوئن ۲۰۰٩ خود در وضعيت متلاطمی قرار داشت، در عين حال حزب اپوزيسيون با پخش پيام‌های دروغين و برگزاری اعتراضات، نارضايتی خود را بر روی پايگاه‌های شبکه اجتماعی مانند «توئيتر» و «يوتيوب» تخليه می‌کرد. دولت ايالات متحده آن را چنان ابزار مؤثری در استفاده عليه ايران ديد که حتا از «توئيتر» خواست تعمير طبق برنامه آن در ۱۵ ژوئن را به تعويق اندازد، و اعلام کرد: «ايران در لحظه تعيين کننده‌ای قرار دارد، و توئيتر از نقش بسيار حياتی در آن برخوردار است، ممکن است اجازه بدهيد مثل هميشه کار کند؟»  بنيانگذار «توئيتر» از ديدن اين‌که به يک «ابزار اساسی» دولت ايالات متحده مبدل شده است، هيجان‌زده شد.

رابرت گيتس وزير دفاع ايالات متحده گفت «توئيتر» و ديگر پايگاه‌های شبکه اجتماعی «دارايی‌های استراتژيک بسيار مهمی» هستند، زيرا «اين تکنولوژی‌های جديد کنترل اطلاعات را برای "رژيم‌های ديکتاتوری" دشوار‌تر می‌کنند.» يک مقام اطلاعاتی سابق گفت کاناليزه کردن ايدئولوژی ايالات متحده از طريق اينترنت بسيار ساده‌تر از اعزام جاسوسان به کشورهای مورد هدف يا تعليم عوامل بومی است که در کشورهای مورد هدف با ايدئولوژی ايالات متحده شناسايی می‌شوند. حرکتی که دولت ايالات متحده در ژوئن ۲۰۰٩ کرد- موقعی که با فرمان دولت چين برای نصب نرم‌افزار فيلتر کننده «سد سبز» مخالفت کرد و به خاطر مداخله در آزادی در «اينترنت و جريان آزاد اطلاعات»به دولت چين فشار وارد کرد- احتمالاً به قصد آن برای رسوخ در چين مربوط است.

بنا به گزارش آژانس رسانه‌ای هنگ‌کنگ، ‏«سيا»‏ هر سال ده‌ها ميليون دلار برای کمک به «شبکه خائنان چينی» برای رسوخ بين کاربران شبکه چينی با تکنولوژی ايالات متحده، سرمايه‌گذاری می‌کند. آن‌ها فوروم‌ها و مدخل‌های عمده چينی را شکار می‌کنند. وب‌سايتی به نام «Wazhe Online» («به چينی پین‌یین»، رایج‌ترین شیوهٔ لاتین‌نویسی زبان چینی) يک مأموريت مخفی در همکاری با مؤسسات دولتی ايالات متحده است و «سازمان‌های تجزيه‌طلب تبتی» خارج کشور با وظيفه تحريک، اغفال، رسوخ و شوراندن کاربران چينی اينترنت، جهت تحريک شورش و جمع‌آوری اطلاعات از طريق اينترنت شايعه‌پراکنی می‌کنند. يک جوان تبتی که زمانی با يک سازمان کار می‌کرد گفت که آن سازمان آژانس جاسوسی آن‌لاينی است که بودجه آن را ايالات متحده تأمين می‌کند، آمريکايی‌ها آن را کنترل می‌کنند و به آمريکايی‌ها خدمت می‌کند. تفسيری در «تائو کونگ پائو» در هنگ‌کنگ که از طريق اينترنت داستان‌هايی را که نسبت به سياست‌های چين حساس هستند، منتشر می‌کند گذشته پيچيده‌ای دارد و در استخدام آژانس‌های جاسوسی ايالات متحده و ژاپن است.

هيلری کلينتون وزير امور خارجه ايالات متحده نيز پس از رسيدن به وزارت به اينترنت اهميت زيادی داده است. او ادعا کرد ضروری است با کشورهايی که رسانه‌های آمريکايی را عقب می‌رانند با نيروی اينترنت، به ويژه با استفاده از «فيس‌بوک» Facebook، «يوتيوب» YouTube، «فليکر»  Flicker و «توئيتر» Twitter مقابله شود و صداهايی از ايالات متحده فرستاده شود.

جورج دبليو بوش، رييس‌جمهور سابق ايالات متحده با صدور «فرمان شماره ۱۶ رياست جمهوری پيرامون امنيت ملی» NSPD-16 اولين نيروی «هکر» در تاريخ آمريکا، و در تاريخ جهان را در سال ۲۰۰۲ تشکيل داد. وزارت دفاع ايالات متحده، با مزيت‌های تکنولوژيک ايده جنگ الکترونيکی cyber warfare را در سال ۲۰۰۴ مطرح کرد. در تابستان همان سال، بوش سند محرمانه‌ای را امضاء کرد که به وزارت دفاع ايالات متحده اجازه می‌داد حمله ويرانگر «هکر مانند» به کامپيوترهای دشمن را آغاز کند. در آغاز سال ۲۰۰٨، بوش يک بار ديگر به نيروهای ايالات متحده اجازه داد حملات الکترونيک را که در ابتدا برای دادن قدرت مقابله بيش‌تر در شبکه به وزارت دفاع بود، شروع کنند. او از نيروها خواست توانايی دسترسی به هر شبکه کامپيوتری باز يا بسته راه دور را داشته باشند، و سپس «پنهانکاری کامل» را رعايت کنند و «بی سر و صدا اطلاعات بدزدند»،  سيستم‌های کامپيوتری دشمنان را نابود کنند، سيستم فرماندهی آن‌ها را نابود کنند، و حتا شبکه‌های اقتصادی و امور دولتی آن‌ها را کنترل کنند. «فرماندهی الکترونيکی نيروی هوايی» در ۱٨ سپتامبر ۲۰۰٨، با مأموريت دفاع از امنيت شبکه خودشان و هم‌چنين حمله به ديگران، تأسيس شد.

باراک اوباما رييس‌جمهور ايالات متحده به کرات بر اهميت اينترنت در کارزار انتخباتی خود تأکيد کرد. او از ادارات مربوطه خواست امنيت شبکه آمريکايی را بررسی کنند، و برای اعمال سلطه اطلاعاتی و ادامه کار کنترل نسل جديد «سروران بنيادی اينترنتی» Internet Root Servers تدارک ببينند. گزارش ارزيابی که از طرف دولت ايالات متحده در ۲٩ ماه مه ۲۰۰٩ منتشر شد، گفت که تهديدات فضای اينترنتی يکی از جدی‌ترين تهديدات اقتصادی و نظامی شده است که ايالات متحده با آن رو‌به‌روست. گزارش تأکيد کرد که ايالات متحده بايد به جهان نشان دهد چقدر در پاسخ به اين چالش جدی است. در اين بستر، مايکروسافت بسته شدن خدمات  MSN را برای کوبا، ايران، سوريه، سودان و جمهوری دمکراتيک خلق کره اعلام کرد. اما افکار عمومی جهان اين را تحريم اطلاعاتی می‌شناسد و نه مقابله با يک چالش.

يک گزارش نيويورک تايمز مورخ ۳۱ ماه مه ۲۰۰٩، ادعا می‌کند که تقريباً تمام شرکت‌های نظامی بزرگ-منجمله نورتروپ گرومن، جنرال ديناميک، لاک‌هيد مارتين و ريتيوان- با آژانس‌های اطلاعاتی ارتش ايالات متحده قرارداد شبکه‌ای دارند. دو شرکت نخست، در «جنگ الکترونيکی تهاجمی»، که شامل سرقت اطلاعات حساس کشورهای ديگر يا فلج کردن شبکه‌های آن‌ها و نابود کردن تجهيزات نرم‌افزاری آن‌ها پس از پيدا کردن نقاط ضعف در سيسم‌های کامپيوتری می‌شود، درگيرند.

وزارت دفاع ايالات متحده طرح ايجاد «فرماندهی الکترونيک ايالات متحده» برای کسب برتری در اين عرصه را در ۲۳ ژوييه ۲۰۰٩ اعلام کرد. «وايتمن» سخنگوی پنتاگون گفت که فرماندهی جديد «تمرکز بر حفاظت» خواهد داشت. فقط خود آن‌ها اين حرف را باور می‌کنند. روشن است که هدف از ايجاد فرماندهی جديد ادغام واحدی نظامی فن‌آوری بالا در بخش‌های مختلف کشور و تقويت دفاع است. مهم‌تر اين‌که، هدف آن بهبود توانايی تهاجمی و دست زدن به حمله الکترونيکی پيش‌دستانه عليه «کشورهای دشمن» است. برای مدت زمانی طولانی در گذشته، پنتاگون تأکيد کرده بود که اينترنت بخشی از جنگ و يک «جبهه نظامی» است. قبل از اولين جنگ خليج، ‏«سيا»‏ «تراشه‌های ويروسی» در چاپگرهای خريداری شده از طرف عراق، تعبيه کرده بود. آن‌ها با تکنولوژی کنترل از راه دور، قبل از انجام بمباران‌های استراتژيک، آن ويروس‌ها را فعال می‌کردند. در نتيجه، سيستم دفاع هوايی عراق دچار نقص شد. براساس تخمين کارشناس دفاعی «جوئل هارکر»، که برنامه «هکر» نظامی ايالات متحده را طی ۱۳ سال مطالعه کرده است، ايالات متحده اکنون حدود ٨۰ هزار پرسنل درگير در جنگ الکترونيکی دارد. از نظر «تسليحات» برای جنگ الکترونيکی، آن‌ها بيش از ۲۰۰۰ ويروس کامپيوتری از قبيل Worms، Trojans، Logic Bombs و trap door توليد کرده اند.

برگرفته از تارنگاشت «عدالت»:
http://www.edalat.org/sys/content/view/4259/1

افزوده:
برپایه شواهد و مدارک کافی، وزارت دفاع و سازمان جاسوسی ایالات متحده (سیا)، قراردادهایی با همه شرکت های بزرگ آگاهی رسانی اینترنتی مانند گوگل، یاهو و مانند آنها دارد که همه این شرکت ها را موظف به همکاری در زمینه گزارش دهی و دسترسی به داده های جالب توجه برای آن وزارتخانه وسازمان جاسوسی می نماید.         ب.الف. بزرگمهر

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

سمپاشی مذبوحانه جریان ضدتوده ای ”راه توده“ در رابطه با کارزارهمبستگی بین المللی احزاب کمونیست و کارگری جهان با جنبش مردمی در ایران


به جرئت می توان گفت که کارکرد گسترده حزب توده ایران در عرصه بسیج وسیع ترین همبستگی بین المللی احزاب کمونیست- کارگری و نهاد های دموکراتیک جهانی برای جنبش مردمی در میهن مان در سال های اخیر درخشان و کم نظیر بوده است. این امری نیست که ما بگوئیم بلکه مورد تائید دیگران و حتی مخالفان سیاسی حزب نیز می باشد. تاثیر این فعالیت ها آن چنان بوده است که در برهه هائی نظیر دوره اوج گیری اعتراضات توده ای بر ضد کودتای انتخاباتی از روز 23 خرداد ماه سفارت خانه های رژیم را واداشته است که در مراجعه به احزاب کمونیست پرقدرت جهان آنان را در قبال سرکوبگری های رژیم استبدادی حاکم بر میهن مجاب به سکوت نمایند. و باید گفت که چندین نمونه مشخص وجود دارد که رهبری احزاب برادر با دست رد گزاردن بر سینه نمایندگان رسمی رژیم ولایت فقیه علناٌ اعلام کرده اند که همبستگی آنان با جنبش مردمی در ایران و به ویژه حزب توده ایران تا استقرار یک رژیم ترقی خواه و دموکراتیک و اعاده دموکراسی در ایران ادامه خواهد یافت.

این حقیقت که در چند ماه گذشته در دو بیانیه مشترک در رابطه با تحولات ایران که 112 امضاء حمایت را جلب نمود، 72 حزب کمونیست کارگری جهان از هر پنج قاره جهان با مردم کشورمان اعلام همبستگی کرده اند، یک پیروزی درخشان برای فعالیت های حزب توده ایران و جنبش اعتراضی کشورمان محسوب می شود. حمایت احزاب کمونیست پرقدرتی چون احزاب کمونیست از آفریقای جنوبی، هند، هند (مارکسیست)، نپال، پرتغال، یونان، فدراسیون روسیه، آکل (قبرس) و برزیل که با احساس مسئولیت و در بالا ترین سطح رهبری احزاب و با توجه به حضور برخی از این احزاب در دولت های حاکم انجام می شود را باید پیروزی بسیار مهمی برای جنبش مردمی میهن مان دانست. البته باید اذعان داشت که مزدوران با نام و گمنام ارگان های امنیتی رژیم و از جمله گروه هائی از آنان که تحت پرچم های دروغین و عنوان های پرطمطراق پیروی از ”سوسیالیسم علمی“ و عناوینی دهان پرکن فعالیت می کنند، کوشش هائی برای سد آفرینی در مقابل این فعالیت های برنامه ریزی شده حزب توده ایران داشته و دارند. کوشش های مسموم و مزورانه این گروه ها اقداماتی از جمله در جازدن خود به عنوان هیئت نمایندگی حزب در کنفرانسی در بروکسل، بلژیک، مراجعه به احزاب کمونیست و معرفی خود به مثابه نمایندگان حزب، ارسال مکاتبات و اسناد دستکاری شده و مخدوش به احزاب برادر برای ایجاد سردرگمی در جنبش کارگری کمونیستی جهان و ده ها مورد دیگر را شامل می شود.

البته این هم حقیقتی است که تعداد انگشت شماری از احزاب کمونیست در قدرت و از جمله در کوبا، ویتنام ،چین و کره شمالی بر پایه روابط متقابل نزدیک و برخی ملاحظات دیپلوماتیک، تجاری و سیاسی در محکوم کردن علنی رژیم ابا داشته اند. حزب توده ایران در فرصت های ممکن بطور مشخص واقعیات جامعه، پایه های عینی جنبش اعتراضی مردم و روند قانونمند تحولات اخیر در ایران را برای نمایندگان این احزاب توضیح داده است. ما بر پایه تحلیل های حزب توده ایران در رابطه با شرایط کشور و اینکه تحولات ماه های اخیر ”آغاز پایان رژیم استبداد و عوام فریبی در میهن ماست“ خطر اتخاذ سیاست های دیپلوماتیک کوتاه نظر را برای نمایندگان این احزاب توضیح داده ایم. و باید اضافه کنیم که این امر در مواردی تاثیرهای مشخص و مثبتی داشته است. بر این زمینه است که باید به مطلب زهرآگین و کین توزانه نشریه ضدحزبی ”راه توده“ در تاریخ 19 بهمن ماه با تیتر“گمراهی احزاب و حکومت های مترقی در شناخت حاکمیت جمهوری اسلامی“ برخورد کرد. نشریه ضد توده ای ”راه توده“ به بهانه انتشار مقاله ای در روزنامه ”خلق“، ارگان حزب کمونیست چین، که در آن گویا مقاومت مردم ایران علیه کودتای انتخاباتی 22 خرداد یک توطئه امریکائی معرفی شده، به طور موذیانه ای سعی کرده است که مسئولیت چنین موضعگیری هائی را به حزب توده ایران نسبت دهد. گردانندگان ”راه توده“ که معمولاٌ بطور پیگیر از به رسمیت شناختن ارگان های رسمی رهبری حزب ابا دارند با انتشار مطلبی در سایت خود در رابطه با مسئله برخورد نادرست دولت چین به تحولات کشورمان، به سهم ”حزب توده ایران“ در چنین امری و اینکه گویا ”حزب بجای رفتن به کنفرانس های احزاب برادر و گفتن حرف های بی اساس و بی پر و پایه اگر اوضاع ایران را دقیقا در این کنفرانس ها تشریح کرده بود“، عملاٌ بار موضع گیری حزب کمونیست چین را به دوش حزب می گذارد. باید اذعان کنیم که ”راه توده“ حتی در همین چند جمله هم متضاد صحبت می کند، چرا که اگر نمایندگان حزب به کنفرانس های احزاب برادر نروند که امکان روشنگری مستقیم در رابطه با تحولات کشور و موضعگیری های قدرتمند و پیگیر این احزاب در قبال رخدادهای کشور وجود نخواهد نداشت. کسی نیست که از دست اندرکاران“راه توده“ بپرسد که آیا آن ها اصلاٌ متن سخنرانی های نمایندگان حزب و موضوعات مطرح در آن ها، اعلامیه های مشترک احزاب برادر در حمایت از مواضع حزب توده ایران و مواضع مبارزات مردمی و برحق مردم میهن ما علیه حکومت استبداد و تزویر را اصلاٌ مطالعه کرده اند که چنین ترهاتی را می پردازند؟ آنچه ضرورت پاسخ دهی دارد برخورد خصمانه ”راه توده“ در رابطه با زیر علامت بردن کارنامه عملکرد درخشان حزب توده ایران در بسیج یکی از پیگیرترین کارزارهای همبستگی دهه های اخیر با مردم ایران است، که فرصت طلبانه حتی در برخی از مقاطع در سایت اینترنتی ”پیک نت“ مرتبط با ”راه توده“ هم باز انتشار یافته است.

آن چه در رابطه با کارزار های حزب توده ایران برای جلب همبستگی برای جنبش مردمی میهنمان و توضیح واقعی ماهیت تحولات و عملکرد فاجعه بار رژیم ولایت فقیه در سطح بین المللی اهمیت دارد، اینست که ما از همه فرصت های ممکن سعی به استفاده بهینه کرده ایم. حزب توده ایران بارها در گفتگو های رسمی با احزاب برادر و به ویژه در کشورهائی که احزاب کمونیست در قدرت دولتی شریک هستند اظهار داشته است که در جریان بودن مبارزه ملی و ضد امپریالیستی در این کشورها صرفاٌ نمی تواند دلیلی برای پذیرش مواضع دیپلماتیک متضاد و بده بستان های آن ها با رژیمی مستبد و تاریک اندیشی همچمون رژیم ولایت فقیه، باشد. ما بطور مستدل نگرانی و عدم خشنودی خود و دیگر نیروهای ترقیخواه و دموکراتیک میهن را از موضع گیری های محافل رسمی برخی از کشورها که کمونیست ها در آن ها در قدرت دولتی شرکت دارند، در رابطه با حمایت از مواضع رژیم ولایت فقیه و مقابله آشکار با جنبش مردمی ابرازکرده ایم. ما همراه با توضیح همه جانبه تحلیل های حزب در قبال تحولات ایران صراحتاٌ به رفقای احزاب برادر اعلام کرده ایم که ما هرگونه برداشت سطحی و نادرست از ماهیت تحولات کنونی ایران و کوشش برای دگرگونه جلوه دادن آن و زیر علامت سئوال بردن اصالت جنبش مردمی میهن مان را به هر دلیلی مذموم و مردود می شماریم.

حزب توده ایران به موفقیت های کارزار جهانی اعضاء، هواداران و کادرهای خود در بسیج همبستگی بین المللی با جنبش اعتراضی مردم ایران که بر پایه سازماندهی و صرف انرژی معتنابهی حاصل شده است، می بالد. اینکه نمایندگان رسمی و غیر رسمی رژیم ولایت فقیه و ارگان های امنیتی آن سعی در سم پاشی، تخریب و بی اهمیت شماردن آن داشته باشند، طبیعی است. 

حزب توده ایران تحریف مواضع روشن مردمی خود را آن هم با چنین بی پروائی مشمئزکننده ای شدیداٌ محکوم می کند.

برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:
http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=995

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

می‌بینید، چگونه سازها باهم کوک شده اند؟


چه در ایران و چه پیرامون و بیرون آن، چه آن‌ها که دست در کاسه سرمایه داری لیبرال ایران و هم پیمان های امپریالیست شان دارند و چه آن‌ها که با کنجکاوی، تبلیغات پرهیاهو و کرکننده این کاسه لیسان و مزدبگیران سرمایه را دنبال می کنند، به خوبی از نقش هاشمی رفسنجانی و خانواده هزارفامیل وی در به نابودی کشاندن اقتصاد ایران، کوشش در همپیوندی های تازه با اقتصاد امپریالیستی و نیز دزدی، جابجانمودن و سرمایه‌گذاری سرمایه های ملت ایران در شیخک نشین های عربی کنداب (خلیج) پارس و دیگر جاهای جهان، آگاهی دارند. نقش این خانواده مزدور سرمایه امپریالیستی در به خدمت گرفتن رسانه‌های گروهی درون و بیرون ایران شاید تاکنون کمتر بررسی شده باشد. در این باره، آمار درستی نیز در دست نیست. گرچه، برپایه بسیاری نمودارها و همسویی ها، همانند بیشتر رسانه‌های ایتالیایی که به «برلوس کونی» وابسته اند، بسیاری از رسانه‌های ایرانی نیز یا مستقیماً به هاشمی رفسنجانی و خانواده هزار فامیل وی تعلق دارند یا به این یا آن شکل سیاست‌های وی را می پویند و به کار می بندند.

بخش عمده‌ای از رسانه‌های دیداری، شنیداری و نوشتاری پارسی زبان بیرون از ایران، از «گویا نیوز» گرفته تا حتا بخشی از گاهنامه های چپ نما، در طیف رسانه‌های مزدور سرمایه‌ امپریالیستی یا در بهترین حالت، سرمایه داری لیبرال ایرانی قرار دارند و به پیشبرد سیاست‌های ضد ایرانی و ضد انقلابی، بویژه زیر پوشش مبارزه برای دمکراسی و «حقوق بشر»، کمک‌های شایانی کرده و می کنند. در این میان، نقش گاهنامه ای چون «پیک نت» بویژه با توجه به رابطه آشکار آن با گاهنامه چپ نمای «راه توده» که تنها برای سردرگمی بیشتر نیروهای چپ منتشر می شود، شایان توجه بیشتری است. خط مشی این گاهنامه آنچنان با سیاست هاشمی رفسنجانی هماهنگ است که آن را می‌توان بلندگوی نامبرده قلمداد نمود.

در دوران کنونی و بویژه با موضع گیری نادرست، خطرناک و فرصت جویانه «نیروهای چپ راستین»١، امکان مانور و سردرگم نمودن هرچه بیش تر نیروهای انقلابی، برای اینگونه رسانه‌های مزدور سرمایه‌ هرچه بیشتر فراهم شده و می شود. بزرگی و اندازه خطر هنگامی بهتر به پندار می‌آید که به نقشه های شوم نیروهای امپریالیستی در به دام و به بند کشیدن دوباره ایران یا تکه پاره نمودن آن که چندان دیگر دور از تیررس شان نیست، کمی ژرف تر نگریسته شود.


از دید نگارنده این یادداشت، ادعای پشتیبانی گردانندگان «راه توده» و «پیک نت» از هاشمی رفسنجانی برپایه انگیزه‌ها و خط مشی سیاسی یکپارچه و مستدل، با توجه به تبلیغ آشکار و نهان برای وی که بویژه در بیشتر نوشتارهای «پیک نت»، به این یا آن شکل دیده می شود، دروغی بیش نیست. در زیر یک نمونه جالب از آن را با اندک موشکافی و ژرف نگری بیشتر می بینید. در دو نوشته زیر که از «پیک نت» آورده شده، هماهنگی بی مانند و بی بروبرگرد این گاهنامه مزدور با تغییر گفتار و سیاست هاشمی رفسنجانی در رابطه با «لولوی سرخرمن» جمهوری اسلامی به روشنی به نمایش گذاشته شده است.

تا همین دیروز، چه در این گاهنامه و چه در برخی دیگر از گاهنامه های همپالکی آن چنین ادعا می‌شد که همه چیز زیر سر «ولی فقیه» رژیم است و این اوست که همه ابزارهای نیرو را در دستان خود دارد و همه کارها از وی سرچشمه می گیرد:
«در آستانه ٢٢ بهمن و زیر فشار مقامات راس هرم حاکمیت و روحانیت، سرانجام علیرضا بهشتی فرزند آیت الله بهشتی، تاجیک مشاور دولت خاتمی و از معاونان سابق وزارت اطلاعات و همچنین محسن امین زاده معاون سابق وزارت خارجه که همگی از زندانیان پس از کودتای ٢٢ خرداد بودند، موقتا آزاد شدند. این آزادی ها پس از دیدار و مذاکره آیت الله اردبیلی و هاشمی رفسنجانی با علی خامنه ای صورت گرفته است و نشان میدهد که تمام حوادث ٨ ماه گذشته کشور تحت تدبیر و مدیریت او انجام شده است.٢
درباره ملاقات هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای نیز که پس از دیدار آیت الله اردبیلی و علی خامنه ای صورت گرفت، این گزارش در سایت جرس انتشار یافت:
پس از مراجعه ماموران برای دستگیری همسر علیرضا بهشتی و عدم توفیق آنها در دستگیری وی، همسر وی از مخفیگاه خود با اکبر هاشمی رفسنجانی تماس گرفته و گفته است "کار به جائی رسیده که نوه های شهید مظلوم آیت الله بهشتی باید در دهه فجر آواره باشند و از ترس ماموران زندگی زیرزمینی داشته باشند. "
بعد از این تماس هاشمی روز سه شنبه با علی خامنه ای دیدار می کند و در این دیدار که طولانی گزارش شده مسائل مهمی در ارتباط با نحوه مدیریت کشور و بحران پس از انتخابات، مسئله زندانیان و مطبوعات با وی مطرح می شود. پس از این دیدار علیرضا بهشتی و چند تن دیگر آزاد می‌شوند" ...» (دیدار هاشمی و خامنه ای درباره موقعیت بحرانی کشور، پیک نت، ١٩ بهمن ١٣٨٨)

اکنون، با تغییر گفتار و سیاست هاشمی رفسنجانی، روشن می‌شود که «... احمدی نژاد که بسیار زیرکانه، درباره وقایع بعد از انتخابات سکوت کرده تا همه هزینه سرکوب و جنایات را علی خامنه ای پرداخت کند، ... از روز روشن تر است که او ... این هزینه را آگاهانه متوجه علی خامنه ای کرده است. آنها با این هدف گیری، دو نشانه را می زنند. اولا علی خامنه ای را بین مردم و حکومتیان ٣٠ سال گذشته و روحانیون مراجع سکه یک پول کرده اند و دوم اینکه آماده می شوند تا پس از پایان ماموریت علی خامنه ای، او را هم کله پا کنند!
هم هاشمی و هم اردبیلی همین مسئله را به او گفته اند، اما معلوم نیست عقلش را بدست چه کسی داده است.» (سبزها چند برابر بودند اما شعارشان "سکوت" بود!»، پیک نت، ٢٢ بهمن ١٣٨٨)»

تغییر لحن گفتار و چرخش، آنهم تنها در فاصله شاید سه روز، بسیار گویاست. آیا، چنین چرخش های ناگهانی را می‌توان برپایه خط مشی سیاسی یکپارچه، ناوابسته و مستدل، آنگونه که گردانندگان «راه توده» و «پیک نت» ادعای آن را دارند، انگاشت؟

می‌بینید، چگونه سازها باهم کوک شده اند؟

ب. الف. بزرگمهر ٢٥ بهمن ١٣٨٨


پی نوشت ها:
١ ـ گرچه با گسترش و ژرفش بیشتر بحران سیاسی ـ اقتصادی و پیگیری چنین موضع گیری نادرست و خطرناکی کم کم در راستین بودن چنین نیروی چپی باید تردید نمود!
٢ ـ برجسته نمایی ها همه جا از اینجانب، ب. الف. بزرگمهر است.


۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

موج دستگیری روزنامه نگاران و فعالان سیاسی ـ اجتماعی


جنبش نیرومند و پویای ضد استبدادی مردم میهن ما از چنان ریشه های ژرف اجتماعی برخوردار است که بکارگیری شیوه های سرکوب از جمله هجوم برنامه ریزی شده به روزنامه نگاران نخواهد توانست مانع از تداوم و گسترش آن شود.
حمایت و پشتیبانی فعال و همه جانبه از روزنامه نگاران وظیفه تاخیر ناپذیر همه احزاب و نیروهای ضد استبداد است.
 
ما خواستار آزادی فوری همه زندانیان سیاسی از جمله روزنامه نگاران دربند هستیم!

در آستانه راه پیمایی بیست دوم و بهمن، کودتاچیان برای جلوگیری از بازتاب حوادث کشور گروه قابل توجهی از روزنامه نگاران و خبرنگاران را بازداشت کرده اند.

پایگاه اطلاع رسانی کلمه، نوزدهم بهمن ماه، با انتشار خبری در خصوص دستگیری چند روزنامه نگار مستقل گزارش داد: "بازداشت اهالی رسانه به ٥٥ نفر رسید... با دستگیری خبرنگار میراث فرهنگی تعداد خبرنگاران در زندان های کشور به ٥٥ نفر رسید..."

در دو روز گذشته علاوه برظهوری، احمد جلالی فراهانی، احسان مهرابی، مهسا جزینی، اکبرمنتجبی، سمیه مومنی، زینب کاظم خواه و علی کلایی که همگی خبرنگار بودند نیز بازداشت شدند...".

پیش تر تعدادی از روزنامه نگاران مانند روزبه کریمی، کیوان مهرگان، علیرضا ثقفی عضو کانون نویسندگان ایران، مریم قنبری، امید مهرگان، یاشار دارالشفایی به همراه تعدادی از نویسندگان، هنرمندان و فعالان اجتماعی و صنفی توسط وزارت اطلاعات و شعبه اطلاعات سپاه پاسداران دستگیر و روانه زندان شده بودند.

همزمان با موج دستگیری روزنامه نگاران، وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه ای از دستگیری هفت نفر به دلیل "ارتباط تشکیلاتی با شبکه های ماهواره ای ضد انقلاب" خبر داده و کلیه روزنامه نگاران و خبرنگاران مستقل را مورد تهدید قرار داد. بعلاوه سپاه پاسداران نیز با تاکید برخورد شدید با "جرایم" به اصطلاح اینترنتی، هرگونه اطلاع رسانی از حوادث و انعکاس آن را اقدامی در راستای "براندازی نرم" معرفی ساخته و به تهدید و ارعاب پرداخته بود.
این موج گسترده دستگیری ها در آستانه بیست و دوم بهمن ماه تلاشی هدفمند و برنامه ریزی شده برای مقابله با جنبش مردمی و ممانعت از تکرار رخدادهایی نظیر راه پیمایی سیزده آبان و عاشورای امسال است.

مسئولان امنیتی و نظامی پنهان نمی کنند این بازداشت ها در ارتباط با سالروز انقلاب در روز بیست و دوم بهمن بوده و کماکان ادامه خواهد داشت.
 
جنبش نیرومند و پویای ضد استبدادی مردم میهن ما از چنان ریشه های ژرف اجتماعی برخوردار است که بکارگیری شیوه های سرکوب از جمله هجوم برنامه ریزی شده به روزنامه نگاران نخواهد توانست مانع از تداوم و گسترش آن شود.

حمایت و پشتیبانی فعال و همه جانبه از روزنامه نگاران وظیفه تاخیر ناپذیر همه احزاب و نیروهای ضد استبداد است.

ما خواستار آزادی فوری همه زندانیان سیاسی از جمله روزنامه نگاران دربند هستیم!

برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:
http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=982

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

پاسخ به یک پیام!


دوست ناشناسی برایم ای ـ میل زیر را فرستاده اند:
«دوست گرامی:
با سلام و درود به جناب عالی،البته همه چيز را همگان دانند و همگان میدانند که سايت عدالت مصرانه ،لجوجانه وبطرز مشکوکی از دولت کودتا گران تجاوزکار،آدمکشان،دزدان،غارتگران و باند حجتیه موتلفه وابسته به محافل امپریاليستی حمایت میکند.
اينکه جنابعالي مقالاتشان راکه سرپوشي بر حرکات ضد مردمیشان است چاپ میفرمایید برای ما که در ایران هر لحظه منتطر تعقیب و دستگیري وشکنجه و مرگ هستیم شک برانگیز است.
اگر غير از اینست و دليلی منطقی دارید لطفا در سایتتان چاپ بفرمایيد تا همگان روشن شوند.».

در پاسخ به این دوست ناشناس نکته های زیر را یادآوری می کنم:
ـ در بالای وبلاگ نوشته شده که «درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!»؛
ـ گفتار درست را از دهان یا خامه هرکسی بیرون می آید، باید پذیرفت؛ حتا اگر دشمن شما باشد. بی جهت نگفته اند: دشمن دانا به از دوست نادان. واقعیت، چه در مفهوم کلی و عمومی آن و چه در عرصه معین و جُستاری مشخص، دارای ضلع ها و زاویه های گوناگون است. هیچ کسی نمی تواند مدعی آن شود که واقعیت را تمام و کمال می بیند. چنین کاری، حتا اگر واقعیت را ایستا پنداریم، امری نشدنی است؛ چه رسد به آنکه واقعیت پویا و همواره دارای گرایش هایی مشخص است که همواره در حال دگرگونی اند. حتا هنگامی که به تحلیل یک جُستار از دیدگاه دیالکتیک ماتریالیستی (دیدگاه علمی) می پردازیم، بازهم نمی توانیم مدعی شناخت همه جانبه آن باشیم؛ زیرا، به هررو، از زاویه مشخصی به آن نگریسته ایم. منظورم نسبیت گرایی مطلق نیست؛
ـ من با خط مشی آن نشریه همداستان نیستم و آنها را در گذشته ای کمی دورتر، در بسیاری موردها، به شکلی دوستانه از روش های فرقه گرایانه و ضد حزبی برحذر داشته ام؛ ولی این تنها یک سوی جُستار است. در آن سوی دیگر بسی سستی ها و کاستی هاست که به انگیزه های روشن نمی توان آنها را به شکلی گسترده درمیان گذاشت. به واقعیت های روزمره در کشورمان نگاه کنید؛ بی تردید بسیاری از آنها را خواهید یافت. 
در آخرین یادداشتم به نام «یادآوری هایی شاید سودمند»، بویژه روی سخنم با آنها بوده است، ضمن آنکه، اگر چیزی را از دیدگاه اینجانب، درست گفته اند، آن را تایید کرده ام. به جمله های زیر در نوشته یاد شده توجه کنید:
«درست در شرایطی که اصل ٤٤ قانون اساسی به شکل نخستین آن زیرپا نهاده شده و جناح های گوناگون حاکمیت، هر یک با انگیزه‌ها و شیوه‌های درخور با منافع طبقاتی خود رو به همکاری هرچه بیشتر با امپریالیست ها نهاده و هست و نیست خود را با منافع آن‌ها گره می زنند، سرکوب نهادهای کارگری، مدنی و اجتماعی شتاب بازهم بیشتری می یابد. در شرایطی که مجموعه حاکمیت جمهوری اسلامی، به بن‌بست اجتماعی ـ اقتصادی و نیز سیاسی دچار شده، جستجوی «دمکرات های انقلابی» درون چنین حاکمیتی، کوششی بیهوده و در بهترین حالت، خودفریبی است.»؛
ـ  هنر آن است که اگر چنان سرپوشی که در ای ـ میل تان نوشته اید، براستی وجود داشته باشید، آن را با مبارزه نظری ـ ایدئولوژیک بتوانید بردارید و درونمایه آن را نشان دهید. آیا راه بهتری سراغ دارید؟
ـ از لنین نقل شده است که از یک حزب تراز نوی پرولتری، نه تنها از درون که از بیرون نیز می توان و باید انتقاد کرد و آن حزب باید از چنان استواری در اندیشه، رفتار و کردار خود برخوردار باشد که چنین انتقادهایی را نه تنها تاب بیاورد که به آنها توجه جدی نماید. آیا در این باره هیچگونه کاستی نمی بینید؟
ـ باید به نظرم شکیبایی بیشتری داشت و بویژه به واقعیت های گذشته و روز توجه بیشتری نمود.

امیدوارم پاسخم تا اندازه ای برایتان قانع کننده باشد و از اینکه چنین موردی را گوشزد کرده اید، سپاسگزارم.

با مهر و سپاس 
ب. الف. بزرگمهر

حزب را نجات دهيد!


ان العقول لها موازين بها      تلقی رشاد الامر و هی تجارب
بوالفتح بستی
(همانا خرد ها را ميزان هايی است که بدان درستی
هر کار را باز می يابی و آن معيارها آزمايشهاست)

 ***

ما فکر می کنيم کنگره حزب کمونيست ايالات متحده آمريکا، که چندين بار به عقب افتاده است، بايد هر چه زودتر تشکيل شود. ما معتقديم که حزب بطرق خيلی زيادی در مسير غلط حرکت می کند.
بر سر سنت مبارزه طبقاتی، ضد-انحصاری، ضد-امپرياليستی، استقلال سياسی، همبستگی انترناسيوناليستی و در واقع بر سر مارکسيسم-لنينيسم چه آمده است؟
بجای ساختن حزب، رهبران بالای کنونی (بدون در نظر گرفتن اينکه راجع به کاری که انجام می دهند چه فکر می کنند و چه ادعائی دارند) ذره ذره حزب را متلاشی می کنند: لغو نسخه های چاپی «جهان هفتگی مردم» و «مسائل سياسی»، بخشيدن «مرکز مرجع برای مطالعات مارکسيستی» بستن کتابفروشی ها، حذف «بخش تشکيلات» ملی و چندين کلوب در نيويورک، و کاهش بودجه «ليگ جوانان کمونيست» بجای اولويت دادن به آن.
حرکت ژوئن 2009 برای پايان دادن به انتشار چاپی «دنيای هفتگی مردم» در کل حزب امواج شوک ايجاد کرد. بعلاوه، عمل رهبران ارشد با ناديده گرفتن نامه های اعتراضی بسياری از افراد، کلوب ها، و مناطق در حکم فراکسيون گرائی و تجاوز به دموکراسی است، که بخاطر آن بايد پاسخگو باشند. در حالی که برخی مسئولان ارشد حزب اکنون عليه استفاده از کلمه «لنينيسم» بعنوان واژه ای «بيگانه» توصيه می کنند، بکار بردن کلمه «انحلال طلب» از طرف برخی از رفقا ديگر غلو آميز به نظر نمی رسد.
چگونگی ساختن حزب
گرچه کسانی از ما که مخالف جهت کنونی هستند ممکن است پيرامون راه به جلو اتفاق نظر نداشته باشند، اما بسياری با رئوس کلی زير موافق خواهند بود:
● قرار دادن مبارزه طبقاتی در مرکز تفکر و فعاليت مان. سازماندهی خشم مردم عليه بسته های نجات «وال استريت» و بيکاری گسترده از طريق خواست ملی کردن و کنترل دموکراتيک بانکها و صنايع اصلی ، و از طريق قراردادن دوباره «ائتلاف ضد انحصاری» در کانون استراتژی انقلابی ما برای رسيدن به سوسياليسم.
● ارائه يک برنامه برای مقابله با بحران بر محور اشتغال زائی و جلب توجه به مشکلات خاص جوانان، مهاجران و رنگين پوست ها. فعاليت در صفوف جنبش سنديکائی، ايجاد وحدت، جانبداری و سياست های طبقاتی در آن.
● سازماندهی بيکاران در يک نيروی سياسی برای مقابله با طبقه حاکم. ما نيازداريم شوراهای بيکاران برای مشاغل با دستمزد کافی برای زندگی مبارزه سياسی کنند.
● بازيافتن نقش اول خود در رهبری مخالفت با نژادپرستی، ستم ملی و تمام شکل های تبعيض، و بعنوان يک مدافع و سرمشت اتحاد سياه-سفيد. شرايطی که سياهان، [آمريکای] لاتينی ها، و ديگر مردم از نظر ملی تحت ستم با آن رو به رو هستند بنحو نامتناسبی بد است و بدتر می شود. نماد ناشنوائی رهبری بالا در موضوع ستم ملی برکنارکردن سردبير «دنيای هفتگی مردم» به زبان اسپانيائی بود- که توهين به کارگران لاتينی بود که بويژه گروه تحت ستم بطور فزاينده مهمی را تشکيل می دهند.
● ساختن استقلال ايدئولويک و سازمانی. حمايت از دموکرات های مترقی موقعی که آنها سمت مردم را می گيرند و مخالفت با آنها موقعی که در سمت منابع سرمايه و نظامی قرار دارند. حمايت از مستقل ها مترقی. معرفی نامزدهای کمونيست در هر جا که ممکن و مناسب است.
● مخالفت در اصل با جنگها در عراق، افغانستان، و پاکستان بعنوان جنگهای غارتگرانه، ناعادلانه ای که بايد فوراً متوقف شوند. مخالفت با امپرياليسم ايالات متحده در تمام مظاهر آن.
● ايچاد جنبش های گسترده مردمی با انرژی تازه، شامل جنبش ضد جنگ، جنبش برای برابری زنان و جنبش عليه ستم نيادی و سياسی. بازسازی سازمانهای چپ مربوط به حز بف از انجمله در جنبش کارگری.
● احيای آموزش مارکسيستی-لنينيستی درون حزبی برای تقويت رشد سياسی اعضاء. ناديده گرفتن آن در سقوط آپورتونيستی رهبری تحت فشار ايدئولوژيک سرمايه انحصاری در ارتباط با بسياری از موضوعات مشهود است.
● پيوستن بدون قيد و شرط به نبرد عليه فاجعه قريب الوقوع تغييرات اقليمی و پيوند دادن اين به امر مبارزه طبقاتی.
● تشديد همبسستگی با کوبائی ها، فلسطينی ها و ديگر خلق هائی که در محاصره امپرياليسم هستند.
● کار با ديگر احزاب کمونيست، مانند احزاب کمونيست يونان و پرتغال، که در سالهای اخير با آپورتونيسم مبارزه کرده اند و همکاری کمونيستی بين المللی را ارتقاء داده اند.

اکثر ما اذعان می نماييم که حزب در دوره اخير، متاسفانه، از اين خواست ها بسيار دور افتاده است.

تقصير کاملاً متوجه خط سياسی و ايدئولوژيک عمومی حزب است، و نه آنطور که برخی های می گويند، رخوت اعضاء. خط سياسی که ما را از دموکرات ها غير قابل تمايز کرده است، عضوگيری را دشوار نموده، روحيه حزب را تضعيف کرده و به بحران مالی مزمن می انجامد.

تمام کمونيست های خوش فکر اذعان دارند که، در پاسخ به بزرگترين بحران سرمايه داری طی هفتاد سال، پرزةيدنت اوباما برخی بحث های پيرامون درمان، اشتغال زائی، حقوق کارگران، حمايت از محيط زيست و خلع سلاح اتمی را گشوده است. اين موضوعات در برنامه حزب جمهوريخواه حتا وجود نداشتند، و ندارند.
با اين وجود اين گشايش ها نقش دولت در افزايش مرگ و ويرانی در افغانستان، ميلياردها دلاری که به بانک های «وال استريت»  و شرکت ها ريخته می شود، تمديد قانون محاصره کوبای سوسياليستی، يا امتناع از تغيير سياست های تفسير و تحديد آزادی های مدنی بوش را خنثی نمی کند.
اين گشايش ها اغراق در باره «امکانات» بوجود آمده بعد از رياست جمهوری اوباما را توجيه يا تخيلات در باره «جنبش اجتماعی» به رهبری اوباما را حمايت نمی کنند.
خط حزب، بيشتر و بيشتر همه چيز را تابع فعاليت انتخاباتی حزب دموکرات می کند. خط حزب در درک مرکزيت- و جاذبه و درجه- اين بحران اقتصادی سرمايه داری و دشواری هائی که بحران بر طبقه کارگر وارد می کند، و نيازهای مربوط به يک مقابله جانبدارانه با آنها قاصر است.
خط حزب بنحو گسترده ای در باره جنبه مترقی اوباما غلو می کند و در باره حزب دموکرات بمثابه وسيله ای برای تحول اجتماعی توهم می پراکند.
جنگ عراق شعله ور است. رئيس جمهور بتازگی بزرگترين بودجه جنگی 680 ميليارد دلاری را امضاء کرد- يک وقاحت، و با اين وجود صدای حزب خاموش است.
خطی که از کنگره پيش دنبال می شود، روابط ما با جنبش جهانی کمونيستی را تضعيف کرده است. بسياری از بيانيه های مشترک جنبش جهانی در باره خاورميانه و ديگر مسائل مهم بدون امضای حزب کمونيست ايالات متحده آمريکا هستند. «تحليل» درخشان حزب ما از دولت اوباما از طرف باقی جنبش جهانی کمونيستی که عليه جنايان کنونی امپرياليسم ايالات متحده بسيج شده است، رد می شود.

برخی از رهبران بالا داروی تکنولوژيک تجويز می کنند. اما اتکای بيش از حد بر تکنولوژی، حزبی بوجود آورده است که اعضای آن تنها در مقابل صفحه کامپيوتر می نشينند. اينترنت نمی تواند جای تماس مستقيم با کارگران از طريق انتشارات چاپی را بگيرد، نمی تواند جای مبارزه در خيابانها، کارخانه ها و محلات را بگيرد.
حزب کمونيست ايالات متحده آمريکا، تاکتيک های رزمنده متناسب با شرايط حادی که اين بحران اقتصادی ايجاد کرده اند را دنبال نمی کند. در عمل، خط سياسی کنونی درسهای دهه 1930 و بهترين ميراث های حزب ما –کنگره سازمانهای صنعتی CIO، و سازماندهی تمام جنبش های توده ای از ريشه- را ناديده می گيرد.

انتشارات حزب ما محتوای کارگری خود را از دست داده اند. صفحات آنها را ستايش های نابجا از دولت پر می کند، و موضوعات واقعاً مهم را ناديده می گيرند: موضوعاتی مانند پاطان دادن فوری به تجاوزات ايالات متحده در خاورميانه؛ يک برنامه اشتغا زائی که کپی برنامه AFL-CIO نباشد، و خواست های پيشروئی مانند کاهش هفته-کار بدون کاشه دستمزد را مطرح کند؛ برابری برای تمام گروه های قومی تحت ستم؛ پايان دادن به محاصره اقتصادی کوبا و آزادی برای پنچ کوبائی؛ و اصلاح نظام درمانی که قابل ذکر باشد. 

فاصله بين واقعيت و خط سياسی کنونی هيچوقت اين چنين بزرگ نبوده است.
ما تغيير می خواهيم. ما خواهان احيای سازمانی يک حزب کمونيست رزمنده هستيم که مبارزه را رهبری کند.
بياييد بحث های پيش از کنگره را هر چه پُربار تر کنيم.


منبع: مسائل بين الملل
http://www.politicalaffairs.net/article/articleview/9262/?dsq=32114720#comment-32114720


نويسندگان: دين کريست، کوين کايل، و جوآن فيليپس

برگردان: ع. سهند


برگرفته از تارنگاشت «عدالت»:
http://www.edalat.org/sys/content/view/4214/1/

در یاد بود يدالله خسروشاهى



رفيق كارگر ، رفيق همه كارگران و زحمتكشان، يدالله خسروشاهى با جانى خسته و آرمانى بزرگ از ميان ما رفت. عامو يدى( همانطور كه صدايش مى زديم) یکی از نداهای رساى كارگران و رنجبران ايران در خارج از كشور بود. وى از دوران كودكى در آبادان، شهر نفتگران، به كارگرى مشغول و در نوجوانى به عنوان كارگر به استخدام شركت نفت درآمد و در پالايشگاه آبادان به طبقه كار و رنج پيوست. عامو يدى، در جريان اعتصاب و حق خواهى كارگران پالايشگاه تهران به زندان افتاد و به همراه ديگر زندانيان سياسى در پاييز ١٣٥٧، بدست مردم آزاد شد. 

پس از انقلاب و بخاطر فعاليت هاى كارگرى در احيا حقوق كارگران نفت، توسط هیئت بدوى صنعت نفت در سال ١٣٦١، اخراج و كمى بعد بخاطر عقايد ماركسيستى و فعاليت هاى حق طلبانه كارگرى، دوباره به زندان افتاد و تا سال ١٣٦٥ در زندان جمهورى اسلامى به زنجير كشيده شد.

يدالله خسرو شاهى، پس از زندان مجبور به ترک کشور شد و در انگلستان، به مبارزات كارگرى خود ادامه داد. او هميشه كارگر باقى ماند و قلب بزرگ و پرشورش همواره براى كارگران و زحمتكشان مى تپيد. او همواره بر این اعتقاد بود که " چاره كارگران، وحدت و تشكيلات است"، عبارتى كه هميشه و همه جا آن را زندگى مى كرد. در تمام سال هاى تبعيد در حال كمك به ايجاد تشكل هاى كارگرى بود. در هر فرصتى براى رساندن نداى كارگران به گوش ديگران، استفاده مى كرد. ده ها مصاحبه راديويى و نوشتارى انجام داده، هميشه بهترين منبع اطلاعات جنبش كارگرى در ايران بود. ارتباطات گسترده و پيگير با تشكل هاى كارگرى در ايران برقرار كرده بود. كارگران ايران وى را از جنس خودشان مى دانستند. وى بدور از هرگونه بحث و جدل هاى روشنفكرى، به حمايت همه جانبه و بى شائبه خود از كارگران و زحمتكشان ايران مى پرداخت.

او در برخورد به اشتباهات عملی در جنبش کارگری هميشه مى گفت كه " املاى نانوشته، نمره اش بيست است"، بايستى عمل كرد و حتما در انجام كار اشتباه هم صورت مى گيرد. او هيچگاه به كارگران و همزنجيرانش، پشت نكرد. درد و رنج زحمتكشان جامعه براى وى، آلام خودش بود. كارگران و زحمتكشان ايران، يكى از بهترين رفقا، دوست، همكار، پدر، برادر و عاموى خود را از دست دادند. ما درگذشت وى را به خانواده و جنبش کارگری ایران ، تسليت مى گوييم.


يادش گرامى و پر توان باد.


كميته همبستگى با جنبش كارگرى ايران- استراليا

proletarianunite@gmail.com


پنجم فوريه ٢٠١٠



۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

یادآوری هایی شاید سودمند


نوشتار "«نامۀ مردم» در مکتب فرانکفورت؛ لیبرالیسم سیاسی، نولیبرالیسم اقتصادی"١، مندرج در تارنگاشت «عدالت»، از بسیاری جهت ها، نوشتاری پربار و سودمند به نظرم رسید. در این نوشتار، برخی کاستی ها و سستی های دامنگیر حزب توده ایران که در«نامه مردم»، ارگان مرکزی آن، پیوسته و به درازای نزدیک به دودهه بازتاب یافته و می یابد، به خوبی موشکافی شده است. با این همه، در نوشتار یادشده، آنجا که به هواداری ضمنی یا غیرمستقیم از جناحی از حاکمیت جمهوری اسلامی می پردازد، سردرگم شده و راه درستی پیش پای جنبش چپ نمی گذارد.

شاید از سویی و تنها در یک سنجش نسبی با حاکمیت مافیایی روسیه، بتوان این کاستی را که در تحلیل آن نوشتار به چشم می خورد، روشن تر نمود. در روسیه، حاکمیت مافیایی و دولت هایی که با نیرنگ های گوناگون انتخاباتی ـ تبلیغاتی و سرکوب کمونیست ها و دیگر نیروهای پیشرو به شکل های آشکار و نهان و نیز همدستی آشکار با نیروهای امپریالیستی باخترزمین بر سر کار آمده، همچنان ناچار به پشتیبانی و دفاع از منافع ملی روسیه و تکیه نسبی به نیروهای ملی گرا و حتا پیشرو این کشور است. آنها به خوبی می دانند که اگرچنین تکیه گاهی را بطور کامل از دست دهند، منافع غارتگرانه خود را نیز از دست داده و این کشور را با خطر بلعیده شدن یکباره بوسیله نیروهای امپریالیستی روبرو خواهند نمود. از سویی دیگر، فشار توده های مردم که آسایش و امنیت زندگی در سامانه سوسیالیستی را از دست داده و بیش از پیش به هوش می آیند، بر گرده آنها فشار می آورد و گردش به راست را هرچه بیشتر کند می کند.

همانگونه که ایستادگی های گهگاهی حاکمیت و دولت های مافیایی در روسیه در برابر فشارهای روزافزون امپریالیست ها را در شیوه برخورد به چالش های منطقه ای و جهانی ـ به عنوان نمونه در مورد برخی پشتیبانی های مشروط و نیم بند از کشورمان ـ نمی توان سرراست به حساب حاکمیت مافیایی و دولت همدست امپریالیست ها در آن کشور گذاشت، نمونه های کم و بیش همانند را در سیاست خارجی ایران نیز نمی توان به حساب بخشی از حاکمیت کشورمان که به شیوه ای فریبکارانه هنوز ناچار به چپ نمایی است، نهاد. چنین کاری، به نوبه خود اشتباهی بشدت زیانبار برای جنبش چپ خواهد بود. در این باره، توجه به نکته‌های زیر اهمیت بیشتری می یابد:
عمده نیروهای حاکمیت جمهوری اسلامی، از جناح های "اصلاح طلب"، نولیبرال ها و سرمایه داری بازرگانی گرفته تا جناح های محافظه کار، زمینداران بزرگ و لایه های فربه شده سرمایه داری بازار و طیف کم دامنه ای از نیروهای پیرامون آنها در لایه های فرادست خرده بورژوازی، در ترمز نمودن و به شکست کشاندن روند انقلابی نقش داشته و دارند. سرشت طبقاتی این نیروها، آن‌ها را از انتقاد دانش پژوهانه، پیگیر و کارساز از سامانه سرمایه داری بطورکلی و سیاست سرمایه امپریالیستی بطور ویژه، باز می‌دارد و ناتوان می سازد. در این باره، تجربه تاریخ پیدایش، رشد و گسترش سامانه سرمایه داری، بویژه پس از پیدایش سرمایه داری امپریالیستی و رشد و گسترش طفیلی گری در اقتصاد این سامانه، نشاندهنده گرایش های واپسگرایانه و همکاری این سامانه تبهکار با واپسمانده ترین طبقات و لایه‌های ستمگر همه همبودهای کهنه و فرسوده اجتماعی در همه کشورهاست.

هنگامی که سامانه ای نو و پیشرو رُخ می نمایاند یا پدید می‌آید، سامانه ای که رو به سراشیبی نهاده، به ناگزیر به همدستی، همیاری و همکاری هرچه بیشتر با واپسمانده ترین نیروهای اجتماعی در اینجا و آنجا، گرایش می یابد. چنین روندی، سوی دیگر رابطه، یعنی واپسمانده ترین نیروهای اجتماعی همبودهای کهنه را نیز دربرمی گیرد و ترس از دگرگونی، آن‌ ها را به همکاری و در دوران کنونی، پذیرش هرچه بیشتر نقش نوکری و کارچاق کنی سرمایه امپریالیستی وامی دارد. کشور ما نیز در این میان تافته ای جدابافته نیست و نخواهد بود. در اینجا نیز، امکان همدستی و وابستگی میان محافظه کارترین طبقات و لایه‌های اجتماعی بطور عمده دربرگیرنده بزرگ ـ زمینداران و سرمایه داری بازرگانی و نمایندگان سیاسی شان با سرمایه امپریالیستی بسی بیشتر از دیگر جناح های حاکمیت ایران است. درست همین نیروها هستند که بیشترین سوء‌استفاده از احساسات دینی و مذهبی توده ها را دستمایه سیاست خود نهاده اند. مارکس و انگلس در «مانیفست حزب کمونیست»، آنجا که گونه «سوسیالیسم فئودالی» را توصیف می کنند، به بهترین شکلی این نیروها را توصیف نموده اند:
«آنها بورژوازی را از آن جهت که پرولتاریای انقلابی پدید می آورد به مراتب بیشتر سرزنش می کنند تا از آن جهت که به طور کلی پرولتاریا پدید می آورد.
بدین جهت آن ها به هنگام مبارزات سیاسی، در تمام اقدامات قهرآمیز علیه طبقه کارگر شرکت می ورزند و در زندگی عادی نیز به رغم تمام عبارت پردازی های پرطمطراق خود، هیچ فرصتی را برای جمع کردن سیب های زرین و مبادله وفا و محبت و شرف با سودهای ناشی از فروش پشم گوسفند و چغندر قند و عرق، از دست نمی دهند.»٢

در کشور ما نیز همین عبارت پردازی های پرطمطراق درباره «وفاداری به ارزش های اسلامی»، «حفظ بیضه اسلام» و مانند آنها، وابستگی تنگاتنگی نه تنها با فروش پشم گوسپند و چغندر قند و … داشته که حراج نفت خام و حتا ناموس زنان ایرانی و صادرات آن‌ها، بویژه به شیخ نشین های خلیج فارس، زیر پوشش‌های حقوق و عقود اسلامی را نیز دربرمی گیرد.

درست در شرایطی که اصل ٤٤ قانون اساسی به شکل نخستین آن زیرپا نهاده شده و جناح های گوناگون حاکمیت، هر یک با انگیزه‌ها و شیوه‌های درخور با منافع طبقاتی خود رو به همکاری هرچه بیشتر با امپریالیست ها نهاده و هست و نیست خود را با منافع آن‌ها گره می زنند، سرکوب نهادهای کارگری، مدنی و اجتماعی شتاب بازهم بیشتری می یابد. در شرایطی که مجموعه حاکمیت جمهوری اسلامی، به بن‌بست اجتماعی ـ اقتصادی و نیز سیاسی دچار شده٣ ، جستجوی «دمکرات های انقلابی» درون چنین حاکمیتی، کوششی بیهوده و در بهترین حالت، خودفریبی است.

واقعیت آن است که همه جناح های حاکمیت، در سرکوب نیروهای پیشرو اجتماعی، در جلوگیری از شکل گیری سازمان های کارگری و مدنی دست در دست یکدیگر دارند. اگر هنگامی پیش تر، در نخستین دوره انقلاب بهمن، سرشت سرکوبگرانه نیروهای درون و پیرامون حاکمیت را می شد در نتیجه ناآگاهی بخش عمده ای از آنها پنداشت، اکنون و در شرایطی دیگر، چنین پدیده ای سرشتی جاافتاده و سامان یافته داشته و به عبارتی دیگر، ناشی از ناآگاهی نیروهای سرکوبگر نیست. بورژوازی سربرآورده و رشد و گسترش یافته ایرانی، در بهترین حالت، چیزی بیش از انقلاب بورژوازی نمی خواست و نمی خواهد و چون آماج های انقلاب ملی ـ دمکراتیک بهمن بسی فراتر از این خواسته بورژوازی بوده و هست، با شتاب به سوی سازش با واپسمانده ترین و محافظه کارترین لایه های اجتماعی گام برداشته است. سرشت ضد انقلاب و دیالکتیک کردار اجتماعی این نیروها در همه جای جهان چنین بوده و هست. از همین رو، انقلاب های بورژوازی در شکل های کلاسیک آن نیز، در بیشتر کشورهای اروپایی با سازش و همدستی فئودال ها و سپس زمینداران بزرگ . همراه بوده است. بورژوازی، هیچ‌گاه و از همان نخست نتوانست و نمی‌توانست به شعار «برادری و برابری» خود جامه عمل بپوشاند.

در شرایطی که طبقه کارگر ایران، با وجود پراکندگی و سستی نسبی برآمده از آن، با فداکاری بسیار که به هیچ رو با عملکرد سایر لایه های اجتماعی پیشرو و حتا نیروهای سیاسی مدعی پشتیبانی از آن سنجش پذیر نیست، بگونه ای آشکار پا به عرصه مبارزه گذاشته و در راه بازیافت حقوق صنفی ـ سیاسی خود می کوشد، کاستی ها وسستی های نیروهای چپ راستین، ناتوانی هرچه بیشتر در سازماندهی این نیروها و از آن بدتر گمراه نمودن و سردرگمی بیشتر میان آنها را دامن زده و می زند. براستی، همانگونه که در بیانیه حزب کمونیست یونان درباره رویدادهای کشور ما نیز زیرکانه به آن اشاره شده است، «... پیش شرط خنثی کردن نقشه‌های امپریالیستی و هر گونه تلاش نیروهای بورژوازی به منظور منحرف کردن مردم از راه ایجاد تغییرات مثبت به نفع مردم، رشد مبارزه ضد امپریالیستی با پیشاهنگی جنبش کارگری است»٤.

به نظرم، باید به بن بستی که مجموعه حاکمیت جمهوری اسلامی (و نه جناحی از آن) با آن روبرو شده، چرایی و چگونگی چنین بن بستی که به نوبه خود می تواند هست و نیست جمهوری اسلامی و همراه با آن یکپارچگی ایران را برباد دهد، توجه بیشتری نمود. در این باره، به برخی نکته های به نظرم عمده و سودمند در نوشتارهای پیشین اشاره می کنم:
«به نظر می‌رسد که در مجموع، دو «گزينه» عمده بيش‌تر پيش روی جنبش نيست:
نخست، پيروی از نسخه‌های ليبرال دمکراسی و سوسيال دمکراسی؛ و آفرينش نوعی دمکراتيسم بورژوايی. اين راهی است که همه ليبرال دمکرات‌های مکلا و معمم، انواع گوناگون سوسيال دمکرات‌ها و «سوسياليست‌»های تازه دمکرات شده، کسانی که به تازگی قرمه سبزی ليبراليسم به دهانشان مزه کرده و نيز همۀ آن‌ها که دانسته يا ندانسته دمکراسی را بی‌پشتوانۀ عدالت اجتماعی خواهانند، برای اقتصاد ايران پيشنهاد می‌کنند. همه اين گروه‌ها از راه‌های گوناگون با سرمايه غارتگر جهانی پيوندهای آشکار و نهان دارند؛ از پشتوانه آتشباری سنگين تبليغات نوليبراليستی سرمايه امپرياليستی برخوردارند و مستقيم و غيرمستقيم مورد پشتيبانی گستردۀ مالی آن هستند.
دوم، درپيش گرفتن راه رشد با سمت‌گيری سوسياليستی (غير سرمايه‌داری) و آفرينش نوعی دمکراتيسم خلقی با پشتوانۀ عدالت اجتماعی. طرفداران اين راه، کمونيست‌ها و نمايندگان پيگير دمکراتيسم خلقی، صرف‌نظر از اين که باورهای مذهبی دارند يا ندارند، هستند.
به نظر نگارنده اين سطور، ، ليبرال دمکراسی و همتای آن سوسيال دمکراسی و به طور کلی، انواع سامانه‌های دمکراسی بورژوايی که نقش توده‌های مردم را در گزينش دوره‌ای سگ زرد و شغال محدود می‌کنند، راه‌حل جامعه ايران نيستند. «گزينه» نخست، آنگونه که برخی سوسيال دمکرات‌ها و "سوسياليست‌" های تازه دمکرات شده می‌پندارند، پلی برای رسيدن به عدالت اجتماعی در کشور ما نيست و در سير خود به گزينۀ دوم که تنها گزينۀ درست، واقع‌بينانه و پيگيرانه انقلاب بهمن است، نمی‌انجامد. پيروی از نسخه‌های ليبرال دمکراسی و سوسيال دمکراسی، از نگاه اجتماعی- اقتصادی و نيز تاريخی، برای کشور ما گامی به پس و در جهت سياست‌های امپرياليستی است و در نهايت به پراکندگی هر چه بيش‌تر نيروها انجاميده و روند تجزيه و تلاشی کشور را که با درپيش گرفتن و ادامه سياست‌های نوليبرالی از بيش از دو دهۀ گذشته آغاز شده، شتاب بيش‌تری خواهد بخشيد. سرانجام پيمودن اين راه بن بست اجتماعی- اقتصادی است».
«کدامین گزینه پاسخگوست؟»، ب. الف. بزرگمهر، تارنگاشت «عدالت»، مهرماه ۱۳۸۵
http://www.edalat.org/sys/content/view/470/5

«همه نشانه ها حاکی است که تضاد رو برشد لیبرالیسم در کشور ما با پیشرفت و توسعه اقتصادی بسود طبقه کارگر و زحمتکشان، در شرایط نبود رهبری آگاه و انقلابی نیروهای چپ، سرانجام سبب از هم پاشیدگی اقتصادی ـ اجتماعی کشور خواهد شد. ادامه پیشرفت در جهت انقلابی و بسود زحمتکشان بدون رهبری طبقه کارگر و نیروهای پیگیر انقلابی یعنی کمونیست ها کم کم ناممکن می شود. دلیل هرج و مرج پیوسته سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی در کشور نیز در همین مساله است. انقلاب ایران بدون درپیش گرفتن راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی، در خون غرق خواهد شد. همین مساله مهم ترین نکته ای است که با آگاهی از آن باید جلوی توافق های پشت پرده بورژوا ـ لیبرالها با امپریالیستها را گرفت. گرچه، برخی از آنها با شم طبقاتی خود نیک درک می کنند که امپریالیستها درصورت دستیابی به اولین دستاوردها آنها را زیر خواهند گرفت. آنها بخویی به کمک غریزه طبفاتی خود، شمشیر داموکلسی را که برفراز سرشان قرار گرفته است، حس می کنند و به همین دلیل از شتاب بیش از اندازه برای همدستی با امپریالیست ها خودداری می ورزند و ار آنها تضمین های پایدار و استوار می خواهند. اگر چنین وضعیتی ـ که ناشی از ارتجاعی تر شدن و طفیلی گری بیش از پیش سرمایه امپریالیستی و هار شدن آن برای گوارش همه سرمایه های ملی و منطقه ای است ـ نبود، بورژوا ـ لیبرال های میهن ما که بنا بر ماهیت جهان ـ وطنی شان، "میهن شان" در چمدان هایشان جای دارد، بسی زودتر با سرمایه امپریالیستی پیوند یافته بودند. این نکته ای است که کموننیست ها و نیروهای چپ راستین بخوبی می توانند از آن به عنوان عاملی مثبت در جهت پیشبرد آماجهای انقلابی سود ببرند؛ کاری که تاکنون صورت نگرفته است.»
«رفقا، به وظیفه خود عمل کنیم!»، ب. الف. بزرگمهر، تارنگاشت «عدالت»، آذرماه ۱۳۸۶
http://www.edalat.org/sys/content/view/837/5/

«انقلاب بزرگ ملی- دمکراتيک بهمن ۱٣۵٧ در فرارويی خود چاره‌ای جز در پيش گرفتن راه رشد سوسياليستی ندارد، وگرنه محکوم به شکست است. شکستی که به دليل تحميل «گزينه» نخست [بورژوا ـ لیبرالی] به اقتصاد و سياست کشور ما، طلايه‌های آن از هم‌اکنون در چشم‌انداز ديده می‌شود. راه رشد با سمت‌گيری سوسياليستی (غير سرمايه‌داری) و برقراری نوعی دمکراتيسم خلقی با پشتوانۀ عدالت اجتماعی از بنيان با دمکراتيسم بورژوايی تفاوت دارد. می‌توان آن را راهی برای رسيدن به «جامعه عدل علی» يا «جامعه بی‌طبقه توحيدی» و مانند آن‌ها نيز پنداشت و تعريف نمود».
«کدامین گزینه پاسخگوست؟»، ب. الف. بزرگمهر، تارنگاشت «عدالت»، مهرماه ۱۳۸۵
http://www.edalat.org/sys/content/view/470/5/

«اکنون و سرانجام، دست اندرکاران جمهوری اسلامی، برخی دانسته، برخی نادانسته و برخی دیگر ناگزیر و در برزخ میان این دو ، به بن بستی که امپریالیست ها و نوچه های "ایرانی" آنها ، نشانشان داده اند، رهسپارند. پیامدهای مستقیم و نزدیک آن را هم اکنون به چشم می بینیم. پیامدهای دورتر آن، حتا برای آنها نیز که خوش خیالانه و به بهای نابودی ایران زمین، سرگرم چانه زنی ـ «چانه زنی در بالا» ـ با نمایندگان امپریالیستی هستند، بسی ناگوارتر از آن است که آنها می پندارند. آنها، با دور شدن از آرمانهای خلق های ایران و ساخت و پاخت با نیروهای اهریمنی سرمایه داری بزرگ، تیشه به ریشه خود نیز می زنند. برای توده های میلیونی مردمی که آرزوهای خود را برباد رفته می بینند و به خاک سیاه نشسته اند، آنها که بجای "جامعه عدل علی" یا "جامعه بی طبقه توحیدی"، تنها وعده سرخرمن "بهشت در آن دنیا" دریافت نموده اند، "بالاتر از سیاهی رنگی نیست"».
«نقش نولیبرالیسم در فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی ایران زمین»، ب. الف. بزرگمهر، قسمت دوم (پایان)، تارنگاشت «روند نو»، ۱۵ اگوست ۲۰۰۸
http://ravandno.net/articles_detail.php?aid=1241

«توجه و نگرشی کمی ژرف تر به رویدادهای میهن مان، بویژه پس از دستبردهای فراقانونی به اصل ٤٤ قانون اساسی و زد و بندهایی با نیروهای امپریالیستی که دیگر آشکارا از پرده برون افتاده و حتا منافع ملی کشورمان را با خطر جدی روبرو نموده، شاید کمکی برای آن گروه های چپ باشد که هنوز در پس رویدادها گام برمی دارند و دگرگونی های منفی و پیامدهای آن ها را به درستی ارزیابی نکرده اند.
معمولا در توصیف رژیم های فاشیستی بگونه ای فشرده گفته می شود که آنها چهره ای مردم گرا در زمینه اجتماعی و کرداری راستگرایانه در عرصه اقتصادی به سود هارترین نیروهای سرمایه داری درون و پیرامون از خود نشان می دهند. همین امر را ما در شرایط کنونی میهن مان به چشم می بینیم. درباره علت پیدایش چنین وضعیت ناپایداری که چه در عرصه طبیعت و چه در عرصه اجتماعی در برهه های کوتاه زمانی پدید می آید، بطور فشرده می توان گفت از بن بستی سرچشمه می گیرد که مجموعه حاکمیتی که می رود پاره پاره شود، با آن روبروست. از سویی بورژوازی لیبرال که از مدت ها پیش به سوی همکاری با امپریالیسم گام برداشته و خواهان سهمی برابر یا دستکم پیشکاری نیروهای امپریالیستی درعرصه های اقتصادی و سیاسی ـ مانند پیش از انقلاب ایران ـ حتا به بهای خیانت به منافع ملی ایران است؛ ولی با شم طبقاتی خود به خوبی پی برده است که راه چنین همکاری حتا در سطح پیشکاری برای امپریالیست ها بسته است، زیرا به انگیزه هایی که بیرون از چارچوب این نوشتار است، امپریالیست ها، در بهترین حالت در شرایط کنونی به نوکری گوش به فرمان و دست به سینه مانند حامد کرزای ـ و نه همکار یا پیشکار ـ نیاز دارند و ماه عسل شان با بورژوا ـ لیبرال ها، سوسیال ـ لیبرال ها از هرگونه شان، از مشروطه خواه گرفته تا جمهوری خواه، اسلام پناه یا کمونیست شرمگین، عمری به درازای برف در یک روز گرم تابستانی خواهد داشت؛ و از سوی دیگر، نمایندگان واپس مانده ترین نیروهای اجتماعی جامعه از بزرگ مالکان گرفته تا محافظه کاران اسلامگرای بورژوازی بازرگانی و حتا آنها که هنوز نمی دانند که با کدام پا باید از درون مستراح سرمایه داری امپریالیستی به بیرون گام نهند، با سیاست های عمیقا ضد کارگری و ضد مردمی خود در کردار آب به آسیاب سیاست های امپریالیستی می ریزند. از سویی راه همکاری کم و بیش برابر حقوق با سرمایه داری بزرگ جهانی بسته است و از سوی دیگر، برپایه خصلت طبقاتی خود، طبقه کارگر و سایر زحمتکشان را تنها برای چانه زنی لازم دارند و بازهم برپایه خصلت طبقاتی خود، توانایی در پیش گرفتن راه رشد اقتصادی شایسته برای جامعه ایران را ندارند.
همه رویدادها و نشانه ها یک بار دیگر گواه آن است که جز با درپیش گرفتن راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی (زیر پرچم اسلام یا پرچمی دیگر)، راه دیگری برای از میان برداشتن بن بست کنونی به سود طبقه کارگر و زحمتکشان، به سود همه تولید کنندگان ثروتهای مادی و معنوی جامعه وجود نداشته و نخواهد داشت. توجه به این نکته بسیار ضروری است که سرنوشت سایر لایه های اجتماعی در ایران، حتا بخش هایی از لایه های مفتخوار جامعه، در شرایط کنونی جهان و حاد شدن تضادهای آشتی ناپذیر بخش عمده ای از جامعه آدم ها در کره زمین با منافع امپریالیستی، به درپیش گرفتن چنین راه رشدی وابسته است. هر روز که می گذرد، بن بست ناپایدار کنونی تنها به سود سامانه سرمایه داری امپریالیستی است که برای رسیدن به آماج هایی فراتر از «خاورمیانه بزرگ» یا حتا دسترسی مستقیم به نفت ارزان قیمت، خیز برداشته است. همه اینها، رویهمرفته سنگینی هرچه بیشتری بر دوش طبقه دلاور کارگر ایران و نمایندگان راستین سیاسی آن گذاشته و می گذارد. یاید با همه نیرو کوشید تا ارّه را از چنگ آنها که خود نیز بر شاخه نشسته، بن شاخه می بُرند، بدر آورد.
همه این رویدادها، باید چشمان گروه بزرگی از نیروهای باورمند به سوسییالیسم علمی را باز کرده باشد که چرا دیگر حتا ابزارهای حاکمیت بورژوازی (مانند مجلس و نهادهای دیگر) در کشوری نیازمند برآورده شدن خواستهایی فراتر از انقلاب بورژوازی، دیگرکارساز و پاسخگوی نیازهای جامعه نیست؛ این رویدادها باید به همگی نشان داده باشد که چرا در شرایط بن بست کنونی، مراجعه مستقیم به توده های مردم و در راس آنها طبقه کارگر به عنوان استوارترین سنگر مبارزه برای عدالت اجتماعی، صلح و برضد نیروهای امپریالیستی، یگانه راه درست است؛ این رویدادها باید به همه آنها نشان داده باشد که چرا درجازدن در شعارهای دموکراسی خواهی و راه افتادن به دنبال «سبز» های اسلامی و غیر اسلامی که یکی سوده لوحانه رویای بازگشت به دوران نخست انقلاب در سر می پروراند و دیگری خوش خیالانه خواهان برقراری دمکراسی بورژوازی به شیوه باختری و یا برقراری حاکمیت فدرال در ایران است، تنها گمراه نمودن خود و دیگران است.»
یادداشتی کوتاه درباره نوشتار«نقش جنبش کارگری در پیروزی مبارزه برای تغییرات پایه ای و ضرورت حمایت ملی از آن»
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2009/12/blog-post_11.html

ب. الف. بزرگمهر

١٧ بهمن ١٣٨٨


پی نوشت:

١ ـ «نامۀ مردم» در مکتب فرانکفورت؛ لیبرالیسم سیاسی، نولیبرالیسم اقتصادی
تارنگاشت «عدالت» ۲٠ دی ۱۳۸۸
http://www.edalat.org/sys/content/view/4101/1/
٢ ـ مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فریدریش انگلس، برگردان قهرمان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم، ۱۳۵۸ ، انتشارات حزب توده ایران
٣ ـ درباره چرایی و انگیزه‌های چنین بن بستی، پیش از این بگونه ای فشرده در برخی نوشتارهایم، اشاره نموده ام .
٤ ـ دایره مطبوعاتی کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان، برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:
http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=961
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!