«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

استاد سروش شمشیر قلم از نیام بیرون کشید!

استاد عبدالکریم سروش، روشنفکر دینی! پس از کلی رهنمود دادن به موسوی و کروبی، نیش قلم زهرآگین و بّرنده‌ی خود را با صنعتی نوشتاری و شگردی ادبیاتی، متوجه جنایتکاران حاکم میکند:

" ..... اینک که فساد و خیانت، ظاهروعریان (اینجا را داشته باشد) از پرده به در افتاده است من هم در پایان نصیحتی از زبان باباطاهرعریان (به به چه مراعات نظیری!) برای حاکمان دارم:

مکن کاری که بر پا سنگت آیو

جهان با این فراخی تنگت آیو

چوفردا نومه خونون نومه خونند

تو نومه خود ببینی ننگت آیو

(که البته "ز نام خود شنیدن ننگت آیو" درست‌ است.)

معلوم میشود استاد سروش فقط محمود دولت‌آبادی را جر میدهد و به جنایتکاران حاکم که میرسد، ناله‌ی پیرزن سر میدهد (آن هم از قول باباطاهر) که قیامتی هم هست و در روز صدهزارسال از خودتان شرمنده میشوید.

چه خوش فرمود باباطاهر:

تمام زندگی در خوف و بیم بی

عوامانه سخن، رسم قدیم بی

ز دانشمند امروزی چه پرسی؟

سروشش یک چنین عبدالکریم بی

-------------

تو که از قافله جا مونده بودی

خودت را توی اخبارش چپوندی

"لب بوم اومدی قالیچه تکوندی"

"قالیچه‌ت خاک نداشت، خودتا نموندی"


برگرفته از تارنگاشت «اصغر آقا»:

http://www.asgharagha.com/archives/002210.php

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!