«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

ولایت فقیه، مشروعیت نظام و حق خدشه ناپذیر حاکمیت مردم

گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی مبدا و منشاء تمام این بی قانونی ها، جنایات و پس رفت جامعه ما محسوب می گردد. این اصل ارتجاعی، همانگونه که محمد یزدی توضیح می دهد، مشروعیت و قانونیت خود را ناشی از مردم نمی داند. در مقابل این دیدگاه ارتجاعی و بسیار خطرناک و فاجعه بار برای حال و آینده کشور، مبارزه مردم و همه نیروهای میهن دوست برای تحقق حاکمیت مردم و تعلق تمامی قدرت به اراده توده ها قرار دارد. که مقاومت و پیکار در برابر کودتای انتخاباتی خود بخشی از این نبرد تاریخی است.

ولایت فقیه، مشروعیت نظام و حق خدشه ناپذیر حاکمیت مردم

مقاومت تحسین برانگیز مردم برضد کودتای انتخاباتی و برگماری دوباره دولت احمدی نژاد و حوادث روزهای اخیر، موضوع کلیدی مبارزه برای تامین حق حاکمیت مردم و تعلق تمامی قدرت به اراده توده های مردم را به شکل بی سابقه ای به بحث روز بدل ساخته است.

پس از خطبه های نماز جمعه دیروز تهران (۲۶ تیرماه) خبرگزاری فارس ۲۷ تیرماه، مشروح اظهارات محمدیزدی عضو فقهای شورای نگهبان و رییس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را منتشر ساخت. مصاحبه یزدی که از چهره های شدیدا تاریک اندیش شناخته شده رژیم ولایت فقیه به شمار می آید، به دلایل متعددی با اهمیت تلقی می گردد و با دقت به آن می توان ماهیت واقعی طراحان و مجریان کودتای انتخاباتی اخیر و نیز جنبه هایی از علل شکاف ژرف درمیان محافل با نفوذ حکومت و روحانیون بلند پایه و صاحب قدرت را باز شناخت.

محمدیزدی، رییس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از جمله برای توضیح و تشریح مضمون و جوهره ولایت فقیه و حکومت ولایی اعلام داشت: «درحکومت اسلامی مشروعیت و مقبولیت با یکدیگر متفاوت است وهمراهی مردم، برای حکومت مشروعیت ایجاد نمی کند.» به بیان دقیق تر، آیت الله یزدی عضو فقهای شورای نگهبان و از عاملان تقلب انتخاباتی تاکید می کند، در حکومت اسلامی مورد نظر وی و امثال مصباح یزدی، مکارم شیرازی و دیگر واپس گرایان رای مردم ارزشی نداشته و نظام اسلامی یا رژیم ولایت فقیه برای مشروعیت خود نیازی به رای مردم ندارد و اصولا رای و نظر مردم در چنین حکومتی فاقد ارزش است.

وی سپس افزود: «مشروعیت حاکمیت در اسلام از طرف خداوند است و مقبولیت حاکمیت با همراهی مردم است.» به عبارت دیگر مطابق این نظر که دیدگاه قالب در شورای نگهبان می باشد، حکومتی و یا دولتی اسلامی حتی اگر از سوی مردم برگزیده نشده باشد، دارای مشروعیت بوده و حضور و رای مردم فقط برای این حکومت مقبولیت ایجاد می کند. در حقیقت دولت یا حکومت به دلیل اینکه مشروعیت خود را از طرف خداوند کسب می کند، به مقبولیت، همیشه و در همه حال نیازمند نیست. محمد یزدی در ادامه سخنان خود خاطر نشان نمود: «... همراهی مردم، مشروعیت حکومت را ایجاد نمی کند... اصل مهمی که زیربنای حکومت اسلامی است مورد توجه... قرار نگرفت این که اگر مردم باشند حکومت هست و اگر نباشند نیست این غلط است... این مساله که مشروعیت و مقبولیت متفاوت است زیر بنای اسلامی است که از زمان پیامبر، ائمه معصومین، غیبت کبری و در زمان ما این گونه است که ولی فقیه با دستور الهی، ولی امر است... مساله نصب الهی مطرح است و این که ولی فقیه در زمان غیبت ولی امر از جانب امام زمان است و مردم باید (توجه کنید باید) با او (ولی فقیه) همراهی کنند ...».

چنین دیدگاه پوسیده و ارتجاعی از سوی بسیاری از شخصیت های معتبر مذهبی مردود و باطل اعلام شده است. این دیدگاه و نظریه پایه ی اقدامات کودتاچیان را تشکیل می دهد و بیانگر این واقعیت است که جریان بسیار با نفوذ و مقتدری در جمهوری اسلامی با در دست داشتن اهرم های اقتصادی و سیاسی، رای مردم را فقط زینتی و تشریفاتی می داند و معتقد است در حکومت ولایی مردم می باید فرمان بردار و گوش به فرمان و مطیع ولی فقیه باشند. این جریان مقتدر و با نفوذ با حمایت از دولت ضد مردمی احمدی نژاد که دست پرورده آن است، ضمن تدارک و اجرای کودتای انتخاباتی تلاش می ورزد تمام رقبای درون حکومتی را حذف و سیطره کامل خود را قطعیت بخشد. کارنامه سیاه این جریان طی سه دهه گذشته برکسی پوشیده نیست. مسایلی نظیر تحمیل حجاب اجباری، قانون قصاص، اعدام، سنگسار و سرکوب شدید آزادی های دمکراتیک و حقوق دمکراتیک فردی و اجتماعی در کنار غارت و چپاول ثروت ملی و تخریب بنیه تولیدی و زیرساخت های اقتصاد ملی بطور عمده با نظر و مشارکت و دخالت مستقیم این نیروی اهریمنی به مرحله اجرا درآمد و به جامعه ایران تحمیل گردید. ازهمان ابتدای انقلاب این نیروی مرتجع با حمایت رهبری خمینی حقوق و آزادی های دمکراتیک را پایمال و وضعیتی ناگوار را پدید آورد. گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی مبدا و منشاء تمام این بی قانونی ها، جنایات و پس رفت جامعه ما محسوب می گردد. این اصل ارتجاعی، همانگونه که محمد یزدی توضیح می دهد، مشروعیت و قانونیت خود را ناشی از مردم نمی داند، در مقابل این دیدگاه ارتجاعی و بسیار خطرناک و فاجعه بار برای حال و آینده کشور، مبارزه مردم و همه نیروهای میهن دوست برای تحقق حاکمیت مردم و تعلق تمامی قدرت به اراده توده ها قرار دارد. که مقاومت وپیکار در برابر کودتای انتخاباتی خود بخشی از این نبرد تاریخی است.

ولایت فقیه و استبداد ولایی که پایگاه طبقاتی آن بیش از پیش محدود به سرمایه بزرگ تجاری وسرمایه بوروکراتیک نوین است، حاکمیت و بقای خود را در اختناق، سرکوب و پایمال ساختن حقوق و آزادی های دمکراتیک می داند و فقط با زورسرنیزه قادر به ادامه حاکمیت خود می باشد.

مواضع محمد یزدی، در خصوص حکومت اسلامی و فاقد اعتبار بودن رای مردم، ضرورت تشدید مبارزه با کودتاچیان را که هدف عالی و نهایی آن تامین حق خدشه ناپذیر حاکمیت مردم است، با روشنی تمام در دستور کار قرار می دهد. در عین حال موضوع مشروعیت در حکومت اسلامی بیش از گذشته، ماهیت رژیم ولایت فقیه را نزد افکار عمومی مردم افشا می کند و خود وسیله ای است برای رشد و گسترش مبارزه برای آزادی و عدالت و طرد رژیم ولایت فقیه!

برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:

http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=733

۳ نظر:

ناشناس گفت...

تضاد دروني

نظام هاي بسته كه به اصطلاح مبناي اعتقادي دارند . خواه آسماني باشند و يا زميني . با گذشت زمان دچار تضاد دروني مي گردند .

چرا كه اولا نظام ايذئولوژيك در چارچوب زمان متحجر و منجمد است . يعني انديشه رهبران و تعاليم آنان به عنوان اصول اوليه ثابت و ايستا مي ماند . در حاليكه علم در گذر زمان پوينده است . و گه گاه بر اصلي از اصول ايدئولوژي خط بطلان مي كشد .

ايدئولوژي در قبال يافته هاي علمي بلا دفاع است . وقتي حرف تازه اي براي گفتن نداشته باشد . كارائي خود را از دست مي دهد . بنابراين فرجام نظام هاي ماركسيستي و ديني . فرجام خوشي نخواهد بود .

دوم اينكه رهبران ايدئولوژي بخصوص از نوع ديني آن از سپر قداست برخوردارند . در حاليكه مي دانيم . قداست در ميدان سياست جائي ندارد . رهبر سياسي بايد انتقاد پذير باشد تا منجر به استبداد نگردد .

مطمئنن نظام هاي كمونيستي نسبت به ديني اندكي برتري دارند . زيرا آزادي فردي در آنها بيشتر و محدوديت هاي شرعي كمتر است . از جمله انتخاب نوع لباس . برگزاري كنسرت رقص و موسيقي و نوشيدن مشروبات و غيره آزاد است .

اما حكومت هاي كمونيستي نيز در مقايسه با سيستم هاي سرمايه داري عقب ترند . هم از لحاظ مادي و هم معنوي . آهنگ پيشرفت علمي و صنعتي كند تر و سابقه آنان در رعايت حقوق بشر تاريك است .

شما اوضاع كوبا .كره شمالي و ويتنام و يا همين ابرقدر روسيه و چين را مطالعه كنيد . و ببينيد . با آزادي خواهان چه مي كنند . يك صداي آزاد يك روزنامه آزاد و يك حزب آزاد در اين كشورها وجود ندارد .

وقتي آزادي بيان و امكان خبررساني در داخل نباشد مردم و حتي رهبران سياسي به رسانه هاي خارج روي مي آورند . از جمله اين آقايان كه استبداد سابق را به زيركشيدند. خودشان از تبليغات غرب استفاده كرده اند .

به طور كلي در نظام هاي مكتبي راه بر فعاليت اجتماعي و اقتصاد آزاد بسته است . فرصت هاي شغلي اندك است . و بخاطر اعمال تبعيض شغل مناسب نصيب عموم نمي گردد .

در جهان امروز نظام هاي دموكراسي حرف اول را مي زنند . چرا كه به خاطر وجود آزادي مطبوعات مسئولين آن زير ذره بين انتقاد قرار مي گيرند . و واقعيت ها گفته مي شود .

مشكلات بررسي و براي آن راه حل پيدا مي شود . قواي مقننه فارغ از احكام شرع . هر روز جامعه را با قوانين تازه مجهز مي كند . بدين ترتيب است كه سيستم خود به خود عيب ها را مي زدايد و انحرافات را تصيح مي كند .

نشانه ديگر دموكراسي قدرت و حاكميت قانون است كه در جامعه رشوه خواري و پارتي بازي نمي شناسد و فراتر از قدرت رهبران عمل مي نمايد .

تا به حال ديده و شنيده نشده كسي به منظور ادامه تحصيل و يا كاريابي و يا تامين جاني از يك كشور دموكراسي به كشور كمونيستي و يا ديني مهاجرت كند و يا پناهنده شده باشد . اما عكس اين قضيه فراوان ديده شده .

اگر ملت هاي مسلمان را جهان سوم بناميم . بي شك كشورهاي كمونيستي جهان دوم اند . و كشورهاي غربي با نظام دموكراسي جهان اول به شمار مي آيند .

با اين وجوددر نظام هاي دموكراسي نيز حضور يك نيروي چپ مترقي لازم است . تا نقش خويش را در تعادل سرمايه ايفا نمايد .

حال با توجه به تجاربي كه در چند دهه اخير پشت سر گذاشتيم . بايد گفت هر تحول در هركشور روي دهد و حاصل آن آزادي و دموكراسي نباشد . نتيجه نخواهد داد و پيشرفتي حاصل نخواهد شد .

جامعه سالم . با نشاط و سرزنده آن است كه ستونهاي قدرتش ملي و بر نظام قانون دموكراسي استوار باشد . تشكلهاي مستقل فرهنگي . اجتماعي . صنفي . هنري داشته باشد . و توسط نخبگان لايق قوام گيرد .

سنديكاهاي كارگري . اتحاديه مشاغل . اتاق اصناف . انجمن فرهنگيان . ساختارسياسي سالم . تشكيلات حزبي و مطبوعات آزاد . نشانه هاي بلوغ اجتماعي و سلامت فكري يك ملت است . به شرط آنكه اين نهادها مستقل و فعال باشند و نه فرمايشي .

شك نيست كه ملتهاي جهان دير يا زود با شناخت اين واقعيت ها راه نجات و سعادت خود را در نظام دموكراسي خواهند يافت .

ناشناس گفت...

ناشناس محترم! تصور نفرمائید آنچه را که در اینجا مرقوم فرموده اید، کشف تازه ای است. اینها بیان سطحی و پس مانده های حاصل از تبلیعات و گفته های ایدئولوگها و سیاست پردازان سرهایه های است که دهه های طولانی نشخوار شده است. آنها همیشه سعیکرده اند و می کنند که، جهان بینی طبقه کارگر و سوسیالیسم علمی را با ادیان مختلف و در این اواخر، با فاشیسم همسان و مساوی بشمارند. ولی، طوفان زمان، پوسته این تفاله های را در هم شکسته و اهیت درونی آن را آشکار ساخته است. امروز در شرایطی که، کسی برای تبلیغات امپریالیسم پیرامون آزادیهای سرمایه داری و ابدیت نظام سرمایه داری تره هم خرد نمی کند، مفهوم چنین اظهارات سطحی، چیزی جز گرفتار شدن در گنداب سرمایه و دست و پا زدنهای مهلک نیست. قبل از اظهار نظر، سعی کنید بیاموزید تا بتوانند سیمای منفور نظام مبتنی بر دزدی و استثمار را ببینید، از دغلکاریها و ریاکاریهای آنها، از جنایات و خودسریها و غارتگریهای آنها سر دربیاورید.

ناشناس گفت...

نقل قول . (مفهوم چنین اظهارات سطحی، چیزی جز گرفتار شدن در گنداب سرمایه و دست و پا زدنهای مهلک نیست )

اگر اندكي در فرهنگ لغت جستجو كنيد . واژگاني بهتر مودبانه تر و در شان و منزلت و معرفت انساني مي يابيد كه با آن مطلب بنويسيد . و منظور خود برسانيد .

فرهنگ كلام شما نشان مي دهد كه اگر به قدرت برسيد . رهائي ملت از حاكميت شما بس خونين و دشوار خواهد بود .

سابقه ديرينه مرام اشتراكي را در مقاطع مختلف داريم . آنچه از دوران مزدك شروع شد . و پس از هجوم تازيان خوارج به آن لعاب اسلامي زدند و نا همين قرن اخير كه اوج بالندگي آن را در حزب توده ديديم .

خوشبختانه مرام كمونيستي به مذاق مردم ايران سازگار نبوده و نيست . اما سئوالي كه آقاي ماركس هم نتوانست به آن پاسخ دهد اين است .

كه وقتي كارگر به حكومت برسد . ديگر خود كار گر نيست . پس چگونه مي تواند از منافع كارگر دفاع كند . رهبران كمونيستي هيچكدام دست پينه بسته ندارند . بنا براين مكتب كمونيستي هم يك ابزاري است براي قدرت گرفتن مدعيان و متوليان آن .

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!