«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

چند – هیچ به نفع جنبش کارگری ؟!


ملاحظاتی درباره ی مراسم اول ماه مه سال ۸۸ در تهران

 

اشاره: درپاسخ به سوالاتی* که حول و حوش برگزاری مراسم روز جهانی کارگر امسال در تهران شده است، درست تر دیدم که برای یک بررسی نسبتاً دقیق تر، به شکل و ترتیبی که در متن ذیل آمده است به بررسی جنبه های مختلف این اتفاق بپردازم. امید که قدم مؤثری باشد.

مراسم های مختلف اول ماه مه امسال؛ تفاوت ها و اشتراکات

درباره ی مراسم های اول ماه مه – روز جهانی کارگر –  در سال ۸۸ گزارش ها و مطالب مختلفی نگاشته شده است. یکی از نکات مشترک مراسم های برگزارشده در شهرهای مختلف ایران، قطعنامه ی سراسری بود که توسط تشکل های مستقل جنبش کارگری ایران اعلام شده بود. درشهرهای مختلف متناسب با امکانات، توازن قوا و پیشینه ی برگزاری مراسم درسال های پیش، مراسم هایی با شکل های مختلفی برگزارشد. نکته اساسی و مهم دیگری که  درهمه ی آنها  مشترک بود، این است که اکثر گروه های کارگری درشهرهای مختلف در مراسم امسال، درفرم و محتوای مراسم نسبت به سال قبل خود پیشروی داشته اند.

واقعیتی دیگراین است که  قدرت کارگران دراجرای مراسم و درجه ی عقب نشینی حاکمیت در جاهای مختلف متفاوت بوده است، اما مقایسه توان کارگران هرشهربا شهردیگر به طور کلی نمی تواند قیاس درستی باشد ولی می تواند به عنوان تبادل تجربه مورد دقت کارگران قرارگیرد. به عنوان مثال اگر به برگزاری مراسم امسال درسقزو عقب نشینی قابل توجه حاکمیت و پیشروی کارگران سقزنظری بیفکنیم آن را یک موفقیت بزرگ خواهیم یافت؛ اما آیا لزوماً این امکان در تهران یا جای دیگری می توانست به وجود آید؟ دراین مورد مصاحبه ای که با محمود صالحی در مورد تاریخچه ی برگزاری مراسم اول ماه مه  انجام شده است، نشان می دهد چگونه کارگران سقزبرای رسیدن به موقعیتی که حالا دارند، هزینه ها و تجربه های قابل ذکری را از سرگذرانده اند.

 درواقع موقعیتی که اکنون ایجاد شده، نسبت مستقیمی با زمینه ی پیشین و حاصل پراتیک مشخص آنان در گذشته است. سطح حرکت در هرجا نتیجه ی  مشخص ِ حرکت های پیشین آنان است و مقایسه صرف ِ حالای ِ یک جا با جای دیگر، ازنظردورداشتن دیروز ِ پراتیک هر کدام از آنان است. به هرحال اما برای ما کارگران کنکاش درامروز و گذشته و سطح رادیکالیسم  ِ کارگران دیگرمی تواند درس آموز و مثمرثمرباشد.

دراین گزارش- مقاله قصد برتمرکزبرمراسم اول ماه مه درتهران است. و نیزلازم به اشاره است که این نوشتاربیش ازهرچیزمتکی برمشاهدات عینی و نیزاستناد به اطلاعیه ها و متون منتشرشده توسط کمیته ی برگزاری مراسم اول ماه مه – روز جهانی کارگر– سال ۸۸ است.

پیش ازورود به  این سوال که ویژگی های گوناگون مراسم روز جهانی کارگر امسال در تهران چه بود ، لازم می دانم اشاره ای کوتاه به لزوم و چرایی و جنبه های مختلفی از اهمیت برگزاری مراسم روزجهانی کارگر– درکلیت آن – داشته باشم و سپس به مراسم امسال درتهران خواهم پرداخت.

چرا مراسم روزجهانی کارگربرای ما کارگران یکی از باید هاست؟

همیشه قصد نظام سرمایه و استثمار این بود ه است که کارگران هرگزمتوجه وجه اشتراک پشت پرده ی مناسبات سرمایه داری نشوند و برای این هدف ، دستگاه فکری-عقیدتی- تبلیغاتی خود را با تمام قوا بسیج میکنند. کارگران فکری- فیزیکی و همه قشرها و لایه های مختلف طبقه کارگرهمگی دریک چیزمشترک هستند و آن عبارتست از تولید تمام ثروت های مادی - معنوی جامعه ؛ درحالیکه خود ازآن بهره ای ندارند. البته به او فقط تا اندازی بهره میدهند که با آن زنده بماند تا باز در خدمت ایجاد سود برای کارفرمایان و سرمایه داران – دولتی و خصوصی – باشند. درک مشترک ازاین واقعیت عظیم ،یک آگاهی اساسی است که می تواند نظام سرمایه داری و دولت ها و دستگاه های سرکوب گرقضایی- امنیتی و نظامی حامی آن را در معرض تهدید قراردهد. اجتماع همگانی لایه های گونا گون اما هم سرنوشت و هم ماهیت ِ طبقه کارگر دریک روز و نه تنها دریک کشوربلکه در سطح جهان، درروز جهانی کارگر تأکید برهمین واقعیت است. چه اینکه اجتماع همگانی کارگران دراین روز علاوه بر امکان طرح مطالبات جاری، این امکان را می دهد تا یک ضرورت اساسی دیگر را حتی اگر در یک برنامه ی یک روزه باشد را مطرح نمایند و آن هم عبارتست از اینکه کارگران به جزاتحاد و دورهم گرد آمدن ابزار دیگری برای قدم به قدم عقب نشاندن نظام سرمایه داری ندارند. گرد هم آمدنی که درشکل کامل ترآن، باید و لزوماً درهرواحد صنفی- تولیدی – خدماتی باید منجربه ایجاد تشکل های مستقل کارگری و سپس پیوستن قدرت اتحاد این تشکل ها برای ایجاد سامانه ی سراسری کارگری محلی، کشوری و جهانی  شود. ازطرفی علاوه بر طرح مطالبات روزمره دراین مراسم ها و علاوه بر به نمایش گذاشتن جنبه ای از اتحاد و همبستگی و گردهمایی کارگری، مراسم روزجهانی کارگر یاد آور واقعیت بزرگ دیگری نیزهست؛ واقعیتی که تاریخ مبارزه طبقاتی کارگران و رویارویی این طبقه با نظام سرمایه داری را یاد آورمی شود. جان باختگان بسیاری ازمیان کارگران علاوه برپیش بردن مطالبات اساسی کارگران، درمراحل مختلف تاریخی دستاوردها و حقوق اجتماعی - سیاسی- اقتصادی بسیاری را برای تمامیت جامعه انسانی به ارمغان آورده اند.

بسیاری ازحقوق دموکراتیک امروزه ی موجود در جهان، چیزی نیست جز حاصل مبارزات طبقه کارگرکه برای این دستاوردهای بشری، ازجان و مال و خون خود هزینه کرده است. اگرچه تکمیل روند دستیابی به لایه های واقعی وعمیق دموکراسی نیزهمواره مد نظرپیشروان طبقه کارگربوده است. اما به هرحال حتی دموکراسی های نیم بند و ظاهری موجود هم، چیزی جزامتیازهایی نیست که سرمایه داری درعقب نشینی های خود به کارگران داده است.

روزجهانی کارگر، یاد آور و تأیید همه ی این مضامین است. ازاین رو اهمیت برگزاری مراسم در این روز درسطح جهان فقط به هدف دورهم جمع شدن یا صرفاً جشن گرفتن نیست و حاوی بسیاری از مفاهیم و کدهای مبارزه طبقاتی کارگران است. درست ازهمین روست که دستگاه های سرکوب قضایی - پلیسی دولت ها، همواره و درجهت حفظ موقعیت سرمایه داران، اقدام به سرکوب اجتماعات مربوط به این روزکرده اند.

 

اتحاد عمل و این بار خیابان و شهر به جای دشت و کوه

همگان به یاد دارند که درنتیجه ی سنگ بنای با ارزشی که کارگران درسال های قبل در تهران گذاشته بودند، مراسم روزجهانی کارگرازمحافل خانوادگی به شکلی علنی و سال ها بعد دردشت خور( در جاده ی چالوس ) ادامه یافت. زحمت های بی دریغ کارگران برای این مراسم قابل تقدیراست که درتاریخ جنبش  کارگری به نیکی ازآن یاد خواهد شد. و یا ابتکارتشکلهای جنبش کارگری درحضورفعالانه درمراسم خانه کارگر در سال ۸۶ و تحمیل شعارها و مطالبات واقعی کارگران به جای مطالبات دست کاری شده و ارائه شده توسط خانه کارگروابسته به حکومت یکی دیگر ازاقدامات ارزشمند کارگران بود. درسال ۸۷ قراربر این شد که مراسم در پارک چیتگر( واقع در اتوبان تهران- کرج) برگزارشود که نیروهای امنیتی ازورود کارگران به پارک جلوگیری کردند و کارگران درپارک جهان نمای کرج مراسم را برگزارکردند.

مراسم سال ۸۸ اما حکایتی دیگربود ، از آن دست که برای همیشه برگزاری مراسم  درسطحی علنی و درمیان مردم و درشهررا تثبیت کرد. هم پای ِ گسترده تر شدن سطح اعتراضات کارگری و درست ازنتیجه ی پراتیک مبارزاتی کارگران، این بارتحلیل تشکل های مستقل جنبش کارگری نیزبه نقطه ای غیرقابل اغماض رسید؛ مراسم امسال باید به جای کوه و دشت در وسط شهرو درکنارکارگران بیشتری ، در میان  مردم و رو درروی حاکمیت برگزارشود! کارگران دریافتند که اختلافات نظری نباید باعث شود که برسراشتراکات در مطالبات، متحد نشوند. این یکی از دستاورد های ارزشمند ، درسال های اخیردرجنبش کارگری ایران بوده است.  دستاوردی که نمی توانست لزوماً و صرفاً ازفرمول های – البته درست – تئوری بیرون آید، بلکه بر تجربه ی عملی کارگران و مشاهده کردن نتایج زیان بارجدا کاری دراین سالها اتکا داشت. باری بالاخره پس از چند دهه، اتفاقی که باید می افتاد، افتاد.

سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران هفت تپه، اتحادیه آزاد کارگران ایران، هیأت بازگشایی سندیکای کارگران نقاش، شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری، کمیته پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری، جمعی ازفعالین کارگری، شورای زنان و کانون مدافعان حقوق کارگر، به دور ازاختلافاتی که حقیقتاً برسرمسائل متفاوت دارند، درظرف اتحاد عملی به نام " کمیته برگزاری مراسم روز جهانی کارگر۸۸" گرد هم آمدند. مطالبات و خواسته هایی که ازنظرآنان مسائل اصلی و امروزین ِکارگران ایران بود، درقالب قطعنامه ی کارگران ایران منتشرشد. و فراخوان مشترک برای شرکت در مراسم، تحت نام کمیته برگزاری – ازجمله– درتهران و درپارک لاله را صادرکردند.

تا پیش ازلحظه اتفاقات روزجمعه ۱۱ اردیبهشت ۸۸ – اول ماه مه – تا همینجا بزرگترین دستاورد برای جنبش کارگری حاصل شده بود. درک همه ی این تشکل ها به لزوم اتحاد عمل، حتی با وجود اختلافات اساسی – نه فقط تاکتیکی بلکه استراتژیک- در دیدگاه ها و عملکرد های این تشکل ها. این نکته خود به تنهایی نوید آن است که تجربه تاریخی طبقه کارگربرای اتحاد – تنها ابزار ِ رودررویی با سرمایه داری – امروز درجنبش کارگری ایران، آن هم به واسطه پشتوانه تجربه ی عملی و پراتیک حاصل شده است.

حاکمیت ، گیج و وحشتزده ازبیانیه ی مشترک این گروه ها اقدام به ارعاب و پیگرد کارگران کرد. ازچندین روزپیش از مراسم، تعداد زیادی ازکارگران و فعالان احضارشدند، تهدید تلفنی شدند، تعقیب شدند و جو ارعاب با تمام قوا توسط دستگاه های امنیتی- پلیسی به اجرا گذاشته شد. تصورحاکمیت اشتباه بود. این بار اتحاد عمل ، خواست چند فعال کارگری نبود. بلکه نتیجه ای بود که اکثرتشکل های مستقل جنبش کارگری بر آن اصرارداشتند. همانطورکه مراسم بالاخره انجام شد، نکته جالب و شاید حاشیه ای اما بسیار مهم ِ این اتحاد عمل آنطور که از کارگران فعال شنیده شده است این بود که بسیاری از نکات تاریک و گاه برخی سوء تفاهم های میان کارگران فعال در نتیجه ی این اتحاد عمل  برطرف شد. و حتی پس از سرکوب مراسم، بیشترازروزهای قبل ازمراسم، کارگران به هم نزدیک شدند.

سرمایه داری ازاین اتحاد عمل بسیارعصبانی بود و نحوه ی سرکوب مراسم به خوبی نشان دهنده این عصبانیت و اهمیت اتحاد ایجاد شده است. شرح نحوه ی سرکوب مراسم و یورشی که به شرکت کنندگان شد، و اینکه بیش از ۱۵۰ نفر پس ازضرب و شتم دستگیرشدند و یا برخوردهای تهدید آمیزبا خانواده های دستگیرشده را کمیته برگزاری دراطلاعیه های شماره یک و دو خود منتشر کرده است و دراینجا نیازی به تکرارآن نیست.

 

اول ماه مه امسال ، نقطه تلاقی و همبستگی جنبش های اجتماعی:

نه تنها درمیان دستگیرشدگان درمحل مراسم، بلکه درمیان شرکت کنندگان درمیدان آب نمای پارک لاله واقعیتی چشمگیر وجود داشت. تعداد زیادی ازمعلمان ( که در قطعنامه به نام کارگران فکری مورد حمایت قرارگرفته بودند) ، فعالان جنبش زنان (که در بندی از قطعنامه حقوق اجتماعی-اقتصادی- سیاسی برابر با مردان برای آنان خواسته شده بود)، فعالان دانشجویی و بازنشستگان (که در بند هایی از قطعنامه ی کارگران از انها پشتیبانی شده بود)، جوانان و فعالین جنبش لغو کارکودک حضورداشتند.

 ازمدت ها پیش شنیده می شد که گفتگو و نقد و نظربین فعالین کارگری و فعالین جنبش زنان، معلمان ،فعالان  لغو کارکودک و دانشجویی درحال انجام است. تلاش های طرفین درگیر ِ بحث نهایتاً به لزوم همبستگی بین  دست کم بخشی از فعالین این جنبش ها ختم شد. مطالبات تاریخی طبقه کارگر و افق دید جنبش کارگری، تصویری مستدل ازاین واقعیت است که دلیل تمام استثمارو ستمی که برزنان، کودکان و دیگراقشارجامعه می شود، ریشه درهمان مناسباتی دارد که جنبش کارگری برای محوآن مبارزه می کنند.

 ادعا نمی کنم که همه ی طیف های مختلف این جنبش های اجتماعی دقیقاً به این نکته رسیدند و به همان دلیل درمراسم روزجهانی کارگرحاضرشدند ولی دست کم بحث و گفتگوهای طولانی که ازسال ها پیش آغازشده را عامل مؤثری می دانم که نهایتاً باعث شد تمام این جنبش ها بتوانند حداقل ،پاره ای از مطالبات خود را در قطعنامه ی کارگران بیابند و نهایتاً درمراسم روزجهانی کارگرحاضرشوند. تعداد دستگیرشدگان ازجنبش زنان، دانشجویان و لغو کارکودک بسیارقابل توجه بود. و حضور آنان در مراسم چشمگیر تر.

این اتحاد برسرمشترکاتی  هرچند نه حداکثری – ، بین جنبش های اجتماعی ایران یکی ازنمودهای مراسم روزجهانی کارگر سال ۸۸ بود.

 

ایستادگی زندانیان و خانواده ها:

پس ازآنکه نیروهای سرکوب ، عصبانی و شتابزده به قصد متلاشی کردن فوری اجتماع حاضر در پارک اقدام به ضرب و شتم و بازداشت هرآنکسی که دم دستشان بود کردند، و پس از آنکه تمام خودروهای درنظرگرفته شده برای انتقال دستگیرشدگان پرشد و پس ازآنکه تحرک زیادی درمیان حاضران درمحل مراسم اتفاق افتاد، دستگیرشدگان را به کلانتری ها منتقل کردند و بازجویی های اولیه انجام شد، قرارها صادرشد ،مردان را ازکلانتری و پلیس امنیت میدان حُر و زنان را ازپلیس خیابان وزرا و نهایتاً همگی را به بند ٢۴۰ زندان اوین منتقل کردند.

یکی از آزاد شدگان نقل کرده است که در شب اول در کلانتری انقلاب بین نیروهای اطلاعات و نیروی انتظامی درگیری لفظی و بعد فیزیکی ایجاد شده است. و ضمن دریده شدن لباس های طرفین برخی در اثر کتک کاری خونین شده اند. گفته شده که نیروی انتظامی بر سر نحوه ی سرکوب و تعداد دستگیری ها و اینکه چرا باید دستگیر شدگان در محل نیروی انتظامی نگهداری شوند با اطلاعات اختلافاتی داشته است.

به قرار تماس هایی که از زندان با خانواده ها گرفته می شد و بر اساس گزارش هایی که آزاد شدگان از اتفاقات زندان ارائه کرده اند ، روحیه ی بالای دستگیرشدگان درتمامی این مراحل مثال زدنی است. جوان تر ها که برخی انتظارداشتند مستأصل ،متعجب یا مرعوب شده باشند درکلانتری و درزندان اقدام به خواندن آوازهای دسته جمعی و شورانگیزکردند. بزرگترها و یا آنانی که قبلاً نیزطعم بند و حبس و سرکوب دستگاه های ضد کارگری را دیده بودند درزندان، فضای حبس را تبدیل به حلقه های بحث و تبادل نظرکردند. برخی با برخی دیگر قرارگذاشتند که پس ازآزادی با هم فعالیت مشترک کنند و چه خوب که همدیگر را یافته اند! کسانی ازفعالین زنان، ازفعالین کارگری و دانشجویی – و برعکس – ازهم قول گرفتند که پس از آزادی ترتیب جلسات مشترک و مصاحبه ای دسته جمعی و انتشارآن را بدهند.

دربازجویی های تکمیلی  دربند اطلاعات زندان اوین– بند ٢۰۹ –  که طی ساعت ها بازجویی و فشارانجام گرفت، بسیاری ازدستگیرشدگان دربرابرانبوهی ازفشارها و سؤال ها قرار گرفتند تا معلوم شود چه کسی یا چه کسانی ترتیب دهنده مراسم بودند، حال آنکه انگیزه ی این اتحاد عمل و مراسم جایی درست درمیان کارگران و مردم بود و دستگیری ۱۵۰ نفرنمی توانست باعث توقف خواسته چندین میلیون انسان شود.

یکی از نکات غرور آفرین این بود که از طریق آزاد شدگان روزهای اول و یا تماس های تلفنی این خبر به بیرون رسید که زنان زندانی دسته جمعی اعلام کرده اند ما قرار وثیقه های پنجاه تا صد میلیونی را نخواهیم پذیرفت و هیچ اصراری برای آزاد شدن نداریم مگر اینکه بی قید و شرط ما را آزاد کنید.

پس از آن مردان نیز همین تصمیم را گرفتند و خانواده ها نیز روحیه گرفتند و در نهایت ایستادگی زندانیان و خانواده هایشان باعث شد قرارهای وثیقه به قرار کفالت تبدیل شد.

این بدعتی بود که از زنان دستگیر شده آغاز شد و تا جایی که از شهر های دیگر شنیده شده این حرکت ِ زنان و مردان در اوین مورد توجه دیگر فعالین سراسر کشور قرار گرفته است.

دستگیری ۱۵۰ نفر، نخست ازمنظرحاضرین عادی درمحل و سپس ازبعد رسانه ای به ضد خواسته ی حاکمیت بدل شد. خانواده ها با تجمع هرروزه خود در مقابل دادگاه انقلاب واقدامات اعتراضی دیگر این فضا را شکستند که کسانی که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی – تجمع غیرقانونی – برهم زدن نظم عمومی و ... دستگیرشده اند، اتفاقاً هیچ جرمی مرتکب نشده اند و با غرور و کاملاً معترضانه برای آزادی دستگیرشدگان فریاد کردند. این از طرفی بدین مفهوم است که اگرزمانی زدن هر کدام از اتهامات و انگ های فوق الذکر باعث خاموشی دیگراعضای خانواده و احتمالاً ترس یا خجالت ازبیان این اتهام می شد، این بار خانواده ها لب به اعتراض گشودند. ازاتهام  بستگان خود سخن گفتند و این پیام را دادند که عزیزان ما مجرم نیستند و ما برای این انگ ها ارزشی قائل نیستیم و آنانی که عزیزان ما را دربند کرده اند، مجرمند.

در روزهای اول با تهدید به دستگیری و تهدید به گاز اشک آور با خانواده ها برخورد می شد.

گفته میشد از شما عکس و فیلم میگیریم و بعداً به حسابتان خواهیم رسید و افرادی از خانواده ها سینه سپر کرده در مقابل دوربین می ایستادند و می گفتند : بفرما عکس بگیر ولی خوب بگیر. عکسم خراب نشود!

خانواده ها را از جلوی دادگاه انقلاب پراکنده می کردند .اما آنها باز بر می گشتند. در روزهای بعد دیگر با این جمع کاری نمی توانستند داشته باشند وبسیاری از آنان روی پله ی دادگاه می نشستند. جایی که حتی توقف چند ثانیه ای روی آن به اصطلاح اکیداً ممنوع بود.

یکی از خانواده ها شنیده بود که کسی از مقامات دادگاه حین مکالمه ی تلفنی با عصبانیت به نفر آنسوی خط هشدار می داده که : هر چه زودتر تکلیف پرونده های پارک لاله را مشخص کنید ،خانواده هایشان برای ما آبرو نگذاشته اند!

۱۵۰ نفرات دستگیرشده به جزآنان که سابقه ی سرکوب و آزارو زندان توسط حاکمیت را داشتند، همگی درکنار هم چهره ی واقعی تری ازنظام سرمایه داری را دیدند. و برای بسیاری ازآنان چنانچه خرده توهمی نسبت به ماهیت نظام وجود داشت اکنون این ماهیت برایشان روشن شده است.

ازآن ۱۵۰ نفر دراثراین تجربه ی سرکوب و دستگیری و زندان و بازجویی و محاکمه و به عبارتی این دوره ی کارآموزی آگاهی طبقاتی بیش ازچند ده نفرفعال با انگیزه ساخته خواهد شد. ازهمین رو نه تنها برگزاری مراسم مشترک توسط تشکل ها ی مختلف ، بلکه دستگیری ها نیز خود منجربه قدمی رو به جلو شد برای جنبش های اجتماعی ایران و درواقع سرکوب حاکمیت که به قصد ایجاد رعب و وحشت و به عقب راندن فعالین بود، نتیجه ی عکس داد.

 

خارج از کشور – سطح بین الملل

اتحاد عمل در داخل کشور با وجود جو رعب و وحشت  سرکوب تبدیل به پیامی برای خارج کشور شد. دربعد فراکشوری ،همین امر باعث ایجاد تحرکاتی درفعالین خارج ازکشورشد و تا جایی که گزارش های آن دیده شده، به نحوی، اشکالی ازاتحاد عمل و اعتراضات و تجمعات قابل و مهمی توسط آنان اتفاق افتاده است.

در باره ی چند و چون برنامه ها و تحرکات در خارج کشور، بیگمان گزارش های سودمند و نقد و نظرهای مختلف خواهد توانست قدم موثری باشد.

 

موخره

امروز که این مطلب نگاشته می شود هنوز درحدود ۳۰ نفرازدستگیرشدگان درحبس هستند و تلاش های کارگران و تشکل های کارگری درایران و جهان و نهاد های جهانی کارگری و حقوق بشری همچنان برای آزادی این عزیزان ادامه دارد. امسال سنگ محکم دیگری برسنگ بناهای از پیش نهاد شده توسط جنبش کارگری گذاشته شد.از منظر نگارنده نکات مثبت حرکت امسال کارگران آنچنان درخشان و برجسته بود که اولین مجال بررسی را به این جنبه ها اختصاص دادم. منتظر می مانیم تا در اولین فرصت شاهد این باشیم که تشکل های شکل دهنده ی کمیته برگزاری دست به نقد نکات مثبت و نیز کم و کاستی های مراسم امسال بزنند. این حرکت باید ازهرمنظرمورد نقد قراربگیرد. اما چیزی که واضح است این است که این مراسم و تجمع علنی و چند هزارنفری کارگران ایران دیگربه کوه بازنخواهد گشت. امید دارم که تشکل های مستقل جنبش کارگری با حفظ اتحاد عملی که دربین خود به وجود آورده اند برای برگزاری مراسم سال ۸۹ قدمهای محکم و با ارزش تری بردارند. نیزاین نکته قابل تبریک است که این اتحاد عمل توانسته است باعث ایجاد بحث و نقد و همکاری در مسیرایجاد تشکل های مستقل کارگری و نیزتقویت تشکل های موجود شود.

نقل شده که پیش ازآنکه همه دستگیرشدگان را به زندان اوین ببرند، درمحل کلانتری یکی ازکارگران با توجه به اتحاد بین تشکل ها، قطعنامه مشترک کارگران ایران ،جمع شدن جمعیت چند هزارنفری به جای دشت درپارک لاله ،استیصال و درماندگی حاکمیت و نهایتاً روحیه بسیاربالای دستگیرشدگان گفته است که : تا اینجا که پنج – هیچ به نفع ما!

حالا چند هفته ازآن اتفاق می گذرد، دستگیرشدگان دراوین و دربازجویی ها بازهم یک پیشروی دیگررا رقم زدند. خانواده ها خوش درخشیدند، درسطح جهانی تحرکات خوبی انجام گرفت وبالاخره، کمیته ی برگزاری کماکان برای آزادی فعالین فعالیت می کند وهرچند روز گزارش یا اطلاعیه ای از اقداما ت خود ارائه می کند. آن کارگرزندانی با وجود انجام این پیشروی ها ی جدید ،  چه می گفت ؟

حالا  چند - هیچ به نفع جنبش کارگری !؟

 

  کاوه اردلان، فعال کارگری - ایران    ٤خرداد ۸۸

 

 * این نوشته بخشی از مجموعه ایست ، در پاسخ به سوالهای بهزاد سهرابی ( از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری ) که از فعالین کارگری در شهرهای مختلف و در مورد اول ماه مه 88 پرسیده شده است. منبع مطلب ،سایت کمیته ی مذکور است.

 

برگرفته از تارنگاشت «فرهنگ توسعه»

http://www.farhangetowsee.com/307/307-11.htm

 

تاکیدها در همه جای این نوشتار از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر

۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

مقصّر کيست؟

 اگر هدف اصلی اعتراض «نامۀ مردم» به «راه توده» افشای اپورتونیسم سیاسی و انحرافات ایدئولوژیک آن‌ها است، بهتر است- همان‌طور که سنت انقلابی حزب تودۀ ايران بوده است- با دامن زدن به مبارزۀ ایدئولوژیک و سیاسی به افشای آن‌ها پرداخت. تنها از اين طريق است که «دغلکاری و تزویر» آن‌ها، نه تنها برای رفقای خارجی، بلکه برای توده‌ای‌ها و جنبش کشورمان روشن خواهد گشت.

***

در زير واکنش نشريه «نامۀ مردم» به فعاليت‌ اخير نشريۀ «راه توده» در ارتباط با برگزاری «هجدهمين سمينار بين‌المللی کمونيستی»  را می‌بينيد. نامۀ مردم در اين شکواييه می‌گويد که: «در پی تماس رهبری حزب با رفقای حزب ”کارگران بلژیک“ که میزبانی اين نشست را بر عهده داشتند و گفتگوی تلفنی با مسئول شعبه بین‌الملل این حزب روشن شد که افراد ”راه توده“ برای اجازه شرکت یافتن در این نشست خود را به دروغ نمایندگان حزب تودۀ ایران معرفی کرده اند.» و از قول «مسئول روابط بین‌المللی حزب ”کارگران بلژیک“» گله می‌کند که: «این افراد با حیله و تقلب خود را نمایندگان حزب معرفی کردند و وارد جلسه شدند».

اين‌که دست‌اندرکاران «راه توده» در فعاليت‌های خود از کاربرد شيوه‌های غيراخلاقی و توسل به دروغ و فريب و تبليغ ايدئولوژی و جهان‌بينی بيگانه با حزب تودۀ ايران، ابايی ندارند، موضوع تازه‌ای نيست و مدت‌هاست که دست آن‌ها‌ برای آگاهان به اين مسايل رو شده است. اما، در ارتباط با اين موضوع اخير دو سؤال اساسی مطرح است.

نخست این‌که نمايندگان تشکیلات رسمی حزب تودۀ ايران، خود در اين ميان کجا بودند؟ آيا نمی‌خواهند بار ديگر قصور و ضعف خود را با افشای عمل سخيف «راه توده» پنهان کنند؟ و آيا بهتر نيست که به جای سر و دست شکستن برای شرکت در کنفرانس‌هايی چون «مجمع پارلمانی شورای اروپا» و مسابقه با سلطنت‌طلبان و ليبرال‌ها برای احراز مقام قهرمانی در مبارزه برای «حقوق بشر» در اين جلسات، که در واقع به نظرات و گرايشات ضد توده‌ای در جنبش ميدان می‌دهد، به وظيفۀ انترناسيوناليستی خود و شرکت فعال در اجلاس احزاب برادر و بازتاب دادن نظرات و اسناد آن‌ها عمل کنند؟

دوم این‌که معیار «ضد توده‌ای» نامیدن «راه توده» چیست؟ آیا این ترفندی برای پوشاندن واقعیت هم‌گرایی سیاسی- ایدئولوژیک نشريات «نامۀ مردم» و «راه توده» نيست؟ اگر هدف اصلی اعتراض «نامۀ مردم» به «راه توده» افشای اپورتونیسم سیاسی و انحرافات ایدئولوژیک آن‌ها است، بهتر است- همان‌طور که سنت انقلابی حزب تودۀ ايران بوده است- با دامن زدن به مبارزۀ ایدئولوژیک و سیاسی به افشای آن‌ها پرداخت. تنها از اين طريق است که «دغلکاری و تزویر» آن‌ها، نه تنها برای رفقای خارجی، بلکه برای توده‌ای‌ها و جنبش کشورمان روشن خواهد گشت.

تهمت و برچسب امنیتی و خیانت بدون ارایه اسناد معتبر را نمی‌توان رویکردی توده‌ای قلمداد نمود. کاربرد چنین شیوه‌هايی تنها شبهه استفاده ابزاری از احساسات توده‌ای‌ها جهت يار‌گيری در نزاع مدعیان مسندهای حزبی و سرپوش نهادن بر تشابهات کیفی میان مشی سیاسی «نامۀ مردم» و «راه توده» را ژرف‌تر می‌سازد.

 

این هم نمونه دیگری از دغلکاری و تزویر دشمنان حزب

نامۀ مردم، شمارۀ ۸١٧، دوشنبه ۴ خردادماه ١٣٨٨

 

نشریه ضد توده ای ”راه توده“ که برای نشر اکاذیب و ضربه زدن به حزب توده ایران منتشر می شود، در شماره ٢٢٣ خود مطلبی را با عنوان ”گزارش راه توده از اجلاس ۴۹ حزب کمونیست و مترقی جهان“ منتشر کرده است. این نشریه در گزارش از این نشست می نویسد: ”راه توده که یک عضو شورای سردبیری، به همراه دو تن از مترجمین و نویسندگان خود را به این کنفرانس اعزام کرده بود، موفق شد با چند تن از رهبران هیئتهای نمایندگی پیرامون مسائل جهانی و مسائل خاص کشورها گفتگو کند. از میان این گفتگوها، دراین شماره گفتگوئی را می خوانید که با سرپرست هیات اعزامی حزب کمونیست فدراتیو روسیه، بدلیل اهمیت دیدار اخیر رهبر و اعضای رهبری این حزب با رئیس جمهور روسیه ”مدویدف“ انجام شده است. در شماره های آینده گزارش ها و مصاحبه های دیگری را منتشر خواهیم کرد."
در پی تماس رهبری حزب با رفقای حزب ”کارگران بلژیک“ که میزبانی این نشست را بر عهده داشتند و گفتگوی تلفنی با مسئول شعبه بین الملل این حزب روشن شد که افراد ”راه توده“ برای اجازه شرکت یافتن در این نشست خود را به دروغ نمایندگان حزب توده ایران معرفی کرده اند. به قول رفیق ”بودیون دکرز“، مسئول روابط بین المللی حزب ”کارگران بلژیک“، این افراد با حیله و تقلب خود را نمایندگان حزب معرفی کردند و وارد جلسه شدند. در نامه رسمی شعبه روابط بین المللی حزب ”کارگران بلژیک“ به رهبری حزب ما (٣۰ اردیبهشت، ٢۰ ماه مه)، از جمله می خوانیم
:
"رفقای عزیز حزب توده ایران پوزش ما را در زمینه اجازه شرکت دادن به افرادی که خود را نمایندگان توده معرفی می کردند بپذیرید. ما در آن روز بسیار مشغول بودیم و تعداد رفقای مان نیز به دلیل برگزاری دو انتخابات در بلژیک (انتخابات پارلمان اروپا و انتخابات محلی) کمتر از معمول بود. زیر فشار برگزاری جلسه در آن روز و اصرار شدید این افراد که خود را نمایندگان حزب معرفی می کردند، ما از آنجایی که هیچ اطلاع رسمی از سوی حزب توده ایران در زمینه شرکت این افراد نداشتیم -که روال عادی کار ماست - بالاخره قبول کردیم که این افراد تنها به عنوان حضار، و نه شرکت کننده در این نشست حضور یابند. ما در آن هنگام از ماهیت اصلی این افراد مطلع نبودیم ولی امروز می دانیم. ما از سردرگمی پیش آمده و مشکلاتی که این امر می تواند برای شما ایجاد کند متأسفیم. هیچ نامی از این افراد در اسناد رسمی کنفرانس و گزارش های آن برده نخواهد شد.
پوزش ما را بار دیگر بپذیرید. با درودهای کمونیستی بودیون دکرز، مسئول شعبه روابط بین المللی حزب کارگران بلژیک
."
ما در سال های اخیر اسناد گوناگونی را در زمینه عملکرد سئوال برانگیز این نشریه و مسئول آن در عرصه های مختلف از جعل تاریخ حزب زیر عنوان ”یاد مانده ها“ تا انتشار ”اسناد“ پخته شده در وزارت اطلاعات رژیم، دفاع از خائینی همچون شهبازی و پرتوی و دفاع نهان و آشکار از رژیم ولایت فقیه منتشر کرده ایم. این ”شاهکار“ اخیر ”عضو شورای سردبیری...” در تلاش برای نفوذ در جنبش کارگری و کمونیستی جهان با توصل به دغلکاری و دروغ نمونه دیگری از ماهیت و شکل عملکرد این جریان ضد توده ای است
.

http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=65

 

برگرفته  از تارنگاشت «عدالت»

http://www.edalat.org/sys/content/view/3264/1/

۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

از زبان «نُخود ِ آش»

«اصولگرا»: در «اصول» آمده است که اوّل باید با پای راست درون ... قدم برداشت.

«اصلاح طلب»: البته اصولا باید با پای راست درون ... قدم گذاشت؛ ولی شرایط اقتضاء می کند که پای چپ را به نمایش بگذاریم.

«ابن الوقت»: من چون اصولگرای ِ اصلاح طلب یا اصلاح طلب ِ اصولگرا هستم، تصمیم دارم با هر دو پا به درون ... قدم بردارم. یعنی منظورم اینه که بپرم!

«نُخود ِ آش»: مراقب باش شست پات تو چشمت نره! ضمنا هم سقفش کوتاهه، هم چاله ش گوده. اگه خدای نکرده زبونم لال اتفاقی بیفته، معلوم نیست با اون سر و وضع تو بهشت راهت بدن!

«مُستَضعَف»: برای من فرقی نمی کنه. همین جا کارمو می کنم!

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

قطعنامه كارگران ايران به مناسبت اول ماه مه روز جهانى كارگر

 اول ماه مه روز همبستگى بين المللى طبقه كارگر و روز جوش و خروش كارگران در سراسر جهان براى رهايى از مشقات نظام سرمايه دارى و بيان خواسته هاى آنان جهت برپايى دنيايى عارى از ستم و استثمار است.

امسال ما كارگران مراسم اول ماه مه را در شرايطى برگزار مى كنيم كه نظام سرمايه دارى در گرداب يك بحران عظيم اقتصادى ويران كننده ترى فرورفته است و در حال دست و پا زدن براى نجات خويش از آن به سر مى برد.

بحران عظيم اقتصادى موجود و عجز دولت هاى سرمايه دارى در مهار آن و سر ريز كردن بار اين بحران بر دوش كارگران جهان ، بيش از پيش گنديدگى اين نظام را پس از فروپاشى بلوك شرق و ادعاى پايان تاريخ به نمايش گذاشت و ضرورت برپايى دنيايى فارغ از مناسبات ضد انسانى نظام سرمايه دارى را به مثابه يگانه راه خلاصى بشريت از مصائب موجود در برابر كارگران وبشريت متمدن قرار داد.

اين بحران و تبعات ويرانگر آن بر زندگى و معيشت كارگران در سراسر جهان تا آنجا كه به ايران مربوط مى شود و بر خلاف بهانه تراشى هاى كارفرمايان و تبليغات قلم به دستان سرمايه ، هنوز سايه شوم خود را بر زندگى و معيشت روزمره كارگران در ايران نگسترانيده است و از نظر ما بيشترين مصائب و مشقاتى كه امروزه ما كارگران با آنها دست به گريبانيم بيش از هر چيز حاصل سيطره اقتصادى ، اجتماعى و عملكرد سرمايه دارى حاكم بر ايران است.

دستمزدهاى به شدت زير خط فقر ، اخراج و بيكار سازى گسترده كارگران ، عدم پرداخت به موقع دستمزد ميليون ها كارگر، تحميل قرار دادهاى موقت و سفيد امضاء و حاكم كردن شركت هاى پيمانكارى بر سرنوشت كارگران و بازداشت و زندانى كردن آنان تا سركوب تشكل ها و اعتراضات كارگرى و اجراى احكام قرون وسطايى شلاق عليه كارگران و رايج كردن فرم قراردادهاى برده وار جديد، مصائب و بى حقوقى هايى نيستند كه با وقوع بحران در اقتصاد جهانى وارد ايران شده باشند .اين وضعيت سال هاست كه ادامه دارد و هر ساله بر عمق و دامنه آن افزوده مى شود.

ما كارگران در مقابل اين وضعيت بغايت ضد انسانى و گسترش عمق و دامنه آن سكوت نخواهيم كرد و اجازه نخواهيم داد بيش از اين حق حيات و هستى ما را به تباهى بكشانند . ما توليد كنندگان اصلى ثروت و نعمت در جامعه هستيم و حق مسلم خود مى دانيم تا با بالاترين استاندارد هاى حيات بشر امروز در آسايش و رفاه زندگى كنيم.

داشتن يك زندگى انسانى حق مسلم ماست و ما براى تحقق آن تمامى موانع پيش روى خود را با برپايى تشكل هاى مستقل از دولت و كارفرما و با اتكا به قدرت همبستگى مان از سر راه خويش بر خواهيم داشت.

در اين راستا ما كارگران امروز يك پارچه و متحد ، مطالبات زير را به عنوان حداقل خواسته هاى خود فرياد مى زنيم و خواهان تحقق فورى اين مطالبات هستيم:

۱ ـ تامين امنيت شغلى براى همه كارگران و لغو قراردادهاى موقت و سفيد امضاء و برچيده شدن فرم هاى جديد قراردادكار؛

٢ ـ ماحداقل دستمزد تصويب شده ازسوى شوراى عالى كار را تحميل مرگ تدريجى برميليون ها خانواده كارگرى مى دانيم ومصرانه خواهان افزايش فورى حداقل دستمزدها براساس اعلام نظرخود كارگران ازطريق نمايندگان واقعى و تشكل هاى مستقل كارگرى هستيم؛

۳ ـ برپايى تشكل هاى مستقل كارگرى ، اعتصاب ، اعتراض ، تجمع و آزادى بيان حق مسلم ماست و اين خواسته ها بايد بدون قيد و شرط به عنوان حقوق خدشه ناپذير اجتماعى كارگران به رسميت شناخته شوند؛

۴ ـ دستمزدهاى معوقه كارگران بايد فورا" و بى هيچ عذر و بهانه اى پرداخت شود و عدم پرداخت آن بايستى به مثابه يك جرم قابل تعقيب قضائى تلقى گردد و خسارت ناشى از آن به كارگران پرداخت گردد؛

۵ ـ اخراج و بيكار سازى كارگران به هر بهانه اى بايد متوقف گردد و تمامى كسانى كه بيكار شده اند و يا به سن اشتغال رسيده و آماده به كار هستند بايد تا زمان اشتغال به كار از بيمه بيكارى متناسب با يك زندگى انسانى برخوردار شوند؛

۶ ـ ما خواهان برابرى حقوق زنان و مردان در تمامى شئونات زندگى اجتماعى و اقتصادى و محو كليه قوانين تبعيض آميز عليه آنان هستيم؛

۷ ـ ما خواهان برخوردارى تمامى بازنشستگان از يك زندگى مرفه و بدون دغدغه اقتصادى هستيم و هرگونه تبعيض در پرداخت مستمرى بازنشستگان را قويا" محكوم مى كنيم؛

۸ ـ ما ضمن اعلام حمايت قاطعانه از مطالبات معلمان به عنوان كارگران فكرى ، پرستاران و ساير اقشار زحمتكش جامعه ، خود را متحد آنها مى دانيم و خواهان تحقق فورى مطالبات آنان و لغو حكم اعدام فرزاد كمانگر هستيم؛

۹ ـ از آنجا كه كارگران فصلى و ساختمان به طور كامل از هرگونه قوانين تامين اجتماعى محروم هستند ، ما از اعتراضات اين بخش از طبقه كارگر براى رسيدن به حقوق انسانى آنها دفاع مى كنيم؛

۱۰ ـ سيستم سرمايه دارى عامل كار كودكان است و تمامى كودكان بايد جداى از موقعيت اقتصادى و اجتماعى والدين ، نوع جنسيت و وابستگى هاى ملى و ن‍‍ژادى و مذهبى از امكانات آموزشى ، رفاهى و بهداشتى يكسانى برخوردار شوند؛

۱۱ ـ ما خواهان آزادى كليه كارگران زندانى از جمله منصور اسالو و ابراهيم مددى و لغو كليه احكام صادره و توقف پيگرد هاى قضايى و امنيتى عليه فعالين كارگرى هستيم؛

۱٢ ـ ما بدينوسيله پشتيبانى خود را از تمامى جنبش هاى آزادى خواهانه و برابرى طلب همچون جنبش دانشجويى و جنبش زنان اعلام مى داريم و دستگيرى ، محاكمه و به زندان افكندن فعالين اين جنبش ها را قويا" محكوم مى كنيم؛

۱۳ ـ ما بخشى از طبقه كارگر جهانى هستيم و اخراج و تحميل بى حقوقى مضاعف بر كارگران مهاجر افغانى و ساير مليت ها را به هر بهانه اى محكوم مى كنيم؛

۱۴ ـ ما ضمن قدردانى از تمامى حمايت هاى بين المللى از مبارزات كارگران در ايران و حمايت قاطعانه از اعتراضات و خواسته هاى كارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان مى دانيم و بيش از هر زمان ديگرى بر همبستگى بين المللى طبقه كارگر براى رهايى از مشقات نظام سرمايه دارى تاكيد مى كنيم؛

۱۵ ـ اول ماه مه بايد تعطيل رسمى اعلام گردد و در تقويم رسمى كشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعيت و محدوديت برگزارى مراسم اين روز ملغى گردد.

 

زنده باد اول ماه مه

زنده باد همبستگى بين المللى طبقه كارگر

١ مه ٢۰۰۹

١١ ارديبهشت ١٣۸۸   

 

 

كميته برگزارى مراسم روز جهانى كارگر

سنديكاى كارگران شركت واحد اتوبوسرانى تهران و حومه

سنديكاى كارگران نيشكر هفت تپه

اتحاديه آزاد كارگران ايران

هيئت بازگشايى سنديكاى كارگران نقاش و تزئينات ساختمان

 

شوراى همكارى تشكل ها و فعالين كارگرى:

ـ كميته پيگيرى ايجاد تشكل هاى كارگرى

ـ كميته هماهنگى براى كمك به ايجاد تشكل هاى كارگرى

ـ شوراى زنان

ـ جمعى از فعالين كارگرى

 

كانون مدافعان حقوق كارگر

برگرفته از تارنگاشت «كانون مدافعان حقوق كارگر»

http://kanoonmodafean.blogfa.com/post-103.aspx

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

نُخاله


این نوشته را چندسالی پیش از این، برای خودم نوشته بودم و یک جایی توی یکی از "قفسه" های رایانه ام "خاک" می خورد. شگفت زده نشوید. آدم که نباید  همیشه برای دیگران چیز بنویسد. این روزها با رویدادهایی که پیش آمد، هوس کردم دوباره نگاهی به آن بیندازم و اگر شد، خاکش را بتکانم یا شاید هم برای همیشه دور بیندازمش. از شما چه پنهان، کمی هم کنجکاو بودم و با خود می اندیشیدم:
«... شاید نظرت درباره "شخصیت داستان" عوض شده باشد و بتوانی کمی خوش بینانه تر به وی نگاه کنی ...". باور کنید هرچه کوشیدم کمتر به نتیجه رسیدم!
نوشته ام را به یکی از دوستان که آدمی تیزبین و یک منتقد درست و حسابی است، نشان دادم. گفت:
«خیلی تند است و توی ذوق می زند. اصلا چکار داری این اندازه دیگران را می گزی؟». برای همین ناچار شدم، چیزی را که نوشته بودم، اینجا و آنجا نه تنها ویرایش که پیرایش نمایم! خیلی از جاهایش را قیچی کردم و تند و تیزی بعضی جاهای دیگرش را هم گرفتم که کمتر توی ذوق آدم بزند. نمی دانم این طوری بهتر شده یا نه؛ ولی ته دلم که چندان از این کار خوشم نمی آید، انگار که اندیشه ات را قیچی کرده ای! به این می گویند: خود سانسوری! امیدوارم شیر بی یال و دم و اشکم از آب در نیامده باشد. ولی به هر رو، هم به انتقادهای دوست سختگیرم گوش کرده ام و هم «شخصیت داستان»، دستکم برای آنها که وی را نمی شناسند، بیشتر شخصیتی خیالی به خود می گیرد. انگار نه انگار که نُخاله ای هم در کار بوده است!
آنچه که برایم در بازخوانی، ویرایش و انتشار نوشته ای "خاک خورده" اهمیت داشته و دارد، نه شخص داستان که «شخصیت داستان» است. شخص داستان احتمالا برای برخی آشنا به نظر خواهد رسید؛ گرچه در پرداختن «شخصیت» وی، کم و بیش بازآفرینی واقعیت صورت پذیرفته و به همین خاطر، گرچه «نُخاله» ریشه در واقعیت دارد و جز آن نیز نمی توانست باشد، با این همه «شخصیت» وی با شخصیت نُخاله واقعی کاملا یکی نیست. در اینجا با «شخصیتی» روبرو هستیم که نمودار روشن برخی از روشنفکرانی است که به انگیزه های گوناگون به مبارزه سیاسی روی می آورند و گاه نمی دانند برای چه مبارزه کرده و می کنند: بسان اسکلت هایی برجای مانده از آدم  های واقعی، بی گوشت و خون و پوست و مغز و قلب! نه برخوردار از احساسی گرم و اندیشه ای والا و نه انگیزه ای آدموار برای بهبود زندگی آدم ها، تنها آماج های کوته بینانه و خود خواهانه خود را پی می گیرند و می پویند. هر چیز و هر کس تنها ابزاری برای دستیابی به آن آماج ها و بیشتر، گاه بی آنکه بدانند، خود ابزار دست دیگران!
 
***
پیش تر ها گرانمایه ای وی را نُخاله خوانده بود و من نمی دانستم که این نُخاله اوست. نخستین بار که دیدمش ازش چندان بدم نیامد؛ ولی زیاد خوشم هم نیامد. ندایی در دل می گفت که، آدم چندان قابل اعتمادی نیست. بعدا، این احساس ناخوشایند ِ نخستین، جای خود را به یقینی بی برو برگرد داد و نشان داد که آن احساس چندان بی پایه نبوده است. نمی دانم چرا این ضرب المثل گویا یونانی را تا این اندازه دوست دارم: «احساس از منطق نیرومند تر است.»!
«شخصیت داستان» ما از آنهاست که در زندگی همیشه دویده است. از اینجا به آنجا و از آنجا به جاهای دیگر؛ درست مانند پادوها که پیشتر از این نقش «نوار سیّار» در کارگاه های صنعتی را برای بردن قطعه ای نیمه آماده (معمولا پارچه های نیم دوخته در کارگاه های دوزندگی) از یک جا به جای دیگر بر دوش داشته اند.
می گویند: نوع کار و پیشهء آدم، روی شخصیت و شیوه اندیشیدن وی اثر قطعی دارد. در مورد «شخصیت داستان» ما، براستی چنین است. وی پیش و بیش از آنکه با سرش بیندیشد، با پاهایش می اندیشد. حتما از خود می پرسید: مگر می شود آدم با پاهایش بیندیشد؟ نکند یک شوخی یا چیزی مانند آن است؟ ولی براستی شدنی است و این تنها نمونه ای نیست که من سراغ دارم.
آن دیگری که می شناسم نیز به همین "بیماری" دچار بود و همچنان نیز هست. هنگامی که جوان بود در یکی از سازمان های سیاسی چپ، پیوسته درحال دویدن بود، بدون این که بداند برای چه می دود!۱ حتا همان هنگام از زبان خودش می شنیدم روزنامه هایی را که به اینجا و آنجا می رساند، وقت نمی کرد بخواند؛ از کتاب خواندن و آموختن درباره آنچه که برایش می دوید نیز کوچکترین سخنی در کار نبود. به خاطر همین دوندگی ها ـ چون بیشتر توی چشم می زد ـ وی را چند سالی به زندان افکندند. نمی دانم چه بلایی به سرش آوردند که وقتی از آنجا بیرون آمد، دیگر دوندگی در سازمان سیاسی پیشین را بوسید و کنار گذاشت. ولی اگر می پندارید که دوندگی را کنار گذاشت، سخت در اشتباهید. پس از مدتی سرگردانی، از «ینگه دنیا» سر در آورد و اکنون در آنجا نیز همچنان به دویدن سرگرم است. این بار گویا برای یکی از نمایندگان «حزب دمکرات» ایالتی که وی در آنجا زندگی می کند!
نخستین بار که نامش را در اینترنت یافتم، در ارتباط با جریانی امپریالیسم ساخته بود که دیگر اینک تشت رسوایی اش از بام افتاده؛ چند تکه شده و آن «اِهِن و تولُپ» پیشین را ندارد. در آن گاهنامه اینترنتی، نامش در کنار نام هایی دیگر، چنین آمده بود:
«آقای ...،  تشکیلات».
با شگفتی از بودن نام وی در چنان سازمانی که پیشاپیش برایم روشن بود به چه کاری سرگرم است و سر در کدام آخور دارد و با احساسی دوگانه و درهم، در نخستین و شاید آخرین تماس تلفنی که با وی داشتم، درباره آماج های آن سازمان امپریالیسم ساخته، هشدار دادم و از وی پرسیدم:
«می دانی براستی برای دستیابی به چه آماجی در زندگی ات کوشش می کنی؟» پاسخی نداشت؛ مانند آدم برق گرفته ای که برای چند لحظه ای گیج و منگ شده باشد، ثانیه هایی به سکوت گذشت و پس از آن نیز نه پاسخی درخور. گویا کسی پیشتر، این پرسش را با وی درمیان ننهاده بود.
اکنون شاید بیشتر متوجه شده باشید که چگونه آدم با پاهایش می تواند بیندیشد.
در مورد «شخصیت داستان» ما نیز اوضاع کم و بیش به همین روال است؛ با این تفاوت که این یکی برخلاف آن دیگری، در سرشت خود «خرمرد ِ رند» و نُخاله است. پادویی که چنین سرشتی هم داشته باشد، در هنگام خود و آنگاه که آب پیدا کند، شناگر ماهری از کار در می آید و یکی از مزایای پادویی را که بدست آوردن آگاهی ها و داده های گوناگون از این و آن است، به سود خود خوب بکار می گیرد.۲ 
هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود، گاهی اجازه داشت با هفت تیر پدرش بازی کند. همین جوری شد که به هفت تیر بازی علاقه خاصی پیدا کرد و بزرگ تر که شد سر از گروه هایی در آورد که با هفت تیر می خواستند، انقلاب راه بیندازند۳. ولی، از این بخت خوب برخوردار شد که یک آدم درست و حسابی، سر راهش سبز شد؛ از آن آدم ها که از پیش می دانند برای چه آماج هایی زندگی و مبارزه می کنند و تا پایان نیز آن ها را با سرفرازی، پیگیرانه به پیش می برند. گفته می شود که این بخت خوب برای هر کسی پیش نمی آید و برای دستیابی به آن، آدم باید شایستگی داشته باشد. ولی در کشور ما، به خاطر خفقان و خودکامگی دیرینه، این بخت های خوب نیز کمتر نصیب کسانی می شود که شایستگی آن را دارند. این هم شاید یکی از ویژگی های تاریخی میهن ما، بویژه پس از شاه سلطان حسین صفوی به این سو باشد که اگر از استثناء ها بگذریم، هیچگاه، هیچکس سر جای خودش نبوده و نیست. برای همین، حتا آدم ها هم بیشتر وقت ها، همراه خوبی برای خودشان نمی یابند و در عوض، «آدم های عوضی» به تورشان می خورد. منظورم از «آدم های عوضی»، خدای نکرده بی ادبی و گستاخی به «شخصیت داستان» نیست. بلکه، منظور آدمی است که سر جای خودش نیست. از آن گذشته، این جریانی دوسویه است. با این همه، از آن پس، زندگی «شخصیت داستان» ما، کمی دگرگون شد و رنگ دیگری به خود گرفت. اندیشه های بچگانه، هفت تیر بازی و ادای «چه گوارا» در آوردن را از سر بیرون کرد و با کمک آن آدم  اندیشمند دریافت که انقلاب نه کار روشنفکران که کار توده هاست و از آن گذشته، به همین سادگی ها نیست. ولی دشواری کار این بود که وی همچنان با پاهایش می اندیشید و بیشتر به اندیشه دوست دانشمندش متکی بود تا این که خود در این راه کوششی به خرج دهد. برای همین، اگر چیزهایی هم دستش می رسید و می خواند سرسری یا بهتر است بگویم از سر ِسیری بود. آن چند اثر کلاسیک مارکسیستی را هم که دستش داده بودند بخواند، طوطی وار و  با دشواری بسیار خواند و براستی چیز زیادی از آنها سر در نیاورد. آنگونه که خود پیشتر گفته بود: «مثل كلاس، درس به آقا معلم پس دادن»!  باز هم مانند گذشته، به ماجراجویی گرایش داشت و شیفتهء پنهانکاری بود. از همه مهم تر، او همانگونه نُخاله باقی ماند که پیش از آن بود. شما که بهتر از من می دانید، نهاد آدم ها که به این آسانی دگرگون نمی شود:
«تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است».
این دوره از زندگی «شخصیت داستان» ما گذشت. هنگامی رسید که مانند دوره یورش «تیمور لنگ»۴ به نیشابور، آمدند و زدند و بردند و جلوی سینه دیوار گذاشتند. آن آدم اندیشمند به تور او خورده و دیگر اندیشمندان و هنرمندان دگر اندیش، به شیوه های  کم و بیش اسرارآمیزی، به دام "سپاهیان تیمور لنگ" گرفتار آمدند و چون به گفته «تیمور لنگ» به هیچکدام از دانش ها و هنرهای آن ها در قرآن اشاره نشده بود، همگی شان را به ولایت از سوی خداوند، «مـَعدوم الدَهر» تشخیص داده و هر یک را بگونه ای از میان برداشتند.۵ ولی شگفتا که «شخصیت داستان» ما با اینکه به خاطر دوندگی ها و بردن و آوردن پیام ها به اینجا و آنجا، حتا به بیت "تیموریان" و "ریش الدین ابوالمحاسن"۶، بیشتر توی چشم می زد، بازهم به شیوه اسرار آمیزی که هنوز برکسی روشن نیست، به تور "سپاهیان تیمور لنگ" نیفتاد و جان سالم به دربرد! آیا این را باید به حساب «نُخاله» گری وی گذاشت یا داستان دیگری در کار است؟ آینده به این پرسش، پاسخ خواهد داد. دست آخر، آفتاب زیر ابر نمی ماند. 
با این همه، از آن پس گرفتاری های «شخصیت داستان» ما براستی آغاز شد. از یک سو، آن اندیشمندان و گرانمایگان، از جهان هستی رخت بر بسته و از سوی دیگر، سرشت نُخاله گری در کمبود پدید آمده، فضایی برای رشد بیشتر یافت و آن شد که چون «کَلّه پز از جا برخاست، سگ بر جایش نشست»!
رفته رفته، امر بر «شخصیت داستان» ما مشتبه شد که، کسی بهتر از او توان پرنمودن جای خالی رخت بر بستگان را ندارد. اینگونه، کم کم برای خود «حق آب و گل» دست و پا کرد و «تشکیلات ویژه» خود را که پیش تر و در شرایطی دیگر، از آن خود کرده بود، این بار در شرایط کوچ اجباری، به شیوه ای دیگر گسترش داد. او براستی هیچگاه درنیافت ـ و هنوز نیز در نیافته است که آن کسانی که در «تشکیلات ویژه» خود گرد آورده بود، به شخص وی بستگی نداشته و برای پیشبرد آرمانی انسانی در آنجا گرد آمده بودند. اکنون حتا خود را یک پا نظریه پرداز نیز می داند و می اندیشد در غیاب آن اندیشه ورزان رخت بربسته، باید وظایف آنها را نیز انجام دهد و دشواری کار، همان است که بود: هنگامی که با پاهایت بیندیشی، دیگر نمی توانی نظریه پردازی کنی و همه چیز را قاطی می کنی. حتا پاهایت از تو فرمان نمی برند؛ به همدیگر گیر می کنند و زمین می خوری.
«نُخاله»، گرچه در سخن چیزی دیگر بر زبان می رانَد، ولی در کردار خود طرفدار پر و پا قرص ماکیاول است. برای او «هدف وسیله را توجیه می کند.»۷ وی برای پیشبرد کار خود، هم کتابخانه و بایگانی سازمانی را که پیش تر برایش دوندگی می کرد، در ربود و از آن ِ خود نمود و هم سر ِنزدیک ترین همکارانش که سرشان در جای دیگری بی کلاه مانده بود، کلاه گذاشت؛ از آن کلاه های گشادی که هنوز هم برخی از آنها توان برداشتن آن را از سر ِخود نیافته اند.
اگر از نعمت با سر اندیشیدن برخوردار بود، شاید تاکنون از مقام رهبری «شورا» یا «تشکیلات ویژه» خود، گامی فراتر نهاده و همه هستی ِ سازمان ِ پیشین خود را نیز به یغما می برد؛ آنگاه شاید همه اعتبار معنوی تاکنون بدست آمده آن سازمان را نیز به باد می داد. ولی خدای را سپاس که: « ... خر را شناخت و شاخ نداد»!
با همه این ها، «شخصیت داستان» ما که در خرمرد رندی نیز دستی دراز دارد، همچنان خواهان «حق آب و گل» از کف رفته در سازمان پیشین خود است و در این قحط الرجال،  آرزوی رهبری آن را نیز در سر می پروراند و آنگونه که از شواهد و قرائن بر می آید، هستند نادان هایی طرفدار «حزب باد» از درون و آگاهانی چراغ به دست و کار به مزد از برون، که وی را برای دستیابی به سودایی که در سر دارد، پشتیبانی می کنند. گویند:
«چو دزدی با چراغ آید             گُزیده تر برد کالا»
گرچه اکنون شاید کم و بیش «حقش» را از جاهایی دیگر می ستاند و کم تر از این بابت مانند گذشته شکایت دارد، هنوز هم دستش پیش این و آن دراز است و بابت مثنوی هفتاد منی که بر روی کاغذ می آورد، مدعی است هر خواننده ای، هرچند بینوا، باید سهم خود را  بپردازد. شاید هم برای ایز گم کردن است؛ کسی چه می داند!
در همه امری تقریبا آگاهی و حتا تخصص دارد؛ از امور "سیاسی" گرفته تا امور نظامی؛ ولی در کار «سر توی سوراخ دیگران کردن» بویژه استاد است. از حساب و کتاب کارش، نزدیک ترین دوستان و هم پالکی هایش کوچکترین آگاهی ندارند. اینجا برای همه حریمی ممنوعه بشمار می رود. با وجود آنکه شغل مشخصی ندارد، همیشه در سفر است. نوشتجاتش را که می خوانی جز پرحرفی های معمول که به آن "روزنامه نگاری" می گویند و در آنها هر چیزی از دل یک چیز دیگر بیرون می آید، چیز دیگری دستگیرت نمی شود و سر آخر هم نمی فهمی کدامیک از دل آن یکی بیرون آمده و اصلا برای چه بیرون آمده اند؟! چه می توان گفت؟ شاید به مصداق: «سنگ مفت، گنجشگ مفت»، عبارت «قلم مفت، حرف مفت» زیبنده او و نوشته هایش باشد. گوشه چشمی نیز به «عالیجناب کوسه» دارد؛ گرچه با کمرویی و کمی شرم که شاید نشانه هایی از گذشته دور است. روزی نیست که به هر بهانه یا انگیزه ای هم شده، تعریفی از محاسن۸ «عالیجناب» توی یکی از گاهنامه هایش ننویسد و خلق خدا را به پیروی از ایشان یا اعوان و انصارش دعوت نکند.
چند صباحی است که اینترنت را بکار گرفته و علاوه بر سایر مطالبی که تاکنون روزانه به خورد خلق خدا می داد، درد دل هایش را نیز که پیش تر یادش رفته یا بخت گفتنش را نداشته، به آنها افزوده است. هنگامی که این درد دل ها را که گاه به نمک سخن چینی و «سبزی پاک کنی»نیز آغشته است، می خوانی، بی اختیار  با خود می اندیشی:
چه انگیزه ای سبب شده است که هم اینک، از یاد رفته هایش را که خود نام «یادمانده ها» بر آن نهاده، به یاد آورد؟ چرا برخی از این سخنان "گرانبها" پیش تر به میان نیامده بود؟! آیا وی مدتی دراز به بیماری آلزایمر (یا به گفته مادربزرگ یکی از دوستانم «بیماری آیزنهاور») دچار بوده و اکنون از آن بیماری رهایی یافته و از یاد رفته ها و ناگفته هایش را به یاد می آورد؟ یا شاید انگیزه دیگری در کار است که تنها «از ما بهتران»۹ آن را می دانند؟!
من که هنوز سر در نیاورده ام. ولی خوشبختانه آینده در پیش است و همه چیز سرانجام روشن خواهد شد.
 
ب. الف. بزرگمهر                        ٧ خرداد ١٣٨٨


پی نوشت ها:
۱ ـ این کاستی و کوتاهی، تنها بر دوش او یا دیگرانی چون او نیست و شاید بخش عمده کوتاهی را باید بر دوش آن حزب ها و سازمان های سیاسی گذاشت که به هر انگیزه ای، آدم ها را پیش از آنکه چیزی بیاموزند، ابزارمندانه برای پپشبرد آماج های خود بکار می گیرند.
۲ ـ در این باره، نگارنده این نوشتار تجربه ای شخصی نیز با وی پشت سر نهاده که جای گفتگو در آن باره، اینجا نیست.
۳ ـ منظورم در اینجا بی احترامی به کسانی که ناآگاهانه به جنگ مسلحانه گروه های روشنفکری به عنوان موتور محرکه انقلاب باور داشتند و شهیدانی که جان بر سر این باور خود نهادند، نیست. یاد و خاطره آنها همواره گرامی و ارجمند است!
۴ ـ پادشاه خونریز تاتار که پس از چنگیز خان، بار دیگر بسیاری از شهرهای بزرگ ایران را به خاک و خون کشید. وی که اسلام آورده بود، بسیاری از این خونریزی ها را به نام اسلام خواهی به انجام رساند.
۵ ـ  پس از آنکه سپاهیان خونریز تیمور، شهر تسلیم شده را که کوچکترین مقاومتی از خود نشان نداده بود، به آتش کشیدند و خون مردم بیگناه را ریختند، تیمور دستور داد که کسانی را که از کشتار و ویرانی جان سالم به در برده بودند، در میدان بزرگ شهر گرد آورند. انبوه جمعیت ماتم زده و خانه و کاشانه برباد رفته در آنجا گرد آمدند. تیمور سوار بر اسب، دستور داد همه شاعران، هنرمندان، پیشه وران و کارورزان رشته های گوناگون آن دوره، از انبوه جمعیت جدا شده، به پیش گام نهند. تنی چند، با این پندار که تیمور آنها را به خدمت خواهد گرفت، از انبوه جمعیت جداشده، به پیش گام نهادند. در این هنگام، تیمور با خواندن آیه ای از قرآن و استناد به آن گفت: چون در آغاز آفرینش، نه شاعر، نه هنرمند یا صنعتگر و مانند آن داشته ایم، همه آنها در عالم وجود اضافی هستند و چون پیشتر سوگند خورده بود که خون هیچکدام از بازماندگان را پس از آن خونریزی بزرگ نریزد، دستور داد تا همه آنها را در پای دیوار بلند دژی باستانی گرد آورند و سپس دیوار را به روی آنها خراب نمایند. تیمور لنگ، اینچنین به سوگند خود وفادار ماند!!!
 آنجه در این باره نوشتم به یاری حافظه ام بود که دیگر چندان مرا یاری نمی کند. چنانچه کسی متن دقیق این رویداد تاریخی یا داستان نوشته شده آن را دارد، لطفا برایم بفرستد که یادآوری تلخ بالا را بهبود بخشم. به احتمال زیاد، داستان را عبید زاکانی که همدوره تیموریان بوده، نوشته است.
۶ ـ این زبانزد را از عبید زاکانی وام گرفته ام.
۷ ـ گفته زبانزد ماکیاول سیاستمدار و فیلسوف ایتالیایی سده های پانزده و شانزده ترسایی
۸ ـ واژه «محاسن» از ریشه عربی (جمع حُسن) در زبان پارسی به دو معنی بکار می رود: «خوبی ها» و «ریش». تعبیر و تفسیر آن با شما!
۹ ـ تعبیر و تفسیر آن بازهم با شما!

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!